به گزارش پایگاه خبری ـ تحلیلی فرهنگ وهنر، جمشید فتاحی گفت :کتاب «بچههای قالیباف خانه» که مشتمل بر دو داستان بلند به نامهای «نمکو» و«رضو و اسدوو...» است، زندگی روزمره کودکانی را نشان میدهد که در کمال فقر و تنگدستی مجبور به کار در فضایی با وضع بهداشتی فلاکتبار هستند. کودکانی که به خاطر نداری و تنگدستی به نوعی فروخته شدهاند و نمونه بارز آن در این داستان نمکو است.
دبیر کانون ادبی افزود: داستان نمکو به این صورت است که یدالله که برای جمعآوری هیزم برای فروش به صحرا رفته از میان زمینهای سرهنگ با الاغ عبور میکند که مباشر سرهنگ سر میرسد و بگومگو در میگیرد و مباشر بار خر را که کرایهایی بوده آتش میزند که خربا بارش جزغاله میشود و به همین علت یدالله بدهکار میشود و برای بدهی مجبور است نمکو را به فهلگی قالی باف خانه با دلالی «ماش شیطونو» بفرستد.
وی ادامه داد، نمکو یکی یک دانه یدالله به قالیباف خانه میرود ولی در آنجا شرایط کار آنقدر سخت است که مجبور میشود با کمک صفرو که از بچههای قالیباف خانه است شبانه فرارکنند و شب از سوز سرما درغاری پناه میگیرند ولی هنگام آتش روشن کردن غار طعمه آتش میشود. صفرو نمکورا فرای میدهد وخودگرفتار شعلههای آتش می شود و در آتش میسوزد.
در ادامه فتاحی ،در داستان دوم هم که زندگی سخت و فلاکتبر بچههای کارگر در قالی باخانه را به تصویر میکشد نیز زندگی و برشهایی از زندگی تیپهی دیگری روایت میشود،در داستان «رضو و اسدو...» زنددگی دوشخصیت رضو و اسدو به صورت برجسته روایت میشود البته به موازی اینها روایتی از سرنوشت پر از درد و مشقت افراد دیگری نیز به تصویر در میآید.
فتاحی افزود: فضای هر دو داستان که به سبک و سیاق «گروتسک» نوشته شده است پراز شخصیتهایی است که به بدبختیهای خود گرفتارند. ما به جز معدود افرادی از قبیل کدخدا، سرهنگ و اوست و زن اوستا انسان خوشبختی نمیبینیم و همه دچار سختی و در فقر مفرط گرفتار هستند،شخصیت بچه ها درقالی باف خانه همان بچههای کار در رمان شناختهشده اولورتویست چارلزدیکنز هستند با این تفاوت که ریزهکاریهای نویسنده درباره شخصیتها رنگ و بوی کاملا ایرانی و بومی به خود گرفته است.
فعال فرهنگی گفت،بچهها شخصیتهایی هستند که علیرغم عزیز بودن نزد خانواده به صورت بلند مدت به کارخانههای قالی فروخته میشوند تا به بیگاری بروند. در کارخانه تن به هر کاری میدهند. شخصیتهایی له شده که برای سیر کردن شکم خودحتی ازخوردن جوهای پهن الاغ هم چشمپوشی نمیکنند. شخصیت ها بسیار عینی و ملموس پرداخته و در ضربآهنگ داستان نواخته شدهاند،
اگرچه بچههای قالی باف خانه کتابی برای کودکان شناخته شده است اما با خواندن مجموعه متوجه میشویم که کتاب برای ردههای بالاتر از این نیز حرفهای زیادی برای گفتن دارد.
در انتها فتاحی گفت :زبان داستان به جز روایتگر داستان زبان محاوره و همان گویش محلی روستایی کرمان است. مرادی کرمانی در روایت داستان از بیان هیچ کلمه محاورهایی فروگذار نکرده است. سعی شده از رسم و رسومات فوکلور رایج درروستاهای کرمان نیز استفاده شود. از جشن مولودیخوانی گرفته تا مراسم چشم زخم ونمونههای دیگر که در این مجموعه کم نیست،در کل کتاب «بچههای قالیباف خانه»که متشکل از دو خرده داستان است بر اساس تجربیات نویسنده نوشته شده است. همین امر سبب شده تا مصائب و داغ و درد شخصیتهای داستان، حقیقیتر جلوه کند و نویسنده با بهرهگیری از عنصر حقیقت و تجربه ملموس، نیازی به اغراق و بزرگنمایی اوضاع نداشته باشد.