به گزارش رسانه خبری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، نشست مثنویخوانی فرهنگسرای گلستان با عنوان «بشنو از نی» با حضور سپیده موسوی به عنوان کارشناس برگزار شد.
در ابتدای این جلسه سپیده موسوی عنوان کرد: در این جلسه میخواهم راجع به منصور حلاج صحبت کنم. اولین چیزی که از حلاج در ذهن همه نقش میبندد، بر دار شدن او است. در حقیقت، هر گاه میخواهند از حلاج صحبت کنند، از بر دار شدن او صحبت میکنند. البته در دل این ماجرا، مفاهیم بسیار مهم دیگری نیز وجود دارد و آن هم مفهوم شهادت است. حلاج در راه عقیده خود و عشق به خداوند شهید میشود که بسیار حائز اهمیت است. در تاریخ عارفان بسیار بزرگتری نسبت به حلاج وجود دارند، اما هیچ کدام از آنها در راه عقیده خود شهید نشدهاند. این مفهوم در دیدگاه ایرانیان بسیار مهم است، چرا که از زمان اسطورههای تاریخی نیز توجه به حفظ وطن و دفاع از آن نقش پر رنگی داشته است. از همین منظر، مفهوم شهادت نیز اهمیت بسیار بالایی دارد. اگر دقت کنید میبینید که بزرگترین و مهمترین شهید ایران از نگاه اسطورهای، سیاوش است. اینکه پاسداشت سیاوش تا چه اندازه برایمان مهم است، نشان از اهمیت آن دارد. در حقیقت، سیاوش نماد شهیدانی است که در راه وطن و دفاع از آن در برابر بیگانه از بین رفتند. حال، وقتی اسلام وارد ایران میشود و تفکر شیعی ما رشد میکند، تغییراتی در این بنمایه فکری ما ایجاد میشود. سیاوش کمکم جای خود را به امام حسین (ع) میدهد. او هم در راه دفاع از عقیده خود جانش را از دست میدهد و مظلومانه شهید میشود. در حقیقت، نماد سیاوش تبدیل به امام حسین (ع) میشود و هنوز هم حس خاصی نسبت به شهدایمان داریم.
این کارشناس ادبیات، داستان زندگی حلاج را بیان کرد و گفت: حلاج از نخستین کسانی است که در تاریخ تصوف ما شهید میشود. عنوانی هم که در آن محاکمه برای او در نظر میگیرند این است که حلاج قصد داشته ادعای خدایی کند، اما ماجرا فقط بر سر این موضوع نیست و داستان پیچیدهتر است. بنابراین، اتفاقات دیگری در پشت پرده «انا الحق» گفتن او وجود داشت که باعث شد او را اینچنین مظلومانه از بین ببرند، اما به راستی این اتفاقات چه بود؟ آیا فقط به خاطر گفتن این جمله که خداوند هستم، کشته شد؟ دلیل این شک این است که قبل از حلاج، بایزید بسطامی، ابوالحسن خرقانی و افراد بسیار دیگری را داشتیم که ادعاهای این چنینی داشتند، اما این اتفاقات برایشان رخ نداد. از همین منظر، ماجرای حلاج ابهامات و پیچیدگیهای بسیار زیادی دارد. به این معنی که در همان زمان پرسشهای زیادی پیرامونش وجود داشته و حتی بعد از او نیز نگاه ابهامآمیزی نسبت به او وجود داشته است. حلاج در کنار انا الحق گفتن، کارهای دیگری انجام میدهد که به این گفتار او وجهه سیاسی میدهد. حلاج در ابتدای ورود خود به عالم تصوف نزد تستری و تعدادی دیگر از استادان، آموزههای عرفانی را یاد میگیرد؛ سپس به بغداد میرود و نزد جنید بغدادی، آموزههای جدیدی را یاد میگیرد. وقتی که حلاج به جنید میرسد و در حلقه یاران او وارد میشود، اتفاقاتی پیش میآید که بسیار عجیب و غریب است. عدهای معتقدند که انا الحق گفتن حلاج باعث میشود که جنید او را از پیش خود دور کند و همین اتفاق باعث دوری این دو نفر از هم میشود. از همینجاست که سفرهای حلاج شروع میشود. او در ابتدا به هندوستان میرود. ماجرای سفر او به هندوستان ابهامات زیادی را به دنبال دارد. عدهای میگویند دلیل سفر حلاج به هند این است که جادو و شعبده را یاد بگیرد تا وقتی میخواهد دعوی خود را مطرح کند، عوام راحتتر گفتار او را بپذیرند. اتفاقاً، حلاج این کار را انجام میدهد و برای دعوی خود از کارهای عجیبی استفاده میکند که باعث میشود عوام جذب او بشوند. علاوه بر این، گفته میشود که ورود حلاج به هند، تاثیرات دیگری نیز داشته است و او در این سفر، مایههایی از عرفان هندوئیسم را وارد تصوف اسلامی میکند.
سپیده موسوی دلایل به دار کشیدن حلاج را سیاسی دانست و گفت: وقتی حلاج وارد ایران میشود، برای اینکه بتواند در بین مردم ایران محبوبیت کسب کند، صحبتهایی را مطرح میکند که گویی خود را مهدی آخرالزمان معرفی میکند. به همین دلیل است که عدهای میگویند رگههایی از اندیشه بابیت در تفکرات حلاج وجود دارد. او در ادامه رفتارهای دیگری را انجام میدهد که گویا تحت تأثیر فاطمیان و اسماعیلیان مصر نیز بوده است. وقتی حلاج را در بغداد زندانی میکنند و منتظر هستند که یک دلیل محکمهپسند برای محاکمه او پیدا کنند، متوجه یک نامه میشوند. او در این نامه به پیروان خود گفته بود که اگر هر کسی به هر علتی نتوانست حج را به جا بیاورد، میتواند در محدوده خانه خود یک مکعبی قرار بدهد، دور آن بگردد و اعمال حج را به جا بیاورد. چنین فردی حج را به درستی انجام داده و مورد قبول است. وقتی این سند پیدا میشود، همه میگویند در حلاج تفکرات اسماعیلی وجود دارد. همین موضوع باعث میشود که به او برچسب تبلیغ اسماعیلیان را بزنند. از آنجا که یکی از بزرگترین دشمنان دولت بغداد، اسماعیلیان مصر بودند، این صحبتهای حلاج برایش گران تمام میشود و مسئله به نوعی سیاسی میشود. در نهایت، حلاج را به دار میکشند. البته در کنار حلاج، اشخاص دیگری هستند که به دار آویخته میشوند. حسنک وزیر از جمله کسانی است که چنین سرنوشتی دارد. البته نکته جالب پیرامون او این است که حسنک وزیر در حین اعدام، خونسردی عجیبی دارد.
وی در بخش پایانی صحبتهای خود گفت: در زمان اعدام حلاج، تعدادی از حاضران به سمت او سنگ پرتاب میکنند. شبلی که در آنجا حضور داشته، به سمت او یک تکه گل پرتاب میکند. جالب این است که حلاج وقتی به او سنگ پرتاب میکنند هیچ حرفی نمیزند، اما وقتی شبلی به سمت او گل پرتاب میکند، آه میکشد. صحنه به دار کشیدن حلاج باعث میشود که رفتار مجنونوار از شبلی سر بزند.