زودپز، با رکوردشکنی در اولین هفتهی اکرانش شروع کرده است؟ قبول. در ادامه هم رکوردها را جابجا خواهد کرد؟ باشد! به پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای ایران تبدیل خواهد شد؟ بعید نیست! اصلاً هر چه رکورد است، برای زودپز! نکته اینجاست که آیا این رکوردهای زودپز و آثاری شبیه به آن، دلیلی بر خوببودنشان میتواند باشد؟ آیا اقبال عمومی به فیلمهای بهاصطلاح کمدی سالهای اخیر سینمای ایران، معیار و شاخص مناسبی برای نقد و ارزشگذاری است؟
برای پاسخ به این پرسش، بیایید با فیلمنامه آغاز کنیم. فیلمنامه، مجموعهای از برگهها نیست که تویش مدام داخلی، خارجی، روز و شب نوشته شده باشد! ذات و هستهی اصلی فیلمنامه، داستان است. آیا زودپز داستانی برای تعریفکردن دارد؟! اساس و بنیان داستان نیز بر روی شخصیتها استوار میشود. زودپز شخصیتی در خود میبیند؟! پاسخِ این سؤالات، برای کسانی که این «نافیلم» را دیدهاند واضح است؛ ولی شاید برای تیم سازنده واضح نبوده که جرأت کردهاند چنین سطل زبالهی بیسر و تهای را روی پرده سینما ببرند. پس بیایید برای سازندگان، دلایلی را مرور کنیم.
سیر داستان در زودپز چگونه پیش میرود؟ با کنشها و واکنشهای شخصیتها؟ نه سیروس، نه شاهین و نه باقی مترسکهای فیلم، عرضهی رقمزدن هیچ رویداد مهمی را ندارند! همهچیز تصادفی پیش میرود. مرگ پدرزن، تصادفیست. بعد از آن در مضحکترین، احمقانهترین و توهینآمیزترین سناریوی ممکن، سیروس و شاهین روی تردمیلِ بیحاصلی میدوند و وقت خودشان و تماشاگر را تلف میکنند. سرانجام، تصادفی به مقصود خود میرسند و در پایان، بهدلیل یکسری زمینهها و اتفاقات تصادفی، همهچیز لو میرود و هر چه رشته بودند، پنبه میشود. اکثر مترسکهای زودپز را میتوان به راحتی آبخوردن حذف کرد و آب از آب تکان نخورد؛ اما زودپز حتی به دو مترسک اصلی خود نیز رحم نمیکند و علاوه بر محکومکردن آنها به حماقت و رذالت، بیخاصیتشان نیز میکند.
برای تعریفکردن همین سیر، زمانی بیش از ۱۰۰ ثانیه لازم نیست؛ اما این هنرِ بیمانند سازندگان است که همین ۱۰۰ ثانیهی بیمقدار را ۱۰۸ دقیقهی آزگار کش میدهند! چگونه؟ با ساخت کُلاژی از کلیپهای اینستاگرامی! بدین معنا که اگر در دههی شصت، شبکههای اجتماعی وجود میداشتند، ترکیبِ تصادفیِ مبتذلترین کلیپهای اینستاگرام آن زمان، میشد زودپز! از هیچ تلاشی هم در این زمینه دریغ نمیشود؛ از پسربچهی دامنپوش و پیکان جوانان بگیرید تا اوشین و نوشابهخوردن در حمام نمره! سازندگان زودپز روی قلقلکدادن حسِ نوستالژی کسانی که در آن سالها، تجربهی زیسته دارند، حساب ویژهای باز کردهاند. برای نسلهای جدیدتر نیز، سراغ چهرههایی آشنا رفتهاند، محسن تنابنده و نوید محمدزاده؛ محسن تنابندهای که عملاً نقی معمولیست و حتی گاهی اوقات، فراموش میکند جلوی لهجهی خود را بگیرد. نوید محمدزاده نیز رسماً از مغزهای کوچک زنگزده کپی و درونِ زودپز، پِیست شده است؛ البته در مغزهای کوچک زنگزده، محمدزاده نقش احمقی را داشت که خود را جدی میگرفت و در زودپز، احمقیست که نه خودش و نه تماشاگر، نمیتوانند او را جدی بگیرند! زودپز نه فقط برای خودش و مترسکهایش، بلکه برای هیچچیز دیگری، ذرهای احترام قائل نیست. عشق، زن، خانواده، فرزند، زندگی، مرگ، شهادت، مردم، درد و رنج بمبارانهای شهری... زودپز بهسوی هرچیزی که فکرش را بکنید، لگدپراکنی میکند و به خیالِ خود، با این هجو همهجانبه، چهرهای انتلکتوئلی در نقد اجتماعی برای خودش دستوپا کرده است. اینجاست که باید از خواص زرشک و آبِ زرشک، سخن به میان آورد!
اما در پایان، خوب است که یکبار دیگر، به پرسش ابتدایی متن بازگردیم. اگر مدعای این متن، «نافیلم»بودن آثاری همچون زودپز است، پس دلیل فروشهای محیرالعقول و رکوردشکنیهایشان چیست؟ متأسفانه و با تلخکامی، باید گفت که امروزه، در عصر «ابتذال» بهسر میبریم. در زمانهی جولانِ میانمایگی و حتی فرومایگی هستیم. چیزی که نه فقط مختص فضای فرهنگی-اجتماعی ایران باشد، بلکه تمام دنیا گرفتار این پاندمیست. سری به شبکههای اجتماعی بزنید. مبتذلها خوب میفروشند و بازار عرضه و تقاضای محتوای سخیف، داغِ داغ است! هر روز به آمار شاخهای بیهنر مجازی افزوده میشود که شعور مخاطب خود را نادیده میگیرند. گویا میلان کوندرا بیراه نگفته است که پدیدهی ابتذال، کشش و جذابیتی انکارناپذیر برای انسانِ عصرِ اینستاگرام و فستفود دارد. چرا در جامعهی ما، «ایرج ملکی»ها به شهرتی عجیب و غریب دست مییابند؟ در چند سال اخیر، چه کسانی در عرصهی موسیقی تبدیل به چهره شدهاند؟ باز هم میگویم این بیماری جامعهی ما نیست. در تمام دنیا، همین آش است و همین کاسه. حالا در همین الگو، پرفروشترین آثار تاریخ سینمای ایران را بنگرید: فسیل، هتل، تگزاس ۳. لیستی که بهزودی زودپز هم به جمعشان افزوده میشود.
البته در این میان، نکتهای ظریف وجود دارد. ایرج ملکی و امثال او معروف میشوند و همه «مزاحمت»هایش را میبینند، اما در عین حال، او ادعایی ندارد و به قول معروف، در گوشهای در حال تناول نان و ماست خودش است! درحالیکه ادعای عوامل «زودپز» را در سینما، چندین تریلی سریشده نیز نمیتوانند بکشند! با این حجم از ادعا، ساختن زودپز، دقیقاً شبیه فروختن سطل آشغالی است با روکش طلا. شما حتی اگر سطل آشغال خود را مطلا هم بکنید، باز هم تویش حجمِ انبوهی از زباله گذاشتهاید و به مخاطبان سینمای ایران تحویل دادهاید. پس لطف کنید و فروش گیشه را بهپای سینما و کمدیِ نداشتهتان، نگذارید!