به گزارش رسانه خبری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، در دومین روز از ژانویه سال ۲۰۱۷ میلادی همزمان با آغاز سال نوی مسیحی، رییس فرهنگسرای رضوان در کنار کارکنان این مرکز در ویژهبرنامه هفتگی «به تماشای سرو» مهمان خانواده شهید ویگن گاراپیدی بود. گزارش این دیدار و گفتوگوی صمیمی را در ادامه میخوانید.
مراسم عید که میشود جای خالی شهیدان بیشتر احساس میشود. هر چند سال هم که بگذرد، هیچ چیز و هیچکس نمیتواند این جای خالی را پر کند. دوباره سال نو و عید و درخت کریسمس و بچههایی که منتظرند تا بابانوئل برایشان از سرزمینی دور هدیه بیاورد و چه آرزوی محالی است در بین این هدیهها خبری باشد از عزیزی که دیگر نیست. این خانواده هم مثل بقیه هموطنان مسلمان، از جان و مال خود برای این سرزمین گذشتند تا یک وجب از خاک این کشور به دست دشمن متجاوز نیفتد.
مادر شهید: برای سلامتی بچههایم نذری میدهم سیرانوش زمانی، مادر ۹۰ ساله شهید ویگن گاراپیدی درباره پسرش میگوید: ویگن در سال ۱۳۴۴ در روستای خاکباد از توابع الیگودرز به دنیا آمد و ما تا زمان فوت پدرش در این روستا زندگی میکردیم. ویگن پسری شاد و بسیار مهربان بود و همیشه سعی میکرد دیگران را خوشحال کند، او بسیار مردمدار بود و هرگز نمیخواست کسی از دستش ناراضی باشد و به همه احترام میگذاشت. او در سال ۱۳۶۵ در ۲۱ سالگی برای انجام خدمت سربازی به جبهه رفت و بار آخر که میخواست برود به دیدن تمام فامیل رفت و با همه خداحافظی کرد و حتی برای خداحافظی با فامیلهای خارج از کشور نامه نوشت.
مادر شهید با اینکه از اقلیتهای مذهبی است اما در ماههای محرم و رمضان مانند مسلمانان نذری میدهد. ما هرسال گوسفند و برنج و آش نذری میدهیم. ماههای محرم و رمضان را دوست دارم و من هم مثل مسلمانان برای سلامتی بچههایم نذر میکنم.
مادر با چشمانی اشکبار از دیدار رهبر معظم انقلاب بسیار ابراز خوشحالی میکند: ایشان با آمدنشان به ما احترام گذاشت و این برای من بسیار ارزش دارد. با چای دارچین از ایشان پذیرایی کردم، سکهای به من هدیه دادند و من هنوز آن سکه را دارم.
مادر درباره خوابی که دیده است، میگوید: ویگن را دو بار در خواب دیدم. یک بار زمانی که تازه شهید شده بود دیدم ویگن خیلی زیبا شده و در یک باغ سرسبز است. خیلی جلو نرفتم و گفتم جلو بروم نظرش میکنم. من میدانم که ویگن جایش خوب است و اگر شهید شده است از این دنیا به جای بهتری سفر کرده است.
خواهر شهید: ویگن دیدهبان جبهه بود مریم گاراپیدی، یکی از خواهران شهید ویگن گاراپیدی از زمانی میگوید که خبر شهادت برادرش را دادند: آن زمان یکی از دوستان ویگن به خانهمان آمد و با برادر بزرگم صحبت کرد و با هم بیرون رفتند. در خانه بودیم که همه فامیل آمده بودند و خبر شهادت برادرم را از آنها شنیدم.
این خواهر شهید ادامه میدهد: ویگن در جبهه دیدهبان بود و تحرکات دشمن را از نزدیک میدید. سال ۶۶ که آمده بود مرخصی میگفت میخواهم به الیگودرز، روستایمان بروم و آنجا را از نزدیک ببینیم. تعطیلات برای دیدار با همسایهمان رفتیم منزل آنها. آن روز از الیگودرز به مادرم زنگ زدیم و مادرم به ویگن گفت باید برگردی به جبهه تا خدمتت را تمام کنی و برادرم از همان جا عازم جبهه شد.
برادر شهید: امنیت کشور را مدیون خون شهدا هستیم ادیب گاراپیدی یکی دیگر از برادران شهید درباره ویگن میگوید: ویگن از بدو تولد تا دوران دبیرستان در الیگودرز بود. برادرم از لحاظ اخلاقی، رفتاری، بخشش و کمک کردن به دیگران نمونه بود. آن زمان با برادرانمان کشاورزی میکردیم و اگر کسی خسته بود یا کارش را درست انجام نمیداد، ویگن به او کمک میکرد. همیشه پا در میانی میکرد و میگفت اشکالی ندارد به او چیزی نگو و از سهم خودش برای او میگذاشت. در آن روستا ما احساس غربت نمیکردیم و ارتباط خوبی با همسایهها داشتیم. سال ۷۲ با هزینه خودمان مخابراتی به اسم شهید ویگن گاراپیدی ساختیم. رییس مخابرات آن زمان دستور داد خط مخابرات را دوطرفه کردند.
وی در ادامه میگوید: ویگن وقتی از جبهه میآمد میگفت جبهه سخت است و باید قبول کنیم که بازی نیست. همرزمانش میگفتند جایی که ویگن خدمت میکرد خیلی خطرناک و سخت بوده است. همه ما باید بدانیم که امنیت کشور را مدیون خون شهدا هستیم.
برادر شهید: برای دفاع از کشورمان همیشه حاضریم یکی دیگر از برادران شهید درباره دفاع از خاک وطن میگوید: اگر در کشورمان جنگ شود ما حاضریم دوباره به جبهه برویم. ما ایرانی هستیم و باید از خاک وطنمان دفاع کنیم.
او ادامه میدهد: شخصیت ویگن مانند همه شهدا خیلی خاص بود. اجباری برای رفتن ویگن نبود، حتی خواهرم شناسنامهاش را مخفی کرده بود ولی او با کپی شناسنامه خود را معرفی کرد و پس از چند ماه دوره آموزشی در پادگان لویزان به لشکر ۲۱ حمزه در دهلران و سپس موسیان منتقل شد.
دقیقاً بار آخر رفتن ویگن را به یاد دارم که اوایل اسفند ماه ۱۳۶۵ به جبهه رفت و اوایل فرودین ماه ۱۳۶۶ در منطقه زبیدات (شرهانی) عراق به شهادت رسید.