شنبه ۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۳
ساعت : ۱۰:۵۱
هنگامی که فیلم سینمایی متری شش و نیم بر پرده سینما به نمایش درامد هم تماشاگران و هم منتقدان سخت گیر متفق القول به این نتیجه رسیدند که از این پس سینمای ایران کارگردانی مستعد ، خوش قریحه و سینما بلد و دغدغه مند را با خود همراه خواهد داشت و فیلم ارزشمند متری شش و نیم مهر تاییدی بود بر این ادعا .
سعید روستایی با ساخت این فیلم خود را به عنوان کارگردانی که صاحب نگاه است و آسیب های اجتماعی را از زوایای مختلف مورد کنکاش قرار میدهد بما معرفی کرد. در فیلم اخیر ایشان یعنی برادران لیلا روستایی به دنبال تقابل سنت و مدرنیته به زعم خویش است و به مصائب و دشواری های پیش روی این دو خاستگاه اجتماعی در قالب یک خانواده می پردازد.
اگر سکانس ابتدایی فیلم را در نظر نگیریم تا قبل از مطرح شدن گره اصلی فیلم یعنی تقابل لیلا و پدرش بخاطر چهل سکه طلا فیلم تصویری بما میدهد از تقابل سنت و مدرنیته . چندین داده اصلی کارگردان بما ارائه می دهد . ابتدا اشتیاق پدر برای حفظ سنت کد خدا منشی و تمایل او به زمینه های مربوط به دوران وجود خان و خان سالاری ، در ادامه ارجح دانستن فرزند بر اساس نگاه جنسیتی و تحمیل نظر خود برای نامگذاری نوه اش و در یک سوم پایانی فیلم ما متوجه این موضوع می شویم که چطور پدر ظالمانه مانع ازدواج لیلا شده است .
گرایش به زمینه های اومانیستی
ما در تمام این موارد که بیانگر تضییع حق فرزندان توسط پدر  است با مخالفت دختر خانواده روبرو می شویم که در اینجا لیلا محق است و پدر را میتوان متجاوز به حریم خصوصی فرزندان قلمداد کرد و لیلا را کسی دانست که معتقد به فرد گرایی ، استقلال فردی ، و گرایش به زمینه های اومانیستی دارد.
او به نوعی قصد دارد این بند ناف گیر کردن پدر در سنت را قطع کند . اجازه دهید بررسی فیلم را موقتا در اینجا ببندیم و نمونه بسیار موفقی در تقابل سنت و مدرنیته را مثال بزنم ، همانطور که میدانیم سریال موفق پدر سالار در دهه هفتاد حتی با پخش چند باره باز هم برای مردم تازگی دارد و در آن مجموعه هم ما شاهد تقابل پدر خانواده و عروس خانواده یعنی کاراکتر آذر بودیم و در اینجا شاهد تقابل پدر خانواده و دخترش یعنی لیلا هستیم .
تا قبل از اینکه داستان فیلم برادران لیلا به حوزه مسائل مالی کشیده شود این دو مجموعه نسبت به هم همپوشانی دارند و تم اصلی داستان یعنی تقابل گرایش های سنتی و ازادی های فردی در هر دو مجموعه یکی  است . هر دو کاراکتر یعنی آذر و لیلا یک خواسته را فریاد میزنند «رهایی».رهایی از گرایش های مبتنی بر تمامیت خواهی و مطلق گرایی نشأت گرفته از سنت و غلطیدن در وادی زندگی مدرن و مبتنی بر انگاره های اومانیستی .
در فیلم برادران لیلا سنت و مدرنیته به تخاصم میرسد
کارگردان در سریال پدر سالار این خواسته آذر را تا به اخر دنبال میکند و در انتها سنت و مدرنیته به آشتی می رسند اما در فیلم برادران لیلا سنت و مدرنیته به تخاصم میرسند و حتی پدر سیلی میخورد. در نگاه کلی به فیلم برادران لیلا متوجه میشویم به هیچ عنوان مسئله تقابل سنت و مدرنیته مطرح نیست . در واقع کارگردان بما میفهماند که سازوکار سرمایه داری مالی سازو کار پذیرفته شده است و هر کس در نقطه مقابل این سازوکار قرار بگیرد لاجرم باید تنبیه شود خواه پدر باشد یا هر شخص دیگری چون سرمایه داری مالی با احدی شوخی ندارد.
اگر تم هر دو مجموعه پدر سالار و فیلم برادران لیلا را یکسان در نظر بگیریم حداقل تا بخشی از فیلم برادران لیلا این شباهت تماتیک قابل مشاهده است و به نکته جالبی برمیخوریم و انهم شکل کاملا متفاوت و غیر همسو رابطه فرزندان با پدر خود است .
در سریال پدر سریال فرزندان و عروس خانواده به دنبال رهایی از سلطه و تفکر مطلق گرای اسدالله خان هستند و اسدالله خان با ارعاب و اغوا سعی در کشاندن انها به سمت خود است اما در فیلم برادران لیلا فرزندان به دنبال پدر هستند و اوست که به دنبال رهایی از چنگال انها  است. به راستی این تغییر رابطه چرا بعد از سه دهه در نگاه کارگردانی به وجود امده و حتی این نگاه برچسب آوانگارد بودن و هنجارشکن بودن هم بر او میزند . کدام شکل رابطه صحیح و عقلانی  است ؟
تقابل سنت و مدرنیته در پدر سالار یا در فیلم برادران لیلا؟
تقابل سنت و مدرنیته در پدر سالار یا در فیلم برادران لیلا؟ اگر اصل و اساس مدرنیته را فردگرایی و احترام به اصالت و کرامت انسانی بدانیم یعنی بر اساس آنچه که فیلسوفان و متفکران معتقد به این نظام فکری بیان میکنند پس نتیجه میگیریم انسان متکی به خود وابسته نیست و لاجرم طلب رهایی میکند نه طلبکار است و نه متوقع. متاسفانه انحراف کارگردان فیلم برادران لیلا در این است که او تفکر مدرن و باورهای اومانیستی را با سیستم سرمایه داری مالی همسو میداند.
تا جایی از فیلم او با ارائه داده هایی مانند اصرار پدر بر اینکه بزرگ فامیل بودن بر همه چیز ارجحیت دارد یا دخالت ظالمانه او در ازدواج لیلا این تصور را بما القا میکند که قرار است فیلمی ببینیم که بما تصویری از تقابل سنت و مدرنیته میدهد.
اما از جایی از فیلم ما لیلای معترض را میبینیم که ادعاهایی را مطرح میکند و کارگردان هم با حربه سانتیمانتالیسم و ایجاد سمپات غیر واقعی در تماشاگر سعی در محق نشان دادن لیلا را دارد. نکته جالب اینجاست اگر استدلال های آذر در سریال پدر سالار و لیلا در فیلم روستایی را در کنار هم قرار دهیم تفاوت در نگرش سازندگان دو مجموعه به روشنی قابل تفسیر و واکاوی  است
تمام دیالوگهای آذر مبتنی بر این است که پدر شوهر مستبد و واپس گرای خود را مجاب کند که به حریم خصوصی و فردیت او احترام بگذارد و هم رابطه انسانی و معاشرت حفظ شود و هم جایگاه او به عنوان فردی مستقل حفظ شود و رفتار دیکتاتور مابانه پدر شوهر خود را خدشه ای به کرامت انسانی خود میداند. در یک کلام در مجموعه پدر سالار آذر به دنبال رهایی و قطع بند ناف مطلق گرایی اسدالله خان است اما در فیلم برادران لیلا، لیلا به دنبال ارضا مطامع مالی خویش است و سعی دارد به هر طریقی سوار بر این موج سرمایه داری مالی شود و در حقیقت پدر از او گریزان و به دنبال رهایی  است.
در هر دو مجموعه تفکرات مطلق گرایانه به درستی منحط و واپس گرایانه به نمایش در می آیند. اما چرا در یک مجموعه این دو خط فکری به صلح و تعامل میرسند و در آن یکی به دشمنی و بن بست و حتی پدر سیلی می خورد . از آذر تا لیلا در این سه دهه چه گذشته که تراوشات فکری عوامل سازنده فیلم برادران لیلا اینگونه پرتناقص و ضد ارزش بر پرده سینماها نقش میبندد؟ اجازه دهید بحث تقابل سنت و مدرنیته را ببندیم و فقط بر گلایه های شخصیت اصلی فیلم یعنی لیلا متمرکز شویم.
بیائید ابتدا سکانسی را خلق کنیم که در ما حس دلسوزی و سمپات نسبت به کاراکتر ایجاد میکند دو مادر را فرض کنید که هر کدام دختر خردسالی دارند و هر کودک خواسته ای از مادر طلب میکند و مادر در اجابت ان خواسته کوتاهی میکند و ما شاهد شیون و گریه و التماس هر دو کودک هستیم . در ابتدا حس سمپاتیک نسبت به دو کودک در ما ایجاد میشود و متاثر میشویم و از مادر گله مند و متنفر و کودکان را محق می پنداریم چون تماشاگر بلافاصله در ذهن خود همسان سازی میکند او در جامعه به وفور کودکان را دیده است که به دلیل بی مسئولیتی مادر و یا فقر و تنگدستی او فرزندان در شرایط نامطلوبی قرار دارند.
پس در ذهن خود نسبت به هر کودک حس سمپاتیک پیدا می کند و انها را محق میداند حال اگر سکانس مفروض ادامه داشته باشد و خواسته یکی از کوکان غیر منطقی باشد ایا باز هم تماشاگر نسبت به او سمپات پیدا میکند؟. پس می بینیم حس سمپاتیک داشتن نسبت به یک کاراکتر در یک اثر سینمایی لزوما نمی تواند ان را برای ما محق نشان دهد و در اینجاست که تئوریسین بزرگی مانند برتولت برشت نظریه فاصله گذاری را مطرح می کند تا از در دام افتادن تماشاگر در سانتی مانتالیسم جلوگیری کند تا تماشاگر درام درون متنی با نمونه های واقعی فرا متنی را همسان سازی نکند و به استدلال و استنتاج غلط نرسد تا کارگردان چه عامدانه و یا چه نااگاهانه او را به سمت هر تفکری که می خواهد سوق ندهد.
آیا مظلومیت لیلا اصالت دارد؟
حال بیایئد بررسی کنیم آیا مظلومیت لیلا اصالت دارد ؟ و ایا کارگردان سعی در ایجاد حس جعلی سمپات در ذهن تماشاگر را دارد ؟ایا اینکه لیلا تمام حق را در نزد خود میبیند و پدر را کاملا مقصر میداند ایا این ادعای لیلا درون خود فیلم حقانیت دارد ؟. حتی کارگردان هم در کنار لیلا می ایستد چون او کوچکترین دیالوگ و اشاره ای نسبت به حتی کمی بر حق بودن پدر ارائه نمیدهد .
ایا مظلومیت لیلا مانند گریه آن کودک در سکانس فرضی اصالت دارد یا بی اصالت است ؟. و تاکید میکنم بیائید کاراکتر لیلا را با خود لیلا درون فیلم مقایسه کنیم و همسان سازی خارج از فیلم را برای توجیه دریافت های خویش از فیلم بکار نبریم. در بخش دوم فیلم که مربوط به اختلاف لیلا و پدرش در زمینه مسائل مالی میباشد لیلا از شرایط بد مالی گله مند است اگر همین ادعای لیلا را به طور مجرد و خاص بررسی کنیم میبینیم انچنان که لیلا ادعا میکند هم نیست .
همانطور که فیلم بما میگوید تا قبل از امدن کاراکتر علیرضا به منزل پدری خویش لیلا و برادر کوچکترش و پدر و مادرش با هم زندگی می کردند . باز هم بر اساس داده هایی که خود فیلم بما ارائه میدهد پدر ، برادر کوچکتر لیلا و خود لیلا هر سه دارای درامد هستند و خانه ای که در ان سکونت می کنند متعلق به پدر خانواده  است پس نه مسئله پرداخت اجاره منزل مطرح  است و نه خانواده مقروضی  که مجبور باشند هر ماه بخشی از حقوق و درامد دریافتی خود را به پرداخت بخشی از بدهی خود اختصاص دهند در . لیلا و برادر کوچک هر دو مجرد هستند پس هزینه اضافه جز تامین هزینه های اولیه و ضروری خود را ندارند .

قداست دو واژه «خانواده»و«کار» در مقایسه تطبیقی فیلم«برادران لیلا»با سریال«پدر سالار»
لیلا  اگزجره مظلوم نمایی می کند؟
پس چرا لیلا میگوید حال ما در ان خانه بد است و انقدر بصورت اگزجره مظلوم نمایی میکند؟اگر در شهری مثل تهران شما منزل شخصی ویلایی داشته یاشید و چهار نفر ساکن باشند و سه نفر درامد متعارف داشته باشند و جز هزینه های روزمره و جاری هزینه دیگری نداشته باشند ایا چنان که لیلا میگوید باید حالشان بد باشد؟ پس ان شکل اگزجره از درماندگی لیلا نمی تواند آنچنان محلی از اعراب داشته باشد .
اعتراض بعدی لیلا نسبت به بی توجهی پدر به پسران خویش است . بیائید فرض کنیم ما چهار برادر لیلا را در فیلم نمی بینیم و فقط گلایه های لیلا را میشنویم و قرار است با برادران او بعد از ارائه گلایه هایش آشنا شویم . در جایی لیلا با برادرش علیرضا درد دل می کند و از بی کسی و مظلومیت برادرانش می گوید و در جایی به پدرش معترض میشود و او را مقصر در عدم موفقیت تحصیلی و مالی برادرانش می داند .
اگر تماشاگر تا این لحظه شناختی از برادران لیلا نداشته باشد گمان می کند که لیلا از چند پسر بچه سخن می گوید که پدر انها را رها کرده و یا در کودکی رها شده اند . در حالیکه باز به ادعای خود فیلم پدر نزدیک به چهار دهه مشغول کارگری بوده پس کوتاهی و قصوری بر پدر وارد نیست حداقل در تامین نیازهای معیشتی فرزندان در دوران کودکی و نوجوانی. وقتی درون خود فیلم برادران لیلا را مشاهده می کنیم مردانی را می بینیم با بازه سنی سی تا پنجاه سال که در کل فیلم لیلا از آنها حمایت میکند و صد در صد پدر را مقصر و مسبب پسرفت انها حداقل در بخش مالی می داند.
بعنوان مثال فرزند بزرگ خانواده که پنجاه سال سن دارد بنا به ادعای فیلم و کاراکتر لیلا یکی از فرزندانی  است که مورد ظلم پدر واقع شده است و او در حق این فرزند کوتاهی نموده است . اگر سن ورود به بازار کار را بین هیجده تا بیست سال بدانیم پس فرزند پنجاه ساله پدر حدود سی سال زمان داشته تا از فرصت های کاری پیش آمده بهره مند شود ؟ پس او در این سی سال چه می کرده ؟
او در این سی سال چه روند کاری طی کرده که در این سن باید شغل دون پایه ای داشته باشد انهم با سفارش خواهرش چرا کارگردان هیچ داده ای از گذشته فرزند بزرگ خانواده بما نمی دهد؟ چرا هیچ دیالوگی حتی یک جمله نمی شنویم که فرزند بزرگ خانواده به طور مثال تمام تلاش خود را در ایجاد یک کسب و کار انجام داده اما پدر مانع شده تا او را بر اساس منطق روایی داستان محق بدانیم نه بر اساس تحریک احساسات تماشاگر.
چرا ما باید به محق بودن لیلا در مورد برادرش پرویز اعتماد کنیم وقتی کارگردان هیچ داده ای از گذشته کاری او بما نمی دهد؟. مگر میشود ما از سی سال گذشته کاری فرزند بزرگ خانواده بی اطلاع باشیم و او را در اعتراض به پدر خانواده محق بدانیم ؟ پس تکلیف منطق روایی داستان چه می شود ؟ ارجاع تماشاگر به همسان سازی فرامتنی معنیش سینما نیست معنی ان کج روی در پرداخت اثر است .
شما تنها منطق روایی که لحاظ کردید سکانس تالار عروسی بود که حس بزرگ فامیل بودن پدر را به تصویر بکشید اما در مورد فرزندان ما هیچ منطق روایی در شخصیت پردازی نمیبینیم حتی دریغ از کمی خرده پیرنگ . فیلم بی پولی حمید نعمت الله نمونه موفقی در این ارتباط است کارگردان چند نما از گذشته کاری او بما میدهد و اجازه نمیدهد تماشاگر سمپات فرامتنی نسبت به کاراکتر اصلی پیدا کند .
منطق روایی در اثر دیده میشود و درام بدرستی شکل میگیرد تم هر دو اثر یکی ست اما جالب است در فیلم بی پولی تاکید کارگردان بر تولید ثروت از طریق کار و تولید است و در ان یکی لیلای قصه ما در جایی میگوید نباید کار کرد باید کاری کرد . چه کاری باید کرد را فیلم بما خواهد گفت و در ادامه به آن اشاره میکنم. باز هم تاکید میکنم نباید ما به ازای بیرونی و واقعی بیاوریم باید ادعاهای فیلم را درون خود فیلم مورد راستی ازمایی قرار دهیم . در جایی لیلا از پدر خود شاکی میشود که چرا در پرداخت هزینه های تحصیلی یکی از برادرانش کوتاهی کرده است .
چرا او هزینه تحصیل برادرش را از پدر طلب میکند یعنی تا قبل از دریافت دیپلم توسط کاراکتر منوچهر پدر هزینه تحصیل او را پرداخت نکرده است ؟ که چنین نیست چون لیلا به واژه دانشگاه اشاره میکند .ایا منوچهر توانایی پرداخت هزینه های تحصیلش را به تنهایی نداشته است ؟ یا پدر مانع تحصیل او شده چگونه و چرا ایا منوچهر دچار معلولیت جسمی یا ذهنی بوده که توانایی کار و پرداخت هزینه های تحصیل خود را نداشته باشد؟
عدم پاسخ به این سوالات در فیلم است که باعث انطباق فرامتنی بیننده می شود چون با گریه و سانتی مانتالیسم کارگردان به هر طریقی میخواهد لیلا را رنج کشیده و درمانده نشان دهد . درماندگی جعلی بدون کوچکترین اشاره درون متنی . نواختن سیلی بر گوش پدر را میتوان نقطه اوج اختلاف لیلا و پدرش دانست اما نکته مهمتر به زعم بنده دیالوگ کوتاهی ست که لیلا در بیمارستان به برادرش میگوید بدین مضمون که «نباید کار کرد باید کاری کرد».
این دیالوگ کاریکلماتور وار لیلا بخوبی بما می فهماند که باید کاری کرد یعنی باید سوار بر رشد تورمی ناشی از نظام دلالی و سرمایه داری مالی شد. تا جایی که حتی میتوان به صورت پدر سیلی زد و حتی مادر چه فرقی میکند وقتی اصل اختلاف در فیلم سکه های طلاست چه تفاوتی میکند سکه ها در دست پدر باشد یا مادر . آن سیلی در واقع بما می فهماند که فیلم برادران لیلا بر خلاف ادعای اولیه کارگردان به هیچ عنوان تقابل سنت و مدرنیته نیست بلکه توجیه سرمایه داریست و هر کسی سوار بر این موج سرمایه داری نشود لاجرم باید سیلی بخورد . عجب هنجار شکنی و آوانگارد بازی خلاقی . !!!
کارگردان در هنگام نوشتن سکانس دعوای لیلا و پدر مادرش و طراحی سکانس سیلی خوردن پدر انقدر به خودش غره بوده که گمان می کرده است با پخش این فیلم مرزهای مدرنیته و حتی پست مدرنیسم را در خواهد نوردید انهم با آنچنان سرعتی که رادیکال ترین طرفدران پست مدرنیسم حتی خود را واپس گرا حس میکردند و تراوشات ذهنی کارگردان فیلم مزبور را مدل فکری خود قرار می دادند اما ایشان نمی داند دن کیشوت وار در مسیری پاگذاشته که فیلمش جز اهانت و کج دهنی به انسان و انسانیت ارمغان دیگری ندارد.
اصالت وجود و فردگرایی و کرامت انسانی؟
اگر شما به اصالت وجود و فردگرایی و کرامت انسانی باور دارید پس چرا فرزندان از پدر متوقع هستند و طلبکار؟ فرزندانی که تنها راهکارشان برای کسب درامد دلالی و سوار بر موج رشد تورمی میباشد . انسان مستقل و فردگرا که طلبکار نیست او دنبال رهاییست و مجاب کردن دیگران به اینکه به کرامت انسانی و استقلال او به عنوان یک شهروند توانمند احترام بگذارند درست مانند ترسیم شخصیت آذر در سریال پدر سالار و فیلم خوش ریتم بی پولی .
جالب اینجاست کار و فرهنگ کار کردن و قداست آن در سریال پدر سالار در سکانسهای مختلف دیده می شود برای مثال پیرمردی که در گاراژ تعمیرات خودرو در سریال پدرسالار سالهاست با اسدالله خان مشغول به کار است و کار بن مایه رفاقت انهاست گفتمان مالی رایج در ان دوره را میتوان حول محور گسترش فضای کار و ارائه خدمات بهتر جستجو کرد اما به دیالوگ های لیلا و برادرانش در بخش های مختلف فیلم دقت کنید بیشتر گفتگوها در زمینه کسب درامد و تولید ثروت بر اساس اعتقاد به رشد تورمی سرمایه  است  لیلا میگوید نباید کار کرد باید کاری کرد ما از زبان او و برادرانش درباره چند برابر شدن قیمت ها و رشد تورمی می شنویم و جالب است در جایی یکی از برادرانش مسئله نداشتن سرمایه را عنوان میکند که حتی با وجود داشتن مغازه آنها بازهم سرمایه کافی برای ایجاد یک کسب و کار را ندارند و لیلا اشاره می کند که آن مغازه خودش به نوعی سرمایه است و از رشد تورمی این سرمایه گذاری میتوان حتی اقدام به خرید مسکن کرد.
این بدان معنی ست که اگر رشد تورمی حاصل از خرید مغازه در یک بازه مشخص زمانی را در نظر بگیریم بواسطه ان میتوان بر رشد تورمی مسکن پیشی گرفت و بدین ترتیب صاحب مسکن شد و این است چکیده و عصاره تفکر به اصطلاح مدرن یعنی همسویی با نگاه سرمایه داری مالی و رشد تورمی .
اگر دو پرسوناژ آذر و اسدالله خان در پدر سالار به آشتی میرسند چون هر دو میدانند که مدرنیته در واقع همان پالایش مجدد سنت است . در واقع اسدالله خان با فروش منزل و خرید مجتمع آپارتمانی هم فرزندانش را در کنار خود دارد و هم استقلال فردی انها حفظ میشود. یعنی جابجایی از منزل ویلایی به اپارتمان مسکونی در واقع پالایش زندگی سنتی بود و حرکت به سوی سبک و سیاق زندگی مدرن.
اما چرا در سریال پدر سالار داستان ختم به خیر چون بن مایه ساز و کار مالی بر روی پایه های درستی قرار گرفته و تولید و خدمات بخش گسترده ای از تعاملات اقتصادی و بازار را در بر گرفته بود. وقتی اقتصاد در مسیر درستی قرار بگیرد گرایشات اجتماعی به سوی مدرنیته هم در مسیر صحیح خود قرار میگیرد.
فیلم برادران لیلا دو عنصر کار به معنای تلاش فکری و فیزیکی سالم و خانواده را زیر سوال میبرد و مدعی اشاعه مدرنیته نیز  است و فیلم را به جشنواره هم می برد.
اگر شما به تحول در ارتباطات خانوادگی و اجتماعی معتقد هستید پس باید بعنوان مثال فرهنگ کشوری مثل ژاپن را همسوی با مدرنیته بدانید کشوری که حتی در مدرنیزاسیون کردن کشورش نه تنها دست کمی از کشورهای اروپایی و امریکا ندارد بلکه در برخی زمینه های تکنولوژیکی هم از انها جلوتر است .
ایا از احساس مسئولیت شدید نیروی کار در ژاپن بی خبرید ؟ ایا از نگاه شرافمتمندانه انها به خانواده بی اگاه هستید؟ مردمی که از کار زیاد حتی از هوش می روند و حتی در مسیر رفت و امد با وسایل نقلیه عمومی مطالعه میکنند در مسیر مدرنیته نیستند اما برادران لیلا که قداست کار و خانواده را زیر پا له میکند مدرن هستند؟ حتی از اسیا فراتر برویم و سراغ نگاه هالیوود به این داستان سرمایه داری مالی و رشد تورمی برویم هالیوودی که قدرتمندترین نظام سرمایه داری دنیا از ان حمایت میکند .
حرکت ایرانیزه شده به سوی مدرنیته را همان استاد علی اکبر محلوجیان فیلمنامه نویس برجسته سریال پدر سالار به ما نشان داد و زنده یاد اکبر خواجویی چه زیبا ان را کارگردانی کرد . اجازه دهید در انتها اشاره ای داشته باشم به این نکته که در فیلم برادران لیلا با وجود اختلاف شدید لیلاو پدرش هر دو در یک چیز مشترک هستند هر دو در توهم رسیدن به نقطه مطلوب خاستگاه اجتماعی ، طبقاتی خود با یکدیگر در جدال هستند .
پدر آنقدر تشنه رسیدن به مطلوب خود است که حتی داستان سرایی های دروغ خودش درباره شکل رابطه خاندان جورابلو با خودش را باور میکند و سعی در القا این باور به فرزندانش را نیز دارد و لیلا که توهم رسیدن به ایده ال های مالی از طریق دلالی و رشد تورمی را دارد و برادران حدودا سی تا پنجاه ساله خود را کودکانی معصوم و مظلوم می بیند که در چنبره ظلم پدر گرفتار شده اند ، مردانی که جز علیرضا از وجنات و شکل و شمایلی برخوردار نیستند که این ایده را بدهند که افرادی سخت کوش ، دغدغه مند در حوزه کسب و کار هستند و کارگردان هم کوچکترین داده ای از گذشته شغلی و کاری آنها در قالب تصویر بما نمیدهد و سازنده فیلم در این توهم دوگانه لیلا و پدرش از ابتدا تا انتهای فیلم سمت لیلا می ایستد.

لطفا دست از خودزنی و آوانگارد بازی بردارید همه چیز را زیر پا گذاشتن به معنای پیشرو بودن نیست . قداست دو واژه خانواده و کار و ارزشهای مرتبط با ان را بروید در میان پلانها و دیالوگهای همین کارهای شاخص هالیوود جستجو کنید که به واقع باید در مقابلشان کلاه از سر برداشت که چه خوب سینما را میفهمند و امیدوارم سازندگان فیلم به ان لحظه ای که فیلم در جشنواره کن در حال اکران بوده است بیندیشند ان لحظه سیلی خوردن پدر و بیشعور خطاب کردن پدر و مادر توسط لیلا چه تفسیری از جامعه ایران در ذهن ان جامعه شناس و نشانه شناس هنری فرانسوی بر جای میگذارد .
اجازه دهید یک دیالوگ از فیلم برادران لیلا را وام بگیریم تا ببینیم هالیوود در برخورد با این نگاه فیلم برادران لیلا چه میکند و چگونه فیلمی را بر اساس همین نگاه فیلم برادران لیلا میسازد تا سرمایه داری امریکا را مقبول جلوه دهد. همانطور که پیشتر اشاره شد لیلا در جایی عنوان می کند که رشد قیمت مغازه مورد اشاره در فیلم به تنهایی ما را صاحب همه چیز میکند.
یعنی اشاره به رشد تورمی یعنی اینکه پول و سرمایه خود را در جهت کار به معنای تولید و ارائه خدمات هزینه نکنیم و در دو جای دیگه به رشد قیمت ماشین فرهاد و افزایش روز افزون قیمت سکه اشاره میکند و نکته جالب اینکه اگر کاراکتر فرهاد که به کار مسافرکشی و یکی از دامادهای اسدالله خان بنام اکبر با بازی محمود جعفری را با هم مقایسه کنیم هر دو بکار مسافرکشی مشغول هستند ان یکی یعنی کاراکتر اکبر با شکایت و چنگ و دندان سعی در پس گیری تاکسی خود را دارد یعنی قداست کار و خدمات را ورای گرایش های واپس گرایانه سنت می بیند و با اسدالله خان که نماد تفکر واپس گرا است مقابله میکند.
اما فرهاد نه تنها مقابله ای ندارد بلکه همسوی با تفکر رشد تورمی ماشین خود را می فروشد و پشیمانی او از این است که چرا در این قمار تورمی بیشتر انتظار نکشیده تا خودروی خود را با قیمتی بالاتر عرضه کند پشیمانی او بخاطر عدم ارائه خدمات به مردم نیست . اجازه دهید نگاه هالیوود به این مقوله را بررسی کنیم برای مثال فیلم سینمایی گرگ وال استریت را در نظر بگیریم فضای فیلم در مرکز وال استریت جریان دارد یعنی نقطه عطف رشد مالی کاراکتر اصلی داستان .
او سوار بر موج دلالی میشود و بدون در نظر گرفتن مقوله تولید و خدمات برای خود با فریب مشتریان خود اقدام به تولید ثروت و کسب درامد هنگفت میکند. هر دو نگاه برادران لیلا و فیلم مورد اشاره در نظام سرمایه داری میگنجند . در فیلم برادران لیلا پدر سیلی می خورد و با مرگش تولدی دوباره به فرزندانش میبخشد و کارگردان در همه جای فیلم در کنار لیلا می ایستد اما در گرگ وال استریت تقریبا بخش زیادی از فیلم به موفقیت های بیشمار مالی شخصیت اصلی داستان میپردازد و او را غرق در لذایذ مالی نشان میدهد اما در انتها همان قانون و سیستم قضایی نظام سرمایه داری حاکم بر امریکا او را مورد بازخواست قرار میدهد.و تمام اموال او را مصادره میکند .
با این پایان بندی سرمایه داری امریکا از طریق هالیوود به طور غیر مستقیم این پیام را بما انتقال می دهد که در همین سیستم سرمایه داری با این ساز و کار عریض و طویل در قلب سرمایه داری دنیا یعنی وال استریت اگر کسی از دو اصل تولید و کارافرینی پیروی نکند حتی با وجود تمام موفقیتهایش مورد بازخواست همان سیستم قرار میگیرد و جالب اینکه در سکانس پایانی که شخصیت اصلی فیلم در حال آموزش فروشندگی به دیگران است و از آنها تقاضا میکند که مثلا خودکاری را به او بفروشند به جای دوربین باید دقت کرد چون دوربین در هر جایی میتوانست باشد نمای لانگ بگیرد یا مدیوم شات از چهره بازیگر اصلی اما دوربین بسیار هوشمندانه در چند جا نمای کلوز اپ از خودکار را بما ارائه میدهد یعنی کالا و این پیام را نه با دیالوگ که با حرکت دوربین القا کند که اصل و اساس نظام سرمایه داری در این کشور تولید و ارائه خدمات است .
در هالیوود ارائه مفهوم و خواسته مدنظر کارگردان با میزانسن و حرکت دوربین و دکوپاژ القا می شود و انقدر خوب درون فیلم را منطق روایی و ریتم درست پر میکند که اجازه هیچگونه همسان سازی فرامتنی به تماشاگر را نمی دهد. هر انچه کارگردان قصد گفتنش را دارد درون خود فیلم مستتر است و ازجاع خارجی نمیدهد و با دیالوگ بازی نمی کند و دیالوگ های کاریکلماتور وار مثل « نباید کار کرد باید کاری کرد » بما تحویل نمی دهد.
در هالیوود گرما و صمیمیت و اهمیت خانواده با مجموعه هایی مانند سریال دوستان (friends) و یا تنها در خانه اشاعه داده می شود اما در فیلم برادران لیلا سیلی زدن به پدر هنجار شکنی و در مسیر مدرنیته قرار گرفتن تلقی می شود. میبینیم در قلب سرمایه داری و مدرنیته چطور دو عنصر کار و خانواده برجسته می شوند اما در فیلم برادران لیلا به همین دو عنصر حمله می شود .
آخر شما در کدام کشور پیشرفته و یا در حال توسعه می بینید خانواده ای سرمایه خود را تبدیل به کالا کند و در گوشه ای در انتظار بشیند تا ان کالا چند برابر شود تا از سود حاصل از چند برابر شدن کالا سعی در ارضا مطامع مالی خود باشد و اگر پدر در این راه همسوی انها نیاشد سیلی بخورد و بی شعور خطابش کنند و کارگردانی این داستان را دستمایه فیلم خود قرار دهد و حتی ان را به جشنواره خارجی ببرد و ژست روشنفکر بودن هم بگیرد . باید خندید یا گریست ؟ و متاسفانه این روند در حال عادی سازی ست . در سریال زخم کاری بزرگ خانواده به قتل می رسد در سریال یاغی مادر میگوید غلط کردم و در برادران لیلا هم پدر سیلی می خورد.
نظر شما