پنجشنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۳
ساعت : ۱۳:۵۹
کد خبر: ۱۴۲۸۶۹
|
تاریخ انتشار: ۰۸ آبان ۱۴۰۳ - ۱۵:۱۰
در نشست نقد و بررسی فیلم سینمایی «در آغوش درخت» مطرح شد:

فرهنگ سینما، فرهنگ امید است، نه فلاکت!

فیلم سینمایی «در آغوش درخت» در باشگاه «سینما اندیشه» فرهنگسرای اندیشه اکران و با حضور بابک خواجه‌پاشا کارگردان فیلم، رضا صائمی روزنامه‌نگار و منتقد سینما و محسن سلیمانی فاخر، کارشناس و منتقد سینما، نقد و بررسی شد.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی فرهنگ و هنر؛ بابک خواجه‌پاشا در این نشست، ضمن اشاره به جایگاه مهم خانواده در فرهنگ شرقی، گفت: باورم این است که فیلم‌ساز زمانی می‌تواند اثر ماندگار بسازد که با درون خودش سازگار باشد. اصلاً گویی برای تولید آن فیلم به دنیا آمده باشد. من خانواده‌ی خودم، همسر و فرزندانم را خیلی دوست دارم و خانواده، تنها چیزی است که در دنیا برای من است. 

وی ادامه داد: در پدیده‌ی طلاق، معمولاً کسی بچه‌ها را درک نکرده است. اکثر خانواده‌ها در حین طلاق و در آن بحبوحه‌، سختی‌ها و تنش‌های عدیده‌ای دارند و از نگاه فرزندان‌شان به جدایی نگاه نمی‌کنند. این فیلم سعی کرده از زاویه‌دید متفاوتی به مقوله‌ی طلاق نگاه کند و تلاش بر این بوده که زاویه‌دید بچه‌ها را نسبت به «دوری» بررسی کند. در دنیای کودکان، حتی جدایی از یک اسباب‌بازی به‌مثابه‌ی یک قتل می‌ماند.

کارگردان فیلم «در آغوش درخت» افزود: چیزی که در قصه به من، زیرمتن تازه‌ای داد، این شعر «ماهی که بر خشک اوفتد، قیمت بداند آب را» از سعدی بود. ما تا با فقدان مواجه نشویم، قدر چیزی را نمی‌دانیم. انسان تا زمانی که آزادی، خانواده و پاکی را داشته باشد، قدرشان را نمی‌داند. فقدان مقوله‌ی شگرف و تأثیرگذاری است. این فیلم، همین فقدان را بررسی و واکاوی می‌کند.

وی گفت: آفتی که در سینمای ما وجود دارد، نبودن پتانسیل سرگرمی در سینما است. سرگرمی،  عنصر اصلی در قصه و درام است. یکی دیگر از عناصر اصلی سینما بازیگر است. ما ۱۵ بازیگر داریم که در سال ۱۵۰ فیلم بازی می‌کنند و مخاطب به تکرار می‌رسد. حالا می‌خواهیم این سینما را نگه داریم و اولین راه، رفتن به سمت فلاکت است! دم‌دستی‌ترین شکل برای رسیدن به تأثیر، حجم تراژدی، بدبختی و سختی کاراکترهاست و برای نشان‌دادن این، وارد آپارتمان‌های فلاکت‌بار می‌شوند و برای جذب مخاطب، پدر بی‌شرفی را نشان می‌دهند که خانواده را تحت سیطره‌ی خود گرفته است. خانواده بدبخت است. خواهر و برادرها خائن می‌شوند. مگر در این مملکت پدری داریم که تا این حد، بد باشد؟ مگر می‌شود مادر اینقدر بدذات باشد؟ من با فرهنگِ مدیا زده کاری ندارم. ایرانی‌ها در همه جا بد نیستند. فرهنگ سینما، فرهنگ امید است، فرهنگ فلاکت نیست. در سینما، باید نقطه‌ای از امید شکل بگیرد.


سینمای ایران به پایتخت‌زُدایی نیاز دارد!  
رضا صائمی، نویسنده و منتقد سینما نیز در این نشست گفت: «در آغوش درخت» نوعی دعوت به آشتی است. آشتی با خانواده؛ اما این دعوت در بستر یک دعوا رخ می‌دهد. دعوایی که پیش‌تر اتفاق افتاده و حالا در قاب طلاق قرار گرفته است. طلاقی که در نهایت، نه حکایت جدایی و دل‌کندن، که روایت دلبستگی و زندگی می‌شود.

وی افزود: آخرین تلاش‌های این خانواده‌ی در آستانه‌ی فروپاشی، با یک حادثه، به فرصتی دوباره برای هم‌آغوشی تبدیل می‌شود؛ از جدایی به اتحاد. گم‌شدن بچه‌ها و تلاش والدین برای پیداکردن آن‌ها، دو کارکرد دراماتیک در قصه پیدا می‌کند. یکی اینکه قصه را در یک ماجرای جستجوگرانه قرار داده و به آن تعلیق می‌بخشد. ضمن اینکه به ریتم آن شتاب بخشیده و بر التهاب داستان می‌افزاید. از سوی دیگر، فاصله‌افتادن بین والدین و فرزندان به‌واسطه‌ی این اتفاق، آن‌ها را به‌هم نزدیک‌تر کرده و انگار دغدغه‌‌ی مشترک آن‌ها را به یگانگی دوباره می‌رساند.

این منتقد، با اشاره به محوری‌بودن مفهوم «فاصله» در فیلم و ساختار دراماتیک آن، تصریح کرد: تصمیم به طلاق، خود اراده به فاصله‌گیری است. گم‌شدن بچه‌ها، میان آن‌ها و والدین، فاصله می‌اندازد. به توصیه مشاور بچه‌ها باید تمرینِ فاصله کنند و در نهایت، خود کیمیا دچار فوبیای فاصله است که برآمده از تجربه‌ی یک تروما در گذشته است. اینجا فاصله‌ها به وصل مجدد می‌انجامد و به‌جای دورکردن، موجب نزدیک‌شدن آدم‌ها می‌شود.

وی افزود: حتی تولد هم حاصل جدایی از رحم مادر است. جدایی از خانواده، جدایی از وطن، جدایی از بدن و مرگ؛ بنابراین جدایی، قصه‌ای نیست که تنها بشود در یکی جغرافیا روایتش کرد. گاهی شناخت از زیست‌جهان، میانجی همین «جدایی»ها است.

صائمی با بیان اینکه سینمای ایران به یک پایتخت‌زُدایی نیاز دارد، خاطرنشان کرد: از این که فیلم در دل طبیعت و خارج از تهران روی می‌دهد، از این حیث هم قابل‌توجه است و می‌تواند مصداقی از سینمای بومی باشد.   

این منتقد سینما در ادامه گفت: فارغ از سویه‌ی مفهومی و روانشناختی، «در آغوش درخت» یک فیلم خانواده‌محور است و تلاش می‌کند اهمیت همدلی و همراهی و پیوست در کانون خانوادگی را با ضد آن به تصویر بکشد، یعنی با گسست. از منظر بصری، بافت جغرافیایی اثر، قصه را به دل طبیعت می‌برد. با درخت و باغ و دریا و مزرعه و حتی شغل کیمیا که پرورش ماهی است و با آب و حیوان سروکار دارد. این لوکیشن، فارغ از اینکه میزانسن‌های جذابی ایجاد کرده، زیبایی‌شناسی بصری فیلم را برجسته می کند. در اصل فضای متفاوتی از فیلم‌های شهری و آپارتمانی، آن هم خارج از تهران خلق می‌کند که ارجاعات فرهنگی و مردم‌شناختی غنی‌ای دارد. 

صائمی با بیان اینکه کاش فیلم‌ساز کم‌تر به پردازش اختلاف کیمیا و فریده می‌پرداخت و مصالح داستانی فیلم را بیش‌تر می‌کرد، گفت: «در آغوش درخت» در نهایت فیلمی‌ست که از دل تراژدی آن، امید زایش می‌کند. امید به روشنایی در دل تاریکی. ضمن اینکه لحن و نمایی شاعرانه هم دارد و تماشای آن می‌تواند لذت طعم آرامش در دل طوفان باشد؛ مثل آرمیدن زیر سایه یک درخت در تابستان.


نقش فرزندان برای به‌تعویق انداختن جدایی یا آشتی در سینما، بارها به تصویر کشیده شده است
محسن سلیمانی فاخر، نویسنده و منتقد سینما نیز در این نشست، گفت: در فیلم‌هایی نظیر «کرامر علیه کرامر»، «داستان ازدواج»، «ماهی مرکب و نهنگ» و حتی در فیلم‌های ایرانی متعددی مانند «جدایی نادر از سیمین» و حتی «خواهران غریب»، به نقش فرزندان برای به‌تعویق انداختن جدایی یا صلح و آشتی پرداخته شده است که از این حیث، «در آغوش درخت» چندان روایت بدیعی ندارد.

این منتقد تصریح کرد: فیلم با بهره‌گیری از نشانه‌شناسی به بررسی عمیق روابط خانوادگی و مسائل روان‌شناختی شخصیت‌ها می‌پردازد. در این فیلم، نمادها و نشانه‌ها به عمق احساسات، کشمکش‌ها و معانی نهفته در روابط انسانی می‌پردازند.

وی به نماد درخت در فیلم اشاره کرد و افزود: درخت در اینجا گویی نماد پیوند و تداوم و حتی مأمن و پناهگاه است که  بازنماینده‌ی ریشه‌ها و استمرار حیات است. در صحنه‌هایی که شخصیت‌ها به‌نوعی به درخت نزدیک می‌شوند یا به آن پناه می‌برند، نوعی احساس امنیت و آرامش در مواجهه‌ی با مشکلات را تداعی می‌کند.

سلیمانی فاخر خاطرنشان کرد: طبیعت و فضای روستایی، بیانگر سادگی و ارتباط عمیق‌تر انسان با طبیعت است. روستا در این فیلم به‌عنوان پس‌زمینه‌ای برای روایت داستان است تا تضاد بین آرامش ظاهری محیط و تنش‌های درونی شخصیت‌ها را نشان ‌دهد. آب و باران هم نماد تطهیر و تجدید حیات است. در فیلم، سکانس‌هایی که در آن‌ها باران می‌بارد یا شخصیت‌ها با آب در ارتباط هستند، می‌تواند نشانگر تلاش آن‌ها برای رهایی از گذشته و یافتن آرامش باشد. گویی شخصیت‌ها برای پاک‌شدن از گذشته‌، خود را به دل آب می‌زنند.

این نشست در انتها، با پرسش و پاسخ حاضران، خاتمه یافت.

نظر شما