گم شدن؛ آغازی برای جستوجوی روشنایی معنا
نقدی بر داستان کوتاه «روزی که من گم شدم» اثر ایساک سینگر
سی و پنجمین نشست «عصرانه با کتاب» به همت کتابخانه فردوس، با خوانش و بررسی داستان کوتاه «روزی که من گم شدم» نوشته ایساک بشویس سینگر در فرهنگسرای فردوس برگزار شد.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی فرهنگ و هنر، سی و پنجمین نشست برنامهی عصرانه با کتاب با خوانش و نقد و بررسی داستان کوتاه «روزی که من گم شدم» نوشتهی ایساک سینگر، روز چهارشنبه، هفتم آبان ۱۴۰۴ در فرهنگسرای فردوس برگزار شود.
در برنامهی عصرانه با کتاب که به همت کتابخانه فردوس با هدف ارتقای سطح خوانش و درک عمیقتر مفاهیم داستانی برگزار میشود، ضمن گروهخوانی داستان کوتاه «روزی که من گم شدم» اثر ایساک بشویس سینگر، با حضور بهبد بهلولی، کارشناس و منتقد ادبی، در خصوص سبک ادبی و مفاهیم داستانی آن بحث و تبادل نظر شد.
بهلولی در خصوص مضمون اصلی داستان «روزی که من گم شدم» گفت: ایساک سینگر در این داستان کوتاه نه از یک واقعهی ساده، بلکه از فروپاشی نقشهی هستی انسان سخن میگوید؛ از لحظهای که «من» از خود جدا میشود و در هیاهوی شهر و زمان، در میان مردم و واژهها، در آینهی نگاه دیگری ناپدید میشود. این گمشدن، رویدادی بیرونی نیست، بلکه استعارهای از گسست درونی انسان مدرن از معناست؛ از آن نقطه که انسان، خویش را در زبانی گم میکند که دیگر به او پاسخ نمیدهد. در این معنا، سینگر داستانی دربارهی فراموشی نمینویسد، بلکه دربارهی خودآگاهی دردناکِ بیجایی انسان سخن میگوید.
کارشناس مجری عصرانه با کتاب فردوس افزود: «من» داستان، همان انسان معاصر است؛ انسانی که در ازدحام نشانهها، از مسیر بازشناسی خود منحرف میشود. گمشدن او در خیابانهای بینام، انعکاس گمشدن در لایههای زبان است. نشانهها در این داستان، بیوقفه معنا میسازند و بلافاصله معنای خود را از میان میبرند؛ چراغهای شهر، زنگ کلیسا، عبور جمعیت، همه بدل به رمزهایی از بیخانمانی معنوی انسان میشوند. در این ساختار، گمشدن نه اشتباه در جهتیابی، که وضعیت هستیشناسانۀ بشر است. بازگشت در پایان داستان نیز نه بازگشت به خانه، بلکه بازگشت به امکان دیدن خویشتن است؛ پایانی که هرگز به کمال نمیرسد؛ زیرا انسان در دایرهای از معناهای لغزنده گرفتار است. در نگاه سینگر، این چرخش بیپایان، همان سلوک عرفانی معکوس است: انسان باید از خود گم شود تا خویش را بیابد. این همان لحظۀ عرفانِ منفی است که در سنّت یهودی نیز ریشه دارد، جایی که نبودن، شرط پیدایی است.
وی اضافه کرد: از منظر نشانهشناختی، شهر در داستان همچون بدنی زنده است که رگهایش، خیابانها و نفسش، ازدحام مردم است. گمشدن در این شهر، نوعی سکته معنایی در بدن هستی است؛ لحظهای که زبان از کار میافتد و انسان، در میان نشانههای بیقرار، خود را نمییابد. سینگر با دقت، نشانههای این بیمعنایی را در بدن متن توزیع میکند؛ هر گذرگاه، هر چهرهی ناشناس و هر سایه، قطعهای از این کالبد است که از معنا تهی میشود.
بهلولی ادامه داد: در لایهی تمثیلی، گمشدن این «من» به معنای گمشدن خدای درون است؛ الهه خاموشی که دیگر پاسخ نمیدهد. انسان، چون مسافری در هزارتوی جهان، در پی صدایی است که پیشتر در وجودش طنین داشت و اکنون در بیرون پژواک مییابد.
وی افزود: سینگر چهرهی انسان یهودیِ تبعیدشده از تاریخ را ترسیم میکند؛ انسانی که نه به خاک تعلق دارد و نه به زمان. این بیمکانی، تصویر فشردهای از وضعیت انسان مدرن نیز هست: زیستن در جهانی بیمرکز و بیپناه، جایی که پیوندهای معنا از هم گسستهاند. گمشدن در اینجا، همان ازخودبیگانگی است؛ تجربهای که در آن، فرد خویش را در نگاه دیگری میبیند و دیگر نمیشناسد. او برای بازگشت ناچار است معنایی تازه برای بودن بسازد، اما هر معنا بلافاصله در چرخش زبان فرومیپاشد. سینگر در این داستان، از سرگردانی یک فرد سخن نمیگوید، بلکه از سرگردانی نوع انسان؛ از زیستنی که میان ایمان و شک، میان حضور و غیاب، میان زبان و سکوت نوسان دارد. در پایان، درون بافتار اثر «روزی که من گم شدم»، گمشدنِ «من» همان نقش را ایفا میکند: نشانهای از بیمعناییِ پرمعنا، زیرا تنها در لحظهی گمشدن است که معنا آغاز میشود. این داستان، روایتی از انسان است که در تبعید از خویش، در تاریکی زبان، به جستجوی روشنایی معنا برمیخیزد، بیآنکه هرگز آن را بیابد و همین نیافتن، همان معنای پنهانِ یافتن است.
«عصرانه با کتاب» چهارشنبههای هر دوهفته یک بار، از ساعت ۱۶.۳۰ در کتابخانه فردوس میزبان دوستداران کتاب و کتابخوانی خواهد بود و حضور برای عموم در آن آزاد است.
علاقهمندان برای حضور در این برنامه به فرهنگسرای فردوس، واقع در فلکۀ دوم صادقیه، بلوار فردوس شرق، بعد از خیابان شهید سلیمی جهرمی، کتابخانه فردوس مراجعه کنند. برای اطلاعات بیشتر به نشانی ferdos.farhangsara در شبکههای اجتماعی مراجعه فرمایید یا با شماره تلفن ۴۴۰۸۱۰۴۳ تماس بگیرید.