به گزارش رسانه خبری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، پنجمین نشست «کوتاه با داستان» محفل داستانخوانی به دعوت سید مهدی شجاعی با حضور مصطفی مستور، فرخنده حقشنو و نیما رییسی یکشنبه ۱۱ آذر در آمفیتئاتر فرهنگسرای اندیشه برگزار شد.
آغازگر این برنامه پخش کلیپی از حضور زنده یاد «ابوالفضل زرویی نصرآباد» شاعر و طنز پرداز شناختهشده در نشست بررسی کتاب «خاطرات حسنعلیخان مستوفی» با حضور سید مهدی شجاعی و علی موسوی گرمارودی ۲۳ شهریور ماه در فرهنگسرای اندیشه بود.
سید مهدی شجاعی پس از پخش این تصاویر درباره زندهیاد زرویی نصرآباد گفت: حرف زدن درباره او سخت است با وجود اینکه در این سالها مسئله سلامت او یکی از مهمترین و پرتکرارترین سخنان من بود اما در نهایت کمترین لطف و توجهی را از سوی مسئولان ندیدیم. اجل و تقدیر برای همه هست اما اینکه عدم رسیدگیها باعث تعجیل در این اتفاق شود عمیقا ناراحتکننده است.
این نویسنده ادامه داد: خوشحالم که هر آنچه میخواستم از او و در تعریف او بگویم در زمان حیاتش گفتم. موسوی گرمارودی عقیده دارد که او عبید زاکانی زمانه ماست، من اما او را برتر از عبید میبینم. او طنز را به خوبی میشناخت همچنان که ادبیات را و از او کتاب بینظیری چون «ماه به روایت آه» در ادبیات آیینی باقی مانده است. او علاوه بر قلم بیتکرار شخصیت بینظیری داشت و چهقدر به کار بردن فعل ماضی برای او سخت است.
شجاعی اضافه کرد: پس از اتفاق تلخ از دست دادن او تردید داشتیم که این برنامه را اجرا کنیم یا به وقت دیگری موکول کنیم اما بعد دیدیم وجود این جلسات در راستای آن چیزی است که هدف و خواسته زرویی نصرآباد است.
در ادامه فرخنده حقشنو «ترنج» از آثار کوتاه خود را برای حاضران در این نشست خواند.
بخش دوم پنجمین نشست «کوتاه با داستان» با حضور مصطفی مستور برگزار شد. شجاعی در مقدمه سخنان مستور گفت: رابطه من و مستور همیشه «شاگرد و استادی» بوده و من به او به چشم یک استاد مینگرم. بنابراین از برگزاری نخستین محفل کوتاه با داستان دوست داشتم که نشستی با حضور او برگزار کنیم. امیدوارم در جلسات بعدی هم از حضور او بهرهمند شویم.
داستاننویسی یک نوع کار ابلهانه است
حسین آشتیانی در ابتدای این بخش، قسمتی از نخستین داستان مجموعه «زیر نور کم» را خواند که در آن مستور به ارزشمند بودن داستان شک کرده است. مستور در پاسخ به سوال او که در نهایت داستاننویسی در نگاهش ارزشمند است یا خیر، گفت: کیشلوفسکی که کارگردان مورد علاقه من است میگوید «سینما فقط زیر نور جشنوارهها جایزه گرفتن نیست. پشت صحنه ابلهانهای دارد که من و فیلمبردارم ساعتها مینشینیم تا چند نمای کوتاه بگیریم و من همیشه این وقتها احساس کوچکی کردهام.» داستاننویسی هم به نوعی این لحظههای ابلهانه را داراست. چون داستان از یک عدم تعادل آغاز میشود.
مستور افزود: سنگی باید از شیبی قِل بخورد و باید تا توقفش از آن بنویسی. گاهی باید در موضوعاتی غور کنی، اطلاعات جمع کنی و تحقیق و تفحص کنی که موضوع دلچسبی نیست و بعد تازه خوانشهای چندین و چند باره آغاز میشود. اتفاق بدتر این است که تو برای هدفی مینویسی که در نهایت محقق نمیشود. من مینویسم تا روی زندگی انسانها تاثیر بگذارم و چون این امر محقق نمیشود داستاننویسی برایم ارزشمند نیست.
در چگونه گفتن اولویت با مخاطب است
نویسنده «روی ماه خداوند را ببوس» در پاسخ به سوال یکی از حاضران درباره سیاهنمایی در آثارش گفت: وقت نوشتن در «آنچه که میخواهم بگویم»، به مخاطب فکر نمیکنم اما در «چگونه گفتن» اولویت با مخاطب است. برایم تفاوتی نمیکند آنچه که نوشتهام حال مخاطب را خوب میکند یا بد؛ به نظر من آنچه که اهمیت دارد فردیت نویسنده است و صداقت او. یک نویسنده نباید دروغ بگوید حتی اگر این دروغ خوشایند مخاطب باشد.
وی اضافه کرد: به نظر من باید آنچه که حقیقت وجودی ما و جامعه ماست عنوان شود. من برای کودکان هم کتابهای صمد بهرنگی را بسیار بیشتر از کتابهای پاستوریزه امروزی میپسندم چون اعتقاد دارم دنیا زشتیهایی دارد که باید گفته شود و ابدا باور ندارم که علم و روانشناسی همه چیز را تحت کنترل خود دارد. به نظر من دیروز بهتر از امروز است و امروز بهتر از فرداست. این تفکر شاید به نوعی نگرش «دمغنیمتی» را در ما زنده کند چرا که به نظر من امکانات تو امروز بیشتر از فردا و مشکلات تو فردا بیشتر از امروز است و احساس میکنم این تفکر تو را برای آینده آماده میکند. تو با یک پیشزمینه ذهنی وارد این تلخکامیها میشوی.
مستور در ادامه با اشاره به فروش بالای آثارش گفت: کتابهای من اروتیک، سیاسی و طنز نیست اما خوانده میشود و این برای «جامعه» ما نگرانکننده است. یعنی مخاطب با این شخصیتها و اتفاقات تلخ پیرامونشان احساس «همذاتپنداری» دارد و این یک مشکل اجتماعی است.
وی ادامه داد: من همواره گفتهام که در جامعه ما زنان خوشقلمتر از مردان هستند چرا که یکی از مهمترین نکات در نویسندگی «نقطه گسست» است. زنها در رویاهایشان میدانند که از زندگی چه میخواهند اما به هزار و یک دلیل نمیتوانند به اهدافشان برسند و دچار ازهمگسیختگی میشوند و این موضوع کمک زیادی به قلمشان میکند. البته من آرزو میکنم ادبیات خوبی نداشته باشیم و در عوض مشکلاتی هم نباشد.
نوشتن نمایشنامه در کمتر از ۱۰ روز
نویسنده «من دانای کل هستم» در توضیح جدیدترین اثرش نمایشنامه «دویدن در ماه» که در کمتر از یک هفته به چاپ سوم رسیده است، گفت: این اثر دومین نمایشنامه من بعد از «دویدن در میدان مین» است. نوشتن داستان وقت زیادی از من میگیرد اما نمایشنامه را خیلی سریع مینویسم. اولین نمایشنامهام را در دو روز نوشتم و «دویدن در ماه» را در کمتر از ۱۰ روز و تصور میکنم آنچه باعث این اتفاق میشود این است که من اصولا دیالوگ نوشتن را دوست دارم و توصیفات است که وقت زیادی از من میگیرد و نمایشنامه این توصیفات را ندارد.
مستور در پاسخ به این سوال که با توجه به تصویری بودن آثارش و علاقه خودش به سینما چرا تا کنون اثر سینمایی بر اساس داستانهای او تولید نشده است، گفت: از سال ۸۵ به شکل جدی از من خواسته شد اجازه دهم کارهایم به فیلم تبدیل شود. محمد رحمانیان و منوچهر محمدی از من خواستند بر اساس «استخوان خوک و دستهای جذامی» فیلمنامهای بنویسند. من سینما را دوست دارم اما سینمای ایران را نه؛ به همین دلیل با گذاشتن شرایط بسیاری پذیرفتم.
وی افزود: فیلمنامه نوشته شد و من اصلا از آن راضی نبودم. خوشبختانه در آن زمان بنیاد سینمایی فارابی که حق ساخت این کتاب را خریده بود با دو داستان این کتاب برای ساخت مخالفت کرد که یکی درباره زندگی یک روسپی و دیگری درباره یک جمع جوان بود. من که آن روزها به دنبال بهانه بودم، انصراف خودم را اعلام کردم هر چند این اتفاق باعث شده بود که خود آقای رحمانیان هم زیر بار سانسور فیلمنامه نرود و خوشبختانه آن فیلم ساخته نشد.
این نویسنده و مترجم اضافه کرد: پس از آن به همه ناشران کتابهایم گفتم که هر گونه درخواست درباره اقتباس سینمایی از آثار من را بدون آنکه حتی به من بگویند رد کنند.
مستور ادامه داد: من آثار کارور را به فارسی ترجمه کردهام و میتوانم ادعا کنم که جهان او را به طور کامل میشناسم. وقتی فیلم اقتباسی رابرت کافمن از داستانهای او را دیدم متوجه حفظ «روح آثار کارور» در این فیلم شدم. برای من نیز امر مهم همین «روح اثر» است. در بسیاری از فیلمهای موفق سینمایی میبینیم که یک نفر داستان نوشته، دیگری آن را به فیلمنامه تبدیل کرده و شخص دیگری برای آن فیلم دیالوگنویسی کرده است. ما اما چون در دوران ماقبل از تقسیم کار به سر میبریم، میبینیم که داستاننویس و کارگردان و طراح صحنه و بازیگر حتی یکی است.
رنج نویسنده بودن ورای شادکامیهاست
نویسنده کتاب «من گنجشک نیستم» در پاسخ به این سوال که به آنچه که از زندگی میخواهد رسیده است یا نه، گفت: من سالها پیش در سه گزارش کوتاه درباره نوید و نگار گفتم که «سالها بود به این نتیجه رسیده بودم که اگر از زندگی چیز زیادی بخواهم زندگی هم از من چیزهایی خواهد خواست که خیلی خوب میدانستم نمیتوانم از عهدهشان بر بیایم. با زندگیام رفتار مسالمتآمیزی داشتم. به او فشار نمیآوردم تا مجبور نباشم فشار او را تحمل کنم. من به طور کلی اهل جنگیدن نیستم. با هیچکس و هیچچیز.» و مهمتر از آن اینکه میدانم اگر یک گام لذتبخش بردارم باید سه گام عذابآور به عقب برگردم.
وی در پایان در پاسخ به این سوال که زندگی در شمایل یک نویسنده معروف چگونه است، گفت: من آنقدرها هم معروف نیستم. گاهی در خیابان کسی صدایم میزند و عکس یادگاری میگیرد که اتفاق لذتبخشی است اما در نهایت رنج نویسنده بودن ورای شادکامیهاست. نگاه داشتن شادی امری دشوار است به همین دلیل هم سعی میکنیم از لحظات شادمانیمان عکس بگیریم تا آنها را فراموش نکنیم. اما رنجها همیشه با ما میمانند حتی اگر سعی کنیم فراموششان کنیم.
وی افزود: نویسنده همواره در حال نوشتن است، بیشتر آن وقتهایی که نمینویسد. نویسندگان عموما زیست معمولی ندارند به این دلیل که مدام در رنجاند. آن قسمت از داستان که مخاطب لذت بیشتری از آن میبرد یعنی نویسنده رنج فراوانتری برای نگارشش برده است. نویسندگی یعنی رنج کشیدن برای لذت دیگران و این ابدا کار عاقلانهای نیست.
خوانش بخشی از کتاب «چند روایت معتبر» توسط نیما رییسی گوینده، مجری و بازیگر از دیگر بخشهای این برنامه بود.
مجموعه نشستهای کوتاه با داستان با هدف ترویج داستان کوتاه تا کنون با حضور نویسندگانی چون رضا امیرخانی، محمدرضا بایرامی و حسین مهکام و با استقبال علاقهمندان به ادبیات به دبیری سید مهدی شجاعی و با اجرای حسین آشتیانی در فرهنگسرای اندیشه برگزار شده است.