دومین شب شعر و موسیقی «پرچم» در فرهنگسرای ارسباران برگزار شد
دومین شب شعر و موسیقی «پرچم» به مناسبت دهه فجر، سهشنبه ۱۹ بهمن در فرهنگسرای ارسباران برگزار شد.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی فرهنگ و هنر، دومین شب شعر و موسیقی «پرچم» همزمان با ایامالله دهه فجر به همت معاونت هنری سازمان فرهنگی هنری و با حضور شاعران انقلابی، سهشنبه ۱۹ بهمن در فرهنگسرای ارسباران برگزار شد.

در ابتدای مراسم امیرحسین سمیعی معاون هنری سازمان فرهنگی هنری ضمن خیر مقدم و تبریک ایامالله دهه فجر گفت: افتخار داردم که سالها در محضر این اساتید خدمت میکنم. بر این باورم که سرحلقه اصلی هنر این کشور بی هیچ تردیدی شعر است. زمانی که یک جریان هنری را در سینما، تئاتر، موسیقی و هنرهای نوظهور حس میکنیم، این جریان حداقل چند سال قبل در ادبیات و شعر شروع شده است. اگرچه بعضی اوقات صدای آن نمیپیچد ولی جریان مستحکمی که در ادبیات وجود دارد، این جریان را به صورت خیلی قویتر در سینما، تئاتر و موسیقی میبینم و به آن میبالیم. معتقدم که این جریان مستحکم ادبی افق روشن هنر انقلاب اسلامی را در سالهای آینده رقم خواهد زد.

مصطفی محدث خراسانی به عنوان اولین شاعر پشت تریبون آمد و شعری از سال ۶۸ را با این مطلع خواند؛
بيا به آينه، قرآن، به آب برگرديم
بيا به اسب، حماسه، ركاب برگرديم
بيا دوباره مروري كنيم خاطره را
به روزهاي خوش التهاب برگرديم
كنون كه موعظه در كاخ ها نمي گيرد
بيا به سرب، به سرب مذاب برگرديم
به دست هاي پر از پينه، سفره هاي تهي
به حرف اول اين انقلاب برگرديم
اگر چه طي شده وقت سفر، ولي اي دل
يا به آينه، قرآن، به آب برگرديم
وی در ادامه دو شعر دیگر نیز خواند.

در ادامه فاطمه نانیزاد غزل و چند رباعی خواند؛
از پنجره گذشت فقط یک نسیم بود
طراح خوب حادثه هایی عظیم بود
دریا میان سینهی او جذر و مد نداشت
آرامشی که در حرکاتش مقیم بود
او ساده بود ،خانهی او ، خانه ای گلی
و فرش تخت سلطنتش یک گلیم بود
پرواز ذکر از دو لبش طرح دیگری ست
معمار پر کشیدن هر «یا کریم» بود
دستش پر از نوازش دستان یک پدر
در دست کودکانهی طفل یتیم بود
ماه از نگاه روشن او نور می گرفت
خورشید طرح سادهی او از قدیم بود.
****
این ها که رفیق خاک و زخم و دردند
دنبال پلاک و چفیه ات می گردند
یکبار دگر سروده خاک جبهه
یک قطعه غزل که بیت بیت آوردند
*
رفتي و وداع تو دلم را خون كرد
اسرار نگاه تو مرا افسون كرد
تو در شب حمله بدر كامل بودي
زيبايي تو جزيره را مجنون كرد
*
برچهرهی شهر ما تبسم برگشت
بر جاري زندگي تلاطم برگشت
او عطر شلمچه، فكه، مجنون دارد
دفترچهی خاطرات مردم برگشت
*
این ناي پراز نواست مديون شماست
هر شعر كه ني نواست مضمون شماست
اين پيكر بي سر كه ميان نيهاست
ليلاي جزيرههاي مجنون شماست

محمدرضا طهماسبی دیگر شاعری بود که در این مراسم به شعرخوانی پرداخت؛
ایران من! ای باغ پر از لاله و سنبل!
برهم نزند زلف تو را باد تطاول
ای سبزتر از سبزتر از سبزتر از تاک
ای سرخ تر از سرخ تر از سرخ تر از مل
ای مستی جوشیده به رگ برگ شقایق
وی شادی پنهان شده در پیرهن گل
موسیقی باد است و نوای خوش رود است
کاین گونه در آمیخته با چهچه بلبل
پرواز تو -ای فاخته- آن قدر بلند است
نومید شد از صید تو شاهین تخیل
تو جان جهان هستی و کانون توجه
تو جزئی و جزئی که فزون تر شده از کل
تا در کف مردان دلیر تو کمان است
بر دامن پاکت نرسد دست چپاول
ای رابطه ی نام تو با ذلت و خواری
بی ربط تر از رابطه ی کوه و تزلزل
بگذار که دیوار به دور تو بچینند
کافی ست تو را پنجره ی باز توکل
دریا نشود در هم و بر خویش ملرزد
طفلی اگر انداخت در او سنگ تغافل
از منحنی اش رقص کنان بگذرم، ایران!
گر بین من و خاک تو شمشیر زند پل
تو خرم و آباد و تو آباد و تو خرم
تو خرم و آباد و چه خوب است تسلسل

علی داوودی شهادت سردار دلها را مانند تابش آفتابی برای نو شدن دلها دانست و در خوانش خود گفت:
گرچه چندين قرن زير سنگ تاب آورده است
روزگار از نو گل آورده، گلاب آورده است
خلق حیرانند در میدان عشقش کاین چنین
بار دیگر عقل را پای رکاب آورده است
زير بار ظلم نشكسته است باری اين عَلَم
عالمی را نام او در پیچ و تاب آورده است
این يد بيضا كه در تاريكي خواب جهان
رفته با دستان خالي آفتاب اورده است
بانگ هل من ناصر دين است اين شور نوین
او سوال زندگانی را جواب آورده است
آفتاب نو رسیده قلبها را نو کند
آفتاب نو مبارک انقلاب آورده ست

محمدمهدی سیار به عنوان آخرین شاعر در این مراسم به شعرخوانی پرداخت؛
گرفتاری دیگری دست و پا کن غمی تازه چشم تری دست و پا کن
غم خویشتن نه غم دیگران نه بگرد و غم خوشتری دست و پا کن
دل غافلم روی دستم نمانی برای خودت دلبری دست و پا کن
مباش از نسیمی تو بی دست و پا تر بکش آه و بال و پری دست و پا کن
سری هم به سودای بی سر شدن زن بزن دست و پایی سری دست و پا کن
برقصای بی دست و بی پای و بی سر شهیدانه شور وشری دست و پا کن
دل غافلم روی دستم نمانی برای خودت دلبری دست و پا کن
مباش از نسیمی تو بی دست و پا تر بکش آه و بال و پری دست و پا کن
سری هم به سودای بی سر شدن زن بزن دست و پایی سری دست و پا کن
برقصای بی دست و بی پای و بی سر شهیدانه شور وشری دست و پا کن
****
هنوز ماتم زنهای خون جگر شده را
هنوز داغ پدرهای بی پسر شده را
کسی نبرده ز خاطر کسی نخواهد برد
ز یاد، خاطره باغ شعله ور شده را
کسی نبرده ز خاطر، نه صبح رفتن را
نه عصرهای به دلواپسی به سر شده را
نه آهِ مانده بر آیینه های کهنه شهر
نه داغ های هر آیینه تازه تر شده را
جنازه ها که می آمد هنوز یادم هست
جنازه های جوان، کوچه های تر شده را...
نه، این درخت پر از زخم خم نخواهد شد
خبر دهید دو سه شاخه تبر شده را !
خبر دهید دو سه شاخه تبر شده را
که این درخت پر از زخم خم نخواهد شد
که آفتاب به تاراج شب نخواهد رفت
که سایه اش ز سر خاک کم نخواهد شد
گذشته است زمستان و حال روی زغال
سیاه تر نشود پاک هم نخواهد شد
گزارش خطا
پسندها:
۰
ارسال نظر
آخرین اخبار