به گزارش رسانه خبری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، نشست «سخن عشق» در فرهنگسرای گلستان با حضور عبدالحمید ضیایی به عنوان کارشناس برگزار شد و در آن ابعاد فکری حافظ مورد بررسی قرار گرفت.
عبدالحمید ضیایی در آغاز این نشست گفت: در جلسه قبل گفتیم که حافظ در مرحله دوم فکری خود به شدت تحت تأثیر خیام نیشابوری است. علاوه بر این، مرحله اول از زندگی حافظ یعنی حیرت را توضیح دادیم و گفتیم که به غیر از حیرت فلسفی، حیرت وجود شناختی نیز وجود دارد که در خیام و سپس در حافظ تداوم پیدا کرده است. گفتیم دو فرق مهم بین خیام و حافظ وجود دارد که آن دو، موضوع نیکی و شفقت است که در شعر خیام اثری از آن نمیبینیم. نگاه خیام به انسانها شبیه به ابزاری برای طرب و لذت است در حالی که حافظ راه دیگری را به ما پیشنهاد کرده و آن عاشق شدن است. خیام هرگز ما را به عاشق شدن دعوت نکرده در حالی که حافظ برعکس است و ما را به این مسئله دعوت میکند. در این جلسه میخواهیم نگاه حافظ به معاد و جاودانگی را بررسی کنیم.
وی به معرفی مفهوم جاودانگی پرداخت و گفت: در فرهنگ غربی، جاودانگی با مفاهیمی نظیر بقای شخصی و بقای غیر شخصی معرفی شده است. جاودانگی شخصی به معنای فرزندانی است که بعد از ما میماند و نام ما را به یدک میکشد. برای مثال ما میگوییم که ما از نسل پیامبر هستیم یا از نسل کورش هستیم و... در حقیقت آن سر سلسله به وسیله نامی که ما از او میبریم، باقی مانده است. در مقابل، جاودانگی غیرشخصی به معنای این است که ما فرزندی نداریم اما از طریق خاطرات در ذهنها بمانیم. مثلاً کتاب بنویسیم، نقاشی و سمفونی و مجسمه خلق کنیم و... در حقیقت، این جاودانگی از طریق آثار ما رخ میدهد و فقط اسم ما باقی میماند. البته شکل دیگری از جاودانگی را داریم که موضوع بحث ما در این جلسه است. این جاودانگی در اصطلاح، جاودانگی عرفانی نامیده میشود که به معنای فنا فیالله و بقا بالله است. البته باید بگویم که در مقابل، افراد زیادی نیز هستند که با این مفهوم از جاودانگی مخالف بوده و آن را انکار میکنند. راسل از جمله کسانی است که قویاً جاودانگی را نفی میکند و برای این ادعای خود، دلایلی را ارائه میدهد. او میگوید ترس از مرگ در انسان باعث میشود هر حرفی را راجع به زندگی پس از مرگ و جاودانگی انسان در آن بپذیریم. اما میخواهم بپرسم که چرا ما معتقد به جاودانگی هستیم؟ دلیل این موضوع را میتوان در تعالی روح انسان جستوجو کرد. در انسان، تعالی و کمال وجود دارد که مانع از مرگ انسانها و فنا شدن آن خواهد شد.
ضیایی بیان کرد: در جهان اسلام، نگاههای متفاوتی در بین عرفا نسبت به مسئله جاودانگی وجود دارد. بر اساس تفکر خیامی، مرگ پایان زندگی است. در حقیقت، عقیدهای شبیه به عقاید راسل است که کمی دینیتر شده است. این تفکر را در جلسه گذشته بیان کردم. مرحوم صادق هدایت در کتاب رباعیات خیام که منتشر کرده، گفته من چهار رباعی اصلی در خیام پیدا کردهام که اصل تفکر او را راجع به موضوع معاد و جاودانگی بیان میکند. در نقطه مقابل، تفکر دیگری نسبت به جاودانگی وجود دارد و آن هم تفکر مولاناست. مولانا در این مورد اعتقادات کاملاً متفاوتی نسبت به خیام دارد. هر چه قدر خیام از مرگ فرار میکند، مولانا به استقبال مرگ میرود. او معتقد است مرگ تنها وسیله عبور از این عالم است و تنها پلی است که ما را به محبوب و معشوق خود یعنی پروردگار میرساند. نظر مولانا این است که مرگ ما را از سیاهپوشی و ماتم نجات میدهد و به معشوق ابدی میرساند. البته دقت داشته باشید که ما دو نوع مرگ داریم که مولانا از یکی از آنان بیشتر استقبال میکند و آن هم موت ارادی و اختیاری است.
کارشناس برنامه در ادامه به تشریح دیدگاه حافظ درباره معاد پرداخت و گفت: نگاه سوم به مرگ، نگاه حافظ است. حافظ در اشعار خود، پنج نوع نگاه به معاد دارد و نظر واحدی ندارد. اینکه چرا پنج نظر دارد را میتوان به رندی حافظ ربط داد. آدم رند دم به هیچ تلهای نمیدهد و نظر خود را اعلام نمیکند. حافظ نه میخواهد معاد را رد و نه میخواهد آن را اثبات کند. او از قیامت و رستاخیز و زندگی پس از مرگ استفاده شاعرانه میکند. در حقیقت او نمیخواهد بگوید معاد وجود دارد یا ندارد، بلکه میخواهد با استفاده ابزاری از آن در شعر خود استفاده کند. علاوه بر این، حافظ نگاه دیگری نیز به معاد دارد که بوی خیام را میدهد. او در این دست ابیات یا میخواهد کاملاً انکار کند و یا با استفاده از طنز، تلاش کرده آن را تلطیف کند تا مبادا شما فکر کنید که حافظ معاد را قبول نداشته است. ابیات بسیار زیادی در اشعار حافظ وجود دارد که این موضوع را نشان میدهد. او در این اشعار سعی میکند با استفاده از طنز، زهر صحبت را بگیرد.
او در بخش پایانی صحبتهای خود گفت: سومین شکل از معاد اندیشی حافظ، شکلی از اندیشه درباره معاد است که انگار حافظ به گناه و ثواب، پاداش و جزا، بهشت و جهنم و... اعتقاد دارد و همواره تلاش دارد تا خود را آمرزیده کند. در این ابیات میبینیم که حافظ قویاً معاد را تأیید کرده و نسبت به آن اعتقاد و باور دارد. شکل دیگری نیز وجود دارد که ما به آن معاداندیشی عرفانی حافظ میگوییم. در این نوع از معاد اندیشی، حافظ هم معاد را قبول دارد و هم قبول ندارد. این شکل از دیدگاه نسبت به معاد و جاودانگی هم در اشعار حافظ و هم در اشعار بسیاری از شاعران وجود دارد. آنان به معاد اعتقاد دارند اما نه به معنای بهشت و جهنم و... بلکه اعتقاد دارند که بهشت، دیدن معشوق (پروردگار) است که همراه با آن آرامش درونی نیز حاصل میشود. در نگاه عرفانی، به هر میزانی که فضیلت نظری و فضیلت عملی داشته باشید، به خداوند نزدیکتر هستید و آرامش درونی بیشتری دارید. در صورتی که فاقد این دو مؤلفه، آگاهی و اخلاق باشید از خداوند دور هستید و در عدم آرامش درونی میسوزید. این موضوع در تفکرات ناصرخسرو به شدت وجود دارد. نگاه پنجم و آخر نیز نگاه معاد متعالی است. در این دیدگاه، شما خیلی کاری به دین ندارید و به دنبال انکار و اثبات دینی نیستید و فقط یک نگاه اسطورهای به بهشت و جهنم دارید. در حقیقت، حافظ تعدادی اسطوره خلق میکند و بر اساس آنان یک سری سناریوی عرفانی مینویسد. اشعار حافظ را میتوان به دو دسته تقسیم کرد؛ بخش اول که اقلیت است و حدود ۱۰-۱۲ درصد از اشعار او را تشکیل میدهد، بخشی است که اشعار عاشقانه در آن بسیار کم است و چند نظریه عرفانی در آن مطرح شده است. این مباحث عرفانی اصلاً از خودش نیست چرا که او اصلاً عارف نیست. او مؤلف نظریات عرفانی نیست و هر نظری هم که راجع به عرفان میدهد، نظرات عارفان قبلی است.
این برنامه با پرسش مخاطبان و کارشناس برنامه به پایان رسید.