به گزارش رسانه خبری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، آیین رونمایی از ۱۳ مجموعه داستان کوتاه انتشارات کتاب نیستان روز سهشنبه یکم آبان ماه با حضور سید مهدی شجاعی، داود غفارزادگان، اسماعیل باستانی، نگار عابدی و جمعی از علاقهمندان به ادبیات در فرهنگسرای رسانه و شبکههای اجتماعی برگزار شد.
در این نشست مجموعه داستانهای «آیلین» نوشته فرخنده حق شنو، «ایستگاه گورخوان» نوشته سعیده شفیعی، «بانوی کوچه ذغالی» نوشته مرضیه محمدپور، «بی خلوتی» نوشته مریم ساحلی، «بیخوابی» نوشته مصطفی پورنجاتی، «چمدان سفر» نوشته سید محمد میرموسوی، «خدا لعنت کند سیاوش را» نوشته محمد للــهگانی دزکی، «دوئل روی تپه سرابو» نوشته احمد سوسرایی، «سهم من از درخت سیب» نوشته طیبه نجیب، «شبح قنات» نوشته فاطمه رضاییبرفوئیه، «شیرین و مجنونی که بابا میگفت» نوشته محمد للــهگانی دزکی، «کلوپ آدمهای ناراضی» نوشته شتیلا زرنگار و «ماه نشین» نوشته مجتبی نیکسرشت رونمایی شد.
سید مهدی شجاعی نخستین سخنران این مراسم بود که با اشاره به اهمیت تربیت نیرو در حوزه ادبیات گفت: در همه جای دنیا برای تربیت نیرو و شاگرد در هر زمینهای برنامه وجود دارد و متاسفانه ما در هیچ زمینهای، هیچ برنامهای نداریم. برای مثال اگر آقای غفارزادگان با انگیزه شخصی نیاید و چند علاقهمند به داستاننویسی را سرپرستی نکند، کسی به او چنین ماموریتی را نخواهد داد و این خودش است که باید تشخیص بدهد. ما در هیچ بخشی از برنامههایمان از جمله سیاست، مدیریت و… تربیت جانشین و شاگرد را نمیبینیم و گویی که چنین چیزی موضوعیت نداشته است. یکی از دلایل جدی تنزلها در مقامات عمومی همین است. این موضوع از تخصصهای جدی در عرصه مسئولیتهای اجتماعی وجود دارد تا مباحث فرهنگی و هنری. برای مثال اگر من کارگردان سینما هستم، این هدف را برای خود تعریف نمیکنم که یک کارگردانی را در کنار خود بسازم و بنا بر این به صورت فردی جلو میروم. در حقیقت، موضوعیت و اصالتی برای تربیت جانشین قائل نیستیم و از این منظر، با خلاهای جدی مواجه هستیم. جالب است که در انگلیس با یکی از وزرایی که از کشور کره برای ادامه تحصیل آمده بود، صحبت میکردم و از او پرسیدم که در آنجا مسئولیتها با چه سبک و سیاقی سپرده میشود؟ در جواب، چیزی که برای من تصویر میکرد، بسیار حیرتانگیز بود. اینکه از چه سنی بچهها تحت کنترل هستند و انتخابها و خصوصیات هر کس چگونه است و چگونه باید در این مسیر رشد قرار بگیرند، بسیار تاملبرانگیز بود. در آن کشورها مدیران از هوش بسیار بالایی برخوردار هستند، طی یک مکانیزم جدی و برنامهریزیشده، مسئولیتها سپرده میشود و در آن چارچوب طبیعی است که اتفاقاتی مثبت رخ دهد.
وی ادامه داد: اکنون با داود غفارزادگان مواجه هستیم که خود تمام فراز و نشیبهای این راه را چشیده و زحمات فراوانی را در ادبیات کشیده است. او اکنون خود را به اینجا رسانده و کارش مطرح است. حال، او بر اساس احساس نیازی که داشته، شروع به تربیت شاگرد کرده است. این موضوع خیلی ارزش دارد. امیدوارم مسئولان با قدردانی از این کار بزرگ ایشان، سهمی در ادای دین نسبت به او داشته باشند.
سخنران دوم این مراسم، داود غفارزادگان بود. او در پاسخ به پرسشی درباره اهمیت آموزش به نویسندگان جوان و حمایت از آنان گفت: من معلم هستم و شغلم این است. همیشه خود را معلم میدانم و سپس نویسنده. زمانی که دانشآموز بودم، وقتی از من میپرسیدند که دوست داری چه کاره شوی، در پاسخ میگفتم دوست دارم معلم و نویسنده شوم. اگر چه تبعات این انتخاب را نمیدانستم. کار من معلمی است و در سن کم معلم شدم. خاطرم هست که اولین بار وارد روستایی شدم تا آموزش بدهم در حالی که در آن زمان، سن بسیار کمی داشتم. در معلمی، یک موضوع بسیار خوب است و آن هم این است که بیش از آن که یاد بدهیم، یاد میگیریم. این موضوع را خیلیها نمیدانند که اگر آن را بدانند، احتمالاً مشتریهای معلمی زیاد خواهد شد. وقتی در سال ۱۳۶۷ وارد کار معلمی شدم و به تهران آمدم، ابتدا در مجلات رشد خدمت آقای شجاعی رسیدم. در آن زمان افراد بسیار کمی بودند که راجع به ائمه مینوشتند و فقط آقای شجاعی بود که چند کتاب داشت. کار ما ادامه یافت و در آموزش و پرورش، با حقوق معلمی، یک کار ۲۰۰ جلدی انجام دادیم و وقتی که بازنشسته شدم، تنها ۴۸ سال داشتم. در طبقهای که من حضور داشتم، هیچ کس نبود که من با او خداحافظی کنم چرا که همه رفته بودند و منتظر بودند که من بروم. نوشتن آن ۲۰۰ جلد نیز، یک کار آموزشی بود. متاسفانه باید بگویم که ما در کتابخانه مدارس خود، کتاب مناسب برای بچهها بسیار کم داریم و در این حوزهها کمبود وجود دارد. به نظرم اگر میخواهیم کاری انجام بدهیم، باید از آموزش و پرورش شروع کنیم.
وی ادامه داد: وقتی بازنشسته شدم، دیدم با حقوق معلمی نمیتوان زندگی کرد، بنا بر این تصمیم گرفتیم کلاس خصوصی داستان راه بیندازیم. من معلمی را از ابتدا دوست داشتم و الان هم دوست دارم. شاگردان و دوستانی که این چند اثر را نوشتهاند، سخت کار کردند و ماحصل تلاش آنان این کتابها شد. مسئله آموزش داستان در کشور ما با پارادوکس عجیبی روبهرو است. این بد است که رمان را در برابر داستان کوتاه علم کنیم یا خاطرات را در برابر رمان جنگ علم کنیم و… در حقیقت صورت مسئله را مکرراً حذف میکنیم تا به تهی بودن برسیم. به نظرم ما در سطح دنیا، در داستان کوتاه حرف داریم و هیچ کس هم نمیتواند منکر این موضوع شود. دقت کنید که ما در این زمینه کارهای شاخص زیادی داریم که هم دوش آثار آمریکایی است. علاوه بر این، ما حکایت نویسان بسیار بزرگی داریم. برای مثال ما سعدی را داریم که در این عرصه بسیار نامی و مشهور است. ما در غزل، دوبیتی، فرش، معماری و… سرآمد هستیم. حالا داریم با دست خودمان، این امکان را از خودمان میگیریم و فقط میگوییم که رمان مینویسیم. البته رمان نوشتن بسیار خوب است، اما شرط اول آن این است که جامعه مدنی در مورد فردیت افراد مورد قبول واقع شود. با این حال، وقتی شروع به رمان نوشتن نیز میکنیم، میبینیم که در نهایت رمان بیرون نیامد و چیزی شبیه به دلنوشته است.
این نویسنده و منتقد ادبی اضافه کرد: هر کس مزه داستان کوتاه را چشیده باشد، بقیه قالبها برایش بیمزه میشود. فاکنر میگوید همه دوست دارند شعر بنویسند، میروند و میبینند که بسیار سخت است و به سراغ داستان کوتاه میروند. بعد میبینند که آن هم سخت است و در نهایت به سراغ رمان میروند. دوستان بنیاد شعر و ادبیات، دو بار به من پیشنهاد دادند تا به یک سری از نویسندگان جوان درس بدهم. از بین آنان عدهای را انتخاب کردم و کار کردیم. متاسفانه اکنون شرایطی برای نویسندگان جوان فراهم شده که اگر بخواهند کارشان را چاپ کنند، باید مصیبت بسیار بکشند و به دنبال افراد مختلفی بروند. من آثار این بچهها را میخواندم و میدیدم که کارهایشان بسیار عالی است، اما نمیتوانند آن را جایی چاپ کنند. چند کار را پیش تعدادی از ناشران معروف بردم و با مشقت بسیار و شرایط عجیب و غریب، به چاپ رسید. پول این نویسندهها را ندادند و تمام. به هر حال در شرایطی بودیم که درمانده شده بودیم که چه کنیم. در نهایت، نمیدانم چگونه شد که آقای علی شجاعی تماس گرفتند و به نقل از پدرشان گفتند که نگران داستانهای این بچهها نباش. ما این داستانها را فرستادیم و کارها به چاپ رسید. باید بگویم که ایشان کارهای این جوانان را زودتر از کار من چاپ کرد و این نشان از توجه خاص ایشان به جوانان دارد. جامعه ادبی ما باید بداند که متاسفانه وقتی یک نویسنده کتاب چاپ میکند، نمیتواند پول خود را از ناشر بگیرد. اما انتشارات نیستان بلافاصله بعد از چاپ کتاب، بر طبق قرارداد، چک را برای این نویسندگان فرستاد. انتشارات نیستان به گونهای رفتار کرد که این بچهها اصلاً تحقیر نشدند و بلکه تکریم نیز شدند. دقت داشته باشید که تنها سرمایه نویسنده، شخصیت او است و اگر جامعه، حکومت و… شخصیت او را تحقیر کرد، آن نویسنده دیگر به درد نمیخورد. داستانی که توسط نویسنده بیشخصیت نوشته میشود، بد میشود. انتشارات نیستان این کار بزرگ را انجام داد و من میدانم که عظمت این کار چه قدر است. در پایان باید بگویم که دوست داشتم تا شاگردانی از نقاط مختلف ایران داشته باشم. چه قدر خوب است که از گویشهای مختلف ایران، داستان داشته باشیم و فقط به گویش تهرانی اکتفا نکنیم.
در ادامه مراسم، سید مهدی شجاعی درباره اهمیت داستان کوتاه گفت: کسی که طعم داستان کوتاه را چشیده باشد، دوست ندارد آن را از دست بدهد. تصور من این است که نسبت داستان کوتاه با رمان، نسبت غزل و مثنوی است. ایجازی که غزل دارد، جذابیت بسیار خوبی به آن داده است. درست است که در مثنوی میتوان حرفهای بسیار زیادی را زد، اما غزل چیز دیگری است. علاوه بر این، در مورد سوژههای اجتماعی و به ویژه شرایط خاص، داستان کوتاه بسیار کاربردی است. اکنون که ضرباهنگ مسائل اجتماعی و ریتم آن بسیار تندتر شده است، هر چه قدر که به سمت ایجاز و عصاره گفتن برویم، منطقیتر است. در جلسات کوتاه با داستان، قصد دارم که به سمت داستانهای کوتاه و کوتاهتر برویم تا جایی که به داستانهای چندخطی برسیم. به نظرم این کار شدنی است و میتوان در دو سه خط داستان کوتاهی را نوشت که همه مشخصات را داشته باشد. در حقیقت میخواهم بگویم که شرایط اجتماعی، ضرباهنگ تند و ایجازی که در این قالب وجود دارد، مزیتهایی را به آن میبخشد که فاصلهاش را با کارهای دیگر زیاد میکند. البته این موضوع وجود دارد که وقتی کسی دچار رمان بشود، سخت میتواند به داستان کوتاه برگردد چرا که قالب دشوارتری است. خاطرم هست که چند وقت پیش در توصیهای به بعضی از دوستان، خواستم که بیایند و دوباره داستان کوتاه بنویسند. اما آنان میگفتند این قالب سخت است. پذیرفتن این محدودیت و چارچوب بسیار سخت است. شما در یک داستان کوتاه میتوانید مهمترین پیامها را به مخاطب منتقل کنید، شخصیتپردازی داشته باشید، تعلیق و کشش به وجود بیاورید و... در حقیقت همه عناصری که برای بیان یک حرف وجود دارد، در داستان کوتاه موجود است.
داود غفارزادگان در بخش دوم صحبتهای خود گفت: بسیاری از دوستانی که در اینجا هستند و داستان کوتاه دارند، رمانهایی را به چاپ رساندهاند. من هیچ قالبی را به آنان تحمیل نمیکنم. به نظرم تنها کار معلم این است که برود و طرف را کشف کند. معلم نباید تئوری بگوید چرا که آنان سواد دارند و میتوانند بروند و منابع را بخوانند. در مقابل، معلم باید به صورت موردی روی داستانهای آنان کار کند و کلمه به کلمه با آنان جلو برود.
در پایان این مراسم، از ۱۳ عنوان مجموعه داستان کوتاه انتشارات کتاب نیستان رونمایی شد.