به گزارش رسانه خبری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، هفتمین اجرا از نشست ادبی «بشنو از نی» که به شرح و تفسیر اشعار مثنوی میپردازد، دوشنبه ۲۳ مرداد ماه با حضور کارشناس برنامه عبدالحمید ضیایی و جمعی از علاقهمندان به ادبیات و شعر فارسی با هدف آشنا کردن علاقهمندان با مباحث کاربردی مثنوی معنوی و فرهنگ و ادبیات غنی ایرانزمین به عنوان الگوی مناسب در زندگی و ارتقای دانش و بینش در فرهنگسرای گلستان برگزار شد.
در ابتدای این نشست کارشناس برنامه درباره مفهوم عدم و نیستی گفت: در زندگی تفاوت جدی بین انسان سنتی و انسان مدرن وجود دارد. مثلاً سؤال سقراط، چگونه زیستن آدمهای سنتی روزگارش بود، ولی در عصر حاضر پرسش عوض شده و فقط معنای زندگی نیست که مهم است، بلکه پرسش از بیمعنا شدن مرگ است، گویا برای ما انسانهای مدرن مرگ بیمعنا شده، قبلاً مرگ معنادار بود و انسانها تصورمی کردند مرگ ساحتی از ساحت هستی است و با مرگ اتفاقی برایشان نمیافتد بلکه از یک ساحتی به ساحت دیگر نقل مکان میکنند. همه ادیان مرگ را تولد دوباره میدانند، ولی در روزگار ما مرگ نوعی ساقط شدن است.
ضیایی با اشاره به دیدگاه سعدی درباره مرگ عنوان کرد: مفهوم مرگ یکی از مفاهیم بزرگ تاریخ تفکر است که هم زیبا و هم هولناک است، یعنی بعد از مرگ قراراست چه اتفاقی بیفتد. از نگاه مولانا، در سه جایگاه میتوان مفهوم عدم را دید. یکی در ساختار عالم است، یعنی ما وقتی به ساختار هستی نگاه میکنیم، میبینیم که هستی مدام در حال از بین رفتن و کهنه شدن است. آدمها میمیرند، عشقها میمیرند و همه چیز در فرایند نیستی و زوال قرار میگیرد. دوم بحث مرگ دیگران، ما میبینیم که پدر و مادر میمیرد، عزیزان ما در حال مرگ هستند. سوم مرگ خود فرد، وقتی ما مرگ خود را نمیبینیم، آن قدر مرگ دیگران را میبینیم تقریباً یک پدیده واقعی است که یک روز ما هم خواهیم مرد.
لااقل از این سه موضع اگر نگاه کنیم، هستی با عدم آمیخته و وجود ما را از تار زندگی بافتهاند و یک اضطراب عجیبی وجود ما را در برمی گیرد و دیگر آن آدم قبلی نخواهیم شد. مثل کسی که از دل طوفان شدید عبور کرده و مرگ را تجربه کرده باشد.
کارشناس برنامه «بشنو از نی» گفت: مولانا میگوید ندیدن نور نبودن نور نیست، چون نور زیاد است، شما نمیتوانید ببینید. عدم عین وجود است. شما از ظاهر عالم وارد باطن عالم میشوید و عدم، نیستی نیست، غیب است و عدم خود خداوند و ذات خداوند است. و در پایان ما مثل پرندهای که در قفسی وسط باغ زندانی هستیم که اگر از قفس رها شویم به باغ هستی خواهیم رفت.
در ادامه ابیات ۳۰۶۰ تا ۳۰۸۰ خوانده و به طور مفصل شرح و تفسیر شد.