جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳
ساعت : ۰۸:۴۶
کد خبر: ۱۱۷۱۹۹
|
تاریخ انتشار: ۲۳ تير ۱۴۰۰ - ۱۰:۰۹

«زمانی برای معجزه» در کتابفروشیها/قصه یک‌نوجوان، جنگ و پناهجویان

رمان «زمانی برای معجزه» نوشته آن‌لوق بوندو با ترجمه بیتا ابراهیمی توسط انتشارات پیدایش منتشر و راهی بازار نشر شد.
«زمانی برای معجزه» در کتابفروشیها/قصه یک‌نوجوان، جنگ و پناهجویان
به گزارش پایگاه تحلیلی خبری فرهنگ و هنر، رمان «زمانی برای معجزه» نوشته آن‌لوق بوندو به‌تازگی با ترجمه بیتا ابراهیمی توسط انتشارات پیدایش منتشر و راهی بازار نشر شده است. این‌کتاب یکی از عناوین مجموعه «رمان نوجوان» است که این‌ناشر چاپ می‌کند.

آن‌لوق بوندو نویسنده ۵۰ ساله فرانسوی این‌کتاب متولد سال ۱۹۷۱ است و ۹ کتاب در کارنامه دارد که نسخه اصلی «زمانی برای معجزه» او سال ۲۰۰۹ منتشر شده است. این‌کتاب برنده جایزه بتچلدر شده است.

در داستان «زمانی برای معجزه» دو نوجوان یکی پسری به‌نام بلیز فورچون ۷ ساله و دختری به‌نام گلوریا حضور دارند که همراه هم سفری طولانی را برای گذشتن از قفقاز و رسیدن به اروپا آغاز می‌کنند. در حالی که یک‌جنگ آغاز شده، گلوریا و بلیز در پی پیدا کردن افق‌های نو هستند. در سفرشان هم پناهجویانی را می‌بینند که به امید زندگی بهتر خانه‌های خود را ترک کرده‌اند.

در ادامه داستان بلیز با پناهجویان همراه می‌شود و معنی عشق، دوستی، رنج و تنهایی را می‌آموزد. او با دیدن زندگی‌هایی که به‌خاطر جنگ از بین رفته‌اند، برای زنده‌ماندن تلاش می‌کند و با این‌تلاش و تجربیاتی که کسب کرده، از کودکی گذر کرده و به نوجوانی خود می‌رسد.

مقطع زمانی بعدی داستان «زمانی برای معجزه» مربوط به وقتی است که او جوان شده و باید برای پیدا کردن هویت واقعی خود، یک سفر پرفراز و نشیب را آغاز کند.

این‌رمان در ۴۹ فصل نوشته شده است.

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

در مولداوی بودیم، وسط کشوری کاملا تخت. دو روز کامل بود که شکم‌های‌مان خالی بود.

نمای مزرعه‌ای را دیدم. نوک پا رفتم توی مرغدانی تا چند تخم‌مرغ بدزدم. چهارتا پیدا کردم و با غنیمتم بیرون آمدم.

صاحب مزرعه ظاهر شد. به زبان خودش داد کشید. با تمام سرعت به سمت بوته‌زاری دویدم که گلوریا انتظارم را می‌کشید. مزرعه‌دار پاهایی بلند و چنگکی در دست داشت. به من رسید. سُر خوردم. تخم مرغ‌ها افتادند و شکستند.

مزرعه‌دار تکانم داد، با چنگکش من را زد، اما برایم مهم نبود. فقط تخم مرغ‌های شکسته را می‌دیدم، ناهار مختصر ما که لای چمن پخش می‌شد.

مرد تهدید کرد که پلیس خبر می‌کند. لازم نبود زبانش را بلد باشم که بفهمم چه می‌گوید.

التماس کردم. گریه کردم. تا جایی که می‌توانستم تقلا کردم.

گلوریا از مخفیگاهش بیرون آمد. رنگش پریده بود و پاهایش که لاغر شده بودند می‌لرزیدند. به کشاور نزدیک شد و طوری به صورت او کشیده زد که مرد تا آخرین روز زندگی‌اش فراموش نخواهد کرد.

این‌کتاب با ۲۱۶ صفحه،‌ شمارگان هزار نسخه و قیمت ۵۴ هزار تومان منتشر شده است.

نظر شما