به گزارش رسانه خبری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، جلسه نقد و بررسی رمان «لم یزرع»، نوشته محمدرضا بایرامی عصر روز ۲۸ دی ماه با حضور نویسنده کتاب، حسین فتاحی و محمدرضا گودرزی به عنوان منتقد در فرهنگسرای گلستان و در قالب برنامه «ترنم قلم» برگزار شد.
حسین فتاحی، در ابتدای نشست خلاصهای از داستان را تعریف و بیان کرد: ماجرای داستان در عراق اتفاق میافتد. شخصیت اصلی داستان یک پسر جوان شیعه است به نام سعدون. آب قطع میشود و سعدون میرود ببیند چه شده که با دختری به نام اهلی روبه رو میشود و از هم خوششان میآید و بعد میفهمد که او سنی است.
نویسنده مجموعه «پیامبران» در ادامه بیان کرد: سعدون به خواستگاری اهلی میرود و پدر او میگوید با توجه به اینکه تو شیعهای و ما سنی هستیم، این وصلت ممکن نیست و پیش از این هم در این منطقه، اتفاق مشابهی افتاده که باعث شده کاروان عروسی را به رگبار ببندند. به همین خاطر سعدون تصمیم میگیرد به جنگ برود و فکر میکند عشق به وطن بزرگتر از علاقه به اهلی است اما...
به گفته فتاحی، یک رمان خوب از دو جهت ممتاز است. یک به جهت ساختاری و دوم به خاطر مضمونی که به آن پرداخته. اگر هر کدام از این دو جنبه، ضعیف باشد یک جای کار میلنگد. پس باید هم ساختار خوبی وجود داشه باشد و هم حرف عمیقی مطرح شود.
نویسنده کتاب «تکهای از آسمان» گفت: در رمان «لم یزرع» بایرامی، یک زنجیره به هم پیوسته از روابط علت و معلولی وجود دارد. این چینش پازلی یک جور تنوع و تازگی ایجاد کرده و موجب شده که نمیتوانیم این رمان را حدس بزنیم و خواننده هر لحظه با یک صحنه جدید رو به رو میشود.
فتاحی به چینش پازلی «لم یزرع» اشاره و بیان کرد: نکته دوم پرداخت داستان است. چراکه روایت، دائم در حال رفت و برگشت است و این چینش پازلی به پرداخت مناسب خود نیاز دارد.
این نویسنده کودک و نوجوان همچنین جنگ را فراتر از جنگ میان دو کشور دانست و افزود: در این رمان میبینیم که جنگ بین شیعه و سنتی ریشه در باورهای غلط خانوادهها دارد. شاید اگر این باورهای اشتباه وجود نداشت، سعدون به جنگ نمیرفت و شهید نمیشد.
فتاحی علاوه بر جنگ بیرون به جنگ درون هم اشاره کرد و گفت: همان اندازه که یک دیکتاتور مانند صدام باعث جنگ میشود، دو پدر هم موجب نابودی فرزندان خود میشوند. به عبارتی ما در خانههایمان هم با این جهل مواجهیم و جهلی که جنگ ایران و عراق را به وجود میآورد، در زندگیهای ما نهادینه شده است.
نوآوری در پرداخت، نقطه قوت «لم یزرع» است
محمدرضا گودرزی، دیگر منتقد برنامه «ترنم قلم» هم به برجستگیهایی که در روایت این رمان وجود دارد اشاره و بیان کرد: راوی در این رمان، از یک نظر راوی دانای کل است و از زاویه دیگر، نویسنده از یک صدایی استفاده و قسمتهای متفاوت متن را به کمک آن صدا هم وصل کرده که میتوان آن را «راوی نویسنده» دانست و این یک حالت نوآورانه است.
به گفته این منتقد، زیر این آسمان کبود همه چیز تکراری است. کسی مضمون جدید ندارد اما پرداختها متفاوت است و همین شیوه پرداخت به برخورد نوآورانه با یک موضوع میانجامد.
گودرزی مهمترین عنصر داستانی در این رمان را تعلیق دانست و گفت: در این رمان، مدام تعلیق در تعلیق وجود دارد. چرا سعدون را بازداشت کردند؟ آیا به اهلی میرسد؟ چه اتفاقی برای او میافتد؟ و همین تعلیق، خواننده را تا انتها با خود همراه میکند.
این منتقد ادبی توجه به اسطوره را نکته دیگری برشمرد که در «لم یزرع» به آن پرداخته شده و گفت: آنجا که پدر سعدون برای او گور میکند تا او را بکشد و با این کار خانواده را نجات دهد، ما یاد رستم میافتیم. همان طور که در بخشهایی از داستان، شهریار زورگو و ستمگر «هزار و یک شب» را به خاطر میآوریم.
گودرزی همچنین گفت: ما در رمان سه زمان داریم که در کنار هم هستند. یک «اکنون» داریم. یک «گذشته» و یک «گذشته گذشته» که مدام این سه محور زمانی در حال رفت و آمد هستند. نویسنده از شیوه «فلاشبک» یا «بازگشت به گذشته» استفاده کرده است.
محمدرضا بایرامی، نویسنده رمان «لم یزرع» هم گفت: من به اسطورهها توجه کردهام. اما اگر رستم به خاطر دفاع از وطن خود سهراب را میکشد، اینجا خلیل فقط به خاطر خانواده، سعدون را از بین میبرد و نگاه محدودتری دارد.
نویسنده «لم یزرع» به اینکه تنها جنگهای بیرونی، انسانها را از بین نمیبرد، اشاره و بیان کرد: جنگ فقط در دنیای بیرون اتفاق نمیافتد و ایران و عراق را نابود نمیکند. بلکه طرز تفکر و باورهای غلط ما هم میتواند ویرانگر باشد.
بایرامی همچنین گفت: این داستان، مرز بین تقدیر و تصادف، واقعیت و رؤیا باقی را در هم میریزد.