سینمای ایران از سایکودرام میترسد؛ «لاکپشت» خلاف جریان است
نشست نقد فیلم «لاکپشت» با حضور بهمن کامیار (کارگردان)، پیمان شوقی (نویسنده و منتقد)، طاهر علیزاده (روانشناس) و محسن سلیمانی فاخر (منتقد) صحنهی مناظرهای دربارهی پیوند بحرانهای فردی و آسیبهای اجتماعی در سینمای معاصر شد. از پارادوکس زوجهای ناهمگون تا تحلیل نمادینِ لاکپشت بهعنوان سپر روانی انسانِ مدرن. کارشناسان با استناد به فیلمنامه و تصاویر فیلم، رخنهی رنجِ فردی به بسترهای جمعی را عیان کردند و هشدار دادند که سینما میتواند هم بازتاب و هم آینهی تلخِ بحرانها باشد.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی فرهنگ و هنر، بهمن کامیار، تهیهکننده و کارگردان فیلم گفت: سینمای ایران بعد از موفقیت فیلم جدایی نادر از سیمین متمایل به درامهای اجتماعی شد و بعد از آن سینما عملاً به دو ژانر تبدیل شد؛ فیلمها یا کمدی است یا فیلم اجتماعیِ متأثر از اصغر فرهادی. هرچند که ما در معنای واقعی ژانر اجتماعی نداریم. کمبود ژانر باعث شده بود که هر فیلمسازی که سراغی غیر از این مضمون میرفت عملاً با یک پیشداوری شکست مواجه شود؛ چه برسد به ژانر روانکاوانه و سایکودرام که صرفاً مخاطب خاصی دارد. این فیلمها عمدتاً در گیشه موفق نبودند و بیشتر محبوب مخاطب خاص و منتقدین بوده است.
در لاکپشت، انسان زیر بار ذهنش له میشود
وی ادامه داد: من در تجربه زیسته خودم، به دلیل شغل وکالت، با افرادی سر و کار دارم که بیش از آنکه با واقعیت زندگی مواجه باشند، تحت مدیریت ذهنشان هستند و چقدر این رویکرد آسیبهای متعددی بر زندگی وارد میکند. این نگاه باعث شد فیلمنامه لاکپشت را بنویسم.
کامیار افزود: در فیلم دنبال یک کنتراست بودم، حتی در ظاهر و فیزیک پیروز با همسرش. در ابتدای فیلم بعد از پلان سیاه و سفید لاکپشتها، اولین پلان فیلم یک نمای اورهد بود که این زوج را میبینیم. از همین ابتدا به تفاوتها تأکید میکنم؛ مردی فربه و سنبالا با زنی جوان، زیبا و لاغراندام. چثهی فرهاد اصلانی در این فیلم بهشدت در خدمت درام بود.
وی تصریح کرد: در عامه مردم تصوراتی غیرواقعی حاکم است؛ اینکه مثلاً پزشکان بیمار نمیشوند یا وکلا دچار مشکل حقوقی نمیشوند. در لاکپشت تأکیدم بر آن بود که انسانها وقتی با بحران مواجه میشوند، ناآگاهانه عمل میکنند. شخصیت پیروز با اینکه روانپزشک است، اما خود در مواجهه با مسائل زندگی سرگشته است. در سکانسی، شایان به پیروز میگوید: «شما پزشکان وقتی بیمار میشوید، برای نسخه نوشتن برای خودتان دستتان میلرزد.»
وی گفت: این تناقض بین شغل و بحرانها و عدم توانایی مدیریت بحران در زندگی برای من جذاب بود. شیطنت و بازیگوشی خودم بود که هدفمند بود.
وی ادامه داد: دو اختلال در پیروز است؛ یکی اختلال اضطراب، آن هم از نوع اخلاقی که با عذاب وجدان و احساس گناه همراه است و دیگری اختلال و ترس از دست دادن است که به رابطه و زندگی قبلیاش برمیگردد و در روانشناسی به نظریات دلبستگی قابل تعمیم است. دلبستگیای که همیشه با ترس از دست دادن همراه است. برای همین او همیشه دنبال تأیید گرفتن از همسرش است و عدم این تأییدها اضطرابها را دوچندان میکند.
لاکپشت، فیلمی خلاف جریان و نزدیک به سایکودرام
پیمان شوقی، نویسنده و منتقد سینما گفت: سایکوگرام، سابژانر بسیار محجوری در سینمای ایران است و بهمن کامیار با رویکردش به این ژانر به تنوع مضمونی سینمای ما کمک کرده است. تمامیتخواههای سینما علاقهای به دیده شدن فیلمهای خلاف جریان ندارند و نه تنها امکانات تبلیغ و دیدهشدن را از آنها دریغ میکنند، بلکه در تریبونهای رسمی هم به تخریب و تمسخر آنها میپردازند. پس فیلمهای خلاف جریان پشتوانهای جز تماشاگر اندیشمند ندارند که سلیقهاش بالاتر از چرندیات رایج است و میتواند فیلمهای باارزش را به همفکرانش معرفی کند.
وی ادامه داد: از بزرگی نقل است که هنرمندان بر بالاترین نقطهی هرم اجتماع نشستهاند و بحرانهای پیشرو را پیش از دیگران میبینند و اعلام میکنند. فیلم لاکپشت داستان مختصر ولی چندلایهاش را بر بستری مضمونی روایت میکند که بسیاری از جامعهشناسان آن را یکی از بحرانهای اجتماع امروز ایران میدانند؛ یعنی تشکیل خانوادههایی با سن نامتناسب زوجین. کامیار در کنار کنکاش در روان شخصیتها، هوشمندانه نقبی هم به انگیزههای نادیدهی زوجها در چنین پیوندهای نامتعارفی میزند و خطرات پنهان در لایههای مخفی زندگیهای پرزرق و برق را هشدار میدهد.
شوقی افزود: فیلم از تمام الزامات ژانر سایکودرام به شکلی درست و استاندارد استفاده کرده است. فیلمنامهی بهشدت دقیق و مهندسیشدهی لاکپشت سیر دراماتیکش را بر مبنای پیوند چهار مثلث شخصیتی بنا کرده که نقطهی مشترک همهی آنها شخصیت اصلی فیلم است و با تکرار مثلث آغازین در پایان کار، دایرهی روایت خود را تکمیل کرده و تکلیف قهرمانش را مشخص میکند.
وی تصریح کرد: در بحث کارگردانی میشود به قاببندیهای پُروساوس کارگردان اشاره کرد که از مهمترین محدودیت قصه یعنی معدود بودن لوکیشنها عبور میکند و ضمن اینکه شمایل فیلم را از آثار تلویزیونی متمایز میکند، از قابلیت هر قاب و عناصر درونش برای تبیین سینمایی قصه و موقعیتها نهایت استفاده را میبرد. از جمله توصیف میزان پیوند شخصیتها نسبت به هم با قاببندیهای تکنفره (بهویژه در داخل ماشین) و حضور پرتکرار آینهها در جایجای فیلم، که انگار هر لحظه به دکتر (شخصیت اصلی) و به تماشاگر یادآور میشود که او گریزی از مواجهه با خویشتن ندارد.
لاکپشت در بسیاری از لحظهها به لحاظ کارکرد تدوین و موسیقی یادآور سینمای هیچکاک است؛ که معتقد بود ترسناکترین چیز آن نیست که قهرمان با هیولا مواجه شود، بلکه آن لحظهای است که صندلی توهم از زیر پای قهرمان کشیده شود و به زمین گرم حقیقت بخورد! از این نظر لاکپشت یکی از ترسناکترین فیلمهای سینمای ایران است.
خوانش روانکاوانه از لاکپشت
در ادامه، دکتر طاهر علیزاده، روانشناس نیز گفت: لاکپشت از معدود فیلمهای سایکودرام سینمای ایران است که توجه علاقهمندان به روانکاوی و روانشناسی را برانگیخته است. عنوان لاکپشت در ابتدا توجه ما را به مفهوم سپر و زره ویلهلم رایش یا مکانیسمهای دفاعی فرویدی میاندازد که افراد در مقابل اضطرابها و احساسات غیرقابل تحمل از آن استفاده میکنند و بعدها همان دفاعها اختلالاتی را در فرد به وجود میآورند. مثل خود شخصیت پیروز که آنقدر سنگین شده بود که انگار توان حرکت نداشت. اشارهی خود فرناز هم به اینکه حیوانی را انتخاب کرده که نتواند فرار کند و همیشه در دسترس باشد، جالب توجه بود.
لاکپشت، مواجهه اضطراب و آگاهی است
وی ادامه داد: فیلم به لحاظ نمادهای روانکاوانه غنی بود؛ مثلاً استفادهی متعدد از تونل که میتواند نماد ناهشیار باشد یا تقابل گربه (گیتی) که نماد زنانگی، عشوهگری و بیوفایی است، در مقابل لاکپشتی (مثل خود پیروز) که میماند، جایی نمیرود و نمادهای متعددی که در سراسر فیلم خودنمایی میکرد. ظاهراً پیروز در اثر فشارهای زیاد و اضطراب فلجکننده به یک اختلال حاد روانی مانند سایکوز گذرا مبتلا شده بود و این اختلال، توهم و هذیانهای قدرتمندی را برایش ایجاد میکرد و در خلال این توهمات و هذیانها، اضطرابها و احساس گناه را به شکل شخصیتهای آزارگر، تهدیدکننده و سرزنشکننده تجربه میکرد.
وی افزود: فیلم در نمایش مکانیسمهای دفاعی و دلبستگی اضطرابی و اضطراب جدایی و موقعیتهای ادیپی و حسادت و غیرت، نسبتاً خوب عمل کرده، ولی در تصویر فضای سایکوتیک و روانپریشانه و ترسناکی که افراد مبتلا به روانپریشی از آن رنج میبرند، میتوانست عملکرد بهتری داشته باشد.
علیزاده تصریح کرد: درمانگر بودن پیروز، ظاهراً در فیلمنامه به جذابتر کردن و دوپاره کردن مفاهیم فیلم کمک میکرد، ولی حتی اگر پیروز درمانگر هم نبود آسیبی به داستان وارد نمیشد و به نوعی شاید تکرار کلیشهی «روانشناسها خودشان دیوانه هستند» را تداعی کند. به نظر هدف نویسنده این بود که نشان دهد هر کس، با هر صنفی، ممکن است در شرایط بحرانی سلامت روانش آسیب ببیند.
وی در پایان گفت: فیلم ارتباط بین بحرانهای اجتماعی و شرایط روانی را نسبتاً خوب به تصویر کشیده است؛ مثلاً پدیدههایی مانند خیانت، شوگر ددی، تتو و مشغولیت زیاد با ظاهر و زیبایی. در کل، با وجود نقاط ضعف و قوت این فیلم، امیدواریم ساخت چنین فیلمهایی در ژانر سایکودرام ادامه پیدا کند.
روابطی که پیوند نمیسازد، بلکه قربانی میگیرد
محسن سلیمانی فاخر، کارشناس و منتقد فیلم با اشاره به معنای نمادین عنوان فیلم گفت: لاکپشت در این اثر صرفاً نام یک موجود نیست، بلکه استعارهای از انسان معاصر است؛ انسانی که از ترسِ رویارویی با واقعیت، در لاک ذهنی و روانی خود پناه گرفته است.
وی ادامه داد: لاکپشت روایتی است از روانِ بیمارِ انسانِ مدرن در جامعهای که در وضعیت فروپاشی روانی بهسر میبرد. انسانِ این جهان در مرز ناپیدای واقعیت و خیال سرگردان است؛ در جستوجوی معنا در جهانی بیثبات، در حالی که گذشته، حال و آینده در ذهنش در هم آمیختهاند. او زیادی میبیند، زیادی میفهمد؛ گویی همین آگاهیِ مضاعف او را به مرز جنون رسانده است. آدمها در واقع خویشتنِ سرکوبشدهشان را از میان برمیدارند. روابط انسانی پیوند نمیسازد، بلکه قربانی میگیرد.
فاخر افزود: شخصیت فربه و چاق مرد، با بازی فرهاد اصلانی، در برابر همسر زیبا و لاغرش، یک پارادوکس عینی و روانشناختی میسازد که در عین سادگی، بار دراماتیک و زیباییشناختی فیلم را شکل میدهد. این تضاد نه فقط در سطح بدن و ظاهر، بلکه در ساحت روان و رابطه نیز معنا مییابد؛ مردی که بهرغم جایگاه، دانایی و اقتدار ظاهری، در درونش از ترسِ از دست دادن، احساس حقارت و اضطرابِ عشق رنج میبرد. مخاطب این هراس را بهروشنی حس میکند؛ پیروز حتی برای پس از مرگش نیز برای همسرش اضطراب دارد؛ گویی عشق برایش نه پناه، بلکه شکنجهای درونی است.
وی افزود: شخصیت اصلی فیلم، پیروز، در ظاهر روانپزشک است، اما در واقع بیماری است که در لاک خود فرو رفته و نمیتواند با گذشته و احساس گناهش روبهرو شود. او همانند لاکپشت، در حصار ذهنی خود به کندی و تکرار گرفتار شده است. فیلم با روایتی تدریجی و رازآلود، مخاطب را در سفری ذهنی به درون توهم و واقعیت میبرد تا در پایان به درک تازهای از جنون و آگاهی برسد.
این منتقد تأکید کرد: فیلم از زاویهای جامعهشناختی نیز قابل خوانش است. لاکپشت در اینجا نماد جامعهای است که از ترسِ مواجهه با واقعیتهای تلخ، در خود فرو رفته است. همهی شخصیتها، از پیروز تا گیتی، در لاکهای شخصی و روانی خود زیست میکنند و ارتباط واقعی میان آنها از بین رفته است.
او در پایان خاطرنشان کرد: لاکپشت تصویری از انسان امروز است؛ انسانی کند، محتاط و ترسان که بهجای رویارویی با رنج، در پوستهی امن توهم پناه میگیرد. این عنوان، چکیدهی روانشناسی و جامعهشناسی فیلم است و نشان میدهد چگونه ذهن بیمار فردی میتواند بازتاب بیماری جمعی جامعه باشد.