جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳
ساعت : ۰۹:۵۸
کد خبر: ۹۹۰۳۹
|
تاریخ انتشار: ۲۰ شهريور ۱۳۹۷ - ۱۱:۱۰
در جلسه شاهنامه‌خوانی فرهنگ‌سرای گلستان مطرح شد

ماجرای مرگ «منوچهر» و پادشاهی «نوذر»

حمید تجریشی در نشست شاهنامه‌خوانی فرهنگسرای گلستان گفت: منوچهر را باید یکی از خوش‌بخت‌ترین پادشاهان ایران دانست، چرا که هیچ شکستی در دوران خود ندارد و مردم او در رفاه و آسایش زندگی می‌کنند.
به گزارش رسانه خبری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، نشست شاهنامه‌خوانی با حضور حمید تجریشی در کتابخانه فرهنگ‌سرای گلستان برگزار شد و کارشناس برنامه به شرح و تفسیر ابیات شاهنامه فردوسی پرداخت. 

تجریشی در ابتدای صحبت‌های خود درباره منوچهر گفت: در میان شاهان در شاهنامه فردوسی، منوچهر از همه خوش‌اقبال‌تر است چرا که هیچ شکستی در دوران حکومت خود ندارد، بسیار خردمند و باهوش است و در دوران او مردم در رفاه و آسایش زندگی می‌کنند. او بر خلاف فریدون، زندگی خوبی را تجربه می‌کند و تقریباً همه جنگ‌های خود را با پیروزی پشت سر می‌گذارد. نکته مهم راجع به او این است که آغاز دوران پهلوانی در دوران پادشاهی او است و پس از آن پهلوانانی همچون زال و سام و رستم روی کار می‌آیند.

وی ادامه داد: در کنار منوچهر باید کی‌خسرو را نیز یک شاه ایده‌آل در شاهنامه بدانیم. او یک شاه آرمانی در شاهنامه است که به نوعی مظهر عدالت نیز به شمار می‌رود. داستان به قدرت رسیدن او یک داستان بسیار طولانی است اما باید بدانیم که او موفق می‌شود افراسیاب که مظهر تمام بدی‌ها بوده است را از بین ببرد و همین موضوع منجر به به قدرت رسیدن او می‌شود. جالب است بدانید که کی‌خسرو از پادشاهی پرهیز می‌کند و بعد از ۴۰ روز عجز و لابه به درگاه پروردگار، نهایتاً می‌پذیرد که پادشاه بشود. بعد از کی‌خسرو، کم‌کم وارد تاریخ می‌شویم و فردوسی تاریخ ایران در دوران ساسانیان را روایت می‌کند. در این دوره از تاریخ، ایران بسیار ضعیف می‌شود تا جایی که مورد حمله اعراب قرار می‌گیرد و بعد از شکست در برابر آنان، به دست اعراب می‌افتد. شاهنامه بعد از روایت تاریخ در این مرحله با تلخی به پایان می‌رسد. 

تجریشی در ادامه ابیات مربوط به ماجرای وصیت منوچهر و پادشاهی نوذر را خواند و در توضیح آن گفت: عمر منوچهر به ۱۲۰ سال رسید و ستاره‌شناسان با علم خود متوجه شدند که حیات او رو به پایان است. آنان در اقبال او دیدند که به زودی عمرش تمام می‌شود. موبدان این موضوع را به اطلاع او رساندند و گفتند که مرگ تو نزدیک است و امیدواریم که در آن دنیا جای تو خوب باشد. بنابراین حالا باید هوشیار باشی که تا قبل از مردن کار درست را انجام بدهی. وقتی منوچهر این سخن را از آنان شنید، همه موبدان را فراخواند و آخرین توصیه‌ها را به آنان روا داشت. سپس، نوذر پیش آمد و به عنوان ولیعهد، توصیه‌های پدر را برای آینده کشور شنید. جالب است که در این صحبت‌ها، منوچهر به پسرش توصیه می‌کند که فریب دنیا را نخورد در حالی که هنوز نمی‌داند که نوذر چه کارهایی قرار است انجام بدهد. در حقیقت، فردوسی می‌خواهد بگوید که شاهان ایران‌زمین از سرنوشت و عملکرد فرزندان خود باخبر بودند و می‌دانستند که قرار است چه کاری کنند. 

این کارشناس ادبیات اضافه کرد: منوچهر خطاب به پسرش می‌گوید که من این کشور را آباد کردم و علاوه بر ایجاد فرح برای مردم، در تمام جنگ‌ها پیروز بودم. با این‌حال، این عمر ۱۲۰ ساله برای من مثل برق و باد گذشت و اصلاً نفهمیدم که چه شد. منوچهر می‌گوید که زندگی که پایان آن مرگ باشد، عبث و بیهوده است و نباید به آن توجه داشت. فقط یک چیز از تو می‌ماند و آن هم نام نیک است. اطاعت از پروردگار را فراموش نکن چرا که تمام اتفاقاتی که پیرامون ما رخ می‌دهد به تقدیر او است. منوچهر در حالی که گریه می‌کند خطاب به نوذر می‌گوید که تو باید بدانی که وقتی من بمیرم، ترکان قد علم می‌کنند و روزگار سختی را برایت رقم می‌زنند. خسرو بدون اینکه دردی را تحمل کند، ناگهان چشم‌هایش را روی هم گذاشت و از بین رفت. دقت کنید که مردن منوچهر هم بسیار خوب و مناسب بوده است و این نشان از توفیق او داشته است. 

وی سپس بخش دوم از این داستان را خواند و توضیح داد: پس از فوت منوچهر، نوذر به تخت پادشاهی می‌نشیند و کلاه پادشاهی را بر سر می‌گذارد. هنوز مدت زیادی از مرگ منوچهر نگذشته بود که نوذر توصیه‌های پدر را فراموش کرد. کم‌کم در اثر بی‌کفایتی نوذر، مردم نارضایتی خود را به زبان آوردند و حکومت او در خطر افتاد. انسانیت در چشم نوذر خار شده بود و به مردم هیچ توجهی نداشت. میل به قدرت و پول بر او چیره شد و توجه به مردم را فراموش کرد. کشاورزان که عمدتاً مردم ساده‌ای هستند، به معترضان پیوستند. نوذر که از این شرایط ترسیده بود، پیکی را به سمت سام فرستاد تا از او کمک بخواهد. او نامه‌ای دردمندانه به سام نوشت و توضیح داد که اوضاع خراب شده است و نیاز به کمکت داریم. اگر دیر بیایی و گرزت را برنداری، من را می‌کشند و تخت بدون پادشاه می‌ماند. سام از این نامه آن‌چنان شوریده شد که در همان لحظه با لشگری بزرگ حرکت کرد. وقتی که سام به نزدیک ایران رسید، آن کسانی که می‌خواستند نوذر را براندازند، به استقبال سام رفتند و تلاش کردند تا رأی او را با آنان یکسان کنند. حرف‌های زیادی بین آنان رد و بدل شد و به سام گفتند که او به حرف‌های پدر عمل نمی‌کند و... آنان مشغول غیبت نوذر و تملق سام بودند و از او می‌خواستند که بیاید و خود حکومت را به دست گیرد. در این حال، سام خطاب به آنان گفت که این کار خیانت است و من قسم خوردم که خدمت‌گزار شاه باشم چگونه در زمانی که فرزندی از فرزندان کیان هست، من تاج بر سر بگذارم؟ در اینجا می‌بینید که شاهنامه درس بسیار بزرگی را می‌دهد و آن هم درس شرف و پایبندی به عهد است. سام خطاب به مردم می‌گوید که من در اینجا هستم تا به شاه کمک کنم. چگونه از من می‌خواهید که بیایم و جای او را بگیرم؟ شما باید از فکرهایی که به ذهنتان رسیده است، پشیمان شوید و با شاه تجدید بیعت کنید. اگر کار خود را اصلاح نکنید، در این دنیا خشم شاه منتظر شماست و در آن دنیا، آتش جهنم را باید تحمل کنید. 

تجریشی ادامه داد: وقتی که سام این حرف‌ها را به مردم گفت، به کاخ پادشاه رفت و نوذر که مستأصل شده بود، استقبال بسیار خوبی را از سام داشت. آن مردم نیز به پیش شاه آمدند و از او عذرخواهی کردند. بعد از این ماجرا، سام به صحبت با نوذر پرداخت و ضمن یادآوری پادشاهان گذشته، از نوذر خواست تا او نیز دل‌پاک باشد و به مردم خدمت کند. در پایان، سام از شاه خداحافظی کرد و رفت اما بعد از این قضیه، دیگر برکت به سراغ نوذر نیامد و او از لطف پروردگار بهره‌مند نشد.
 
وی در پایان گفت: با توجه به این داستان، به نظر می‌رسد که توبه نیز زمان دارد و تا جایی پذیرفته است. نوذر زمانی تصمیم گرفت به مردم خدمت کند که دیگر بخت از او برگشته بود. 


نظر شما