شنبه ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۳
ساعت : ۱۲:۱۲
کد خبر: ۱۰۷۲
|
تاریخ انتشار: ۱۸ شهريور ۱۳۸۸ - ۱۳:۳۳
علي عليه السلام دو روز زنده بود و در شب جمعه نخستين روز از دهه آخر ماه رمضان (شب بيست و يکم سال 40 هجري) در سن 63 سالگي بدرود حيات گفت. پسر گرامي‌ش امام حسن عليه السلام او را با دست‏خود غسل داد و بر او نماز خواند در نماز هفت تکبير گفت و سپس فرمود: «اما انها لا تکبر علي احد بعده‏». يعني: بدانيد که پس از علي عليه السلام بر جنازه هيچکس هفت تکبير گفته نمي‏شود. علي عليه السلام در کوفه در جايي بنام «غري‏» (نجف اشرف فعلي) دفن شد. دوران خلافتش چهار سال و ده ماه بود.(1)
وصيت اميرالمومنين كه در ذيل مي‌آيد اگرچه خطاب به حسنين-عليهما السلام-است ولي در حقيقت ‏براي تمام بشر تا پايان عالم است. اين وصيت را عده‏اي از محدثان ومورخاني که قبل از مرحوم سيد رضي وبعد از او مي‏زيسته‏اند با ذکر سند نقل کرده‏اند. (1) البته اصل وصيت‏بيشتر از آن است که مرحوم سيد رضي در نهج البلاغه آورده است. اينک قسمتي از آن را مي‏آوريم: اوصيکما بتقوي الله و ان لا تبغيا الدنيا و ان بغتکما و لا تاسفا علي شي‏ء منها زوي عنکما و قولا بالحق و اعملا للاجر و کونا للظالم خصما وللمظلوم عونا. شما را به تقوي وترس از خدا سفارش مي‏کنم واينکه در پي دنيا نباشيد، گرچه دنيا به سراغ شما آيد وبر آنچه از دنيا از دست مي‏دهيد تاسف مخوريد. سخن حق را بگوييد وبراي اجر وپاداش (الهي) کار کنيد ودشمن ظالم وياور مظلوم باشيد. اوصيکما وجميع ولدي واهلي و من بلغه کتابي بتقوي الله و نظم امرکم وصلاح‏ذات بينکم، فاني سمعت جدکمصلي الله عليه و آله و سلم يقول:«صلاح ذات البين افضل من عامة الصلاة والصيام‏». من، شما وتمام فرزندان وخاندانم وکساني را که اين وصيتنامه‏ام به آنان مي‏رسد به تقوي وترس از خداوند ونظم امور خود واصلاح ذات البين سفارش مي‏کنم، زيرا که من ازجد شما صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم که مي‏فرمود:اصلاح ميان مردم از يک سال نماز وروزه برتر است. الله الله في الايتام فلا تغبوا افواههم ولا يضيعوا بحضرتکم.والله الله في جيرانکم فانهم وصية نبيکم.ما زال يوصي بهم حتي ظننا انه سيورثهم. خدا را خدا را در مورد يتيمان; نکند که گاهي سير وگاهي گرسنه بمانند; نکند که در حضور شما، در اثر عدم رسيدگي از بين بروند. خدا را خدا را که در مورد همسايگان خود خوشرفتاري کنيد، چرا که آنان مورد توصيه وسفارش پيامبر شما هستند. وي همواره نسبت‏به همسايگان سفارش مي‏فرمود تا آنجا که ما گمان برديم به زودي سهميه‏اي از ارث برايشان قرار خواهد داد. والله الله في القرآن لا يسبقکم بالعمل به غيرکم.و الله الله في الصلاة فانها عمود دينکم.و الله الله في بيت ربکم لا تخلوه ما بقيتم فانه ان ترک لم تناظروا. خدا را خدا را در توجه به قرآن; نکند که ديگران در عمل به آن از شما پيشي گيرند. خدا را خدا را در مورد نماز، که ستون دين شماست. خدا را خدا را در مورد خانه پروردگارتان; تا آن هنگام که زنده هستيد آن را خالي نگذاريد، که اگر خالي گذارده شود مهلت داده نمي‏شويد وبلاي الهي شما را فرا مي‏گيرد. والله الله في الجهاد باموالکم وانفسکم و السنتکم في سبيل الله. وعليکم بالتواصل والتباذل واياکم والتدابر و التقاطع. لا تترکوا الامر بالمعروف و النهي عن المنکر فيولي عليکم شرارکم ثم تدعون فلا يستجاب لکم. خدا را خدا را در مورد جهاد با اموال وجانها وزبانهاي خويش در راه خدا. وبر شما لازم است که پيوندهاي دوستي ومحبت را محکم کنيد وبذل وبخشش را فراموش نکنيد واز پشت کردن به هم وقطع رابطه برحذر باشيد. امر به معروف ونهي از منکر را ترک مکنيد که اشرار بر شما مسلط مي‏شوند وسپس هرچه دعا کنيد مستجاب نمي‏گردد. سپس فرمود: اي نوادگان عبد المطلب، نکند که شما بعد از شهادت من دست‏خود را از آستين بيرون آوريد ودر خون مسلمانان فرو بريد وبگوييد اميرمؤمنان کشته شد واين بهانه‏اي براي خونريزي شود. ...الا لا تقتلن بي الا قاتلي. انظروا اذا انا مت من ضربته هذه فاضربوه ضربة بضربة، و لا تمثلوا بالرجل، فاني سمعت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم يقول:«اياکم و المثلة و لو بالکلب العقور». (2) آگاه باشيد که به قصاص خون من تنها قاتلم را بايد بکشيد. بنگريد که هرگاه من از اين ضربت جهان را بدرود گفتم او را تنها يک ضربت‏بزنيد تا ضربتي در برابر ضربتي باشد. وزنهار که او را مثله نکنيد(گوش وبيني واعضاي او را نبريد)، که من از رسول خدا شنيدم که مي‏فرمود:«از مثله کردن بپرهيزيد، گرچه نسبت‏به سگ گزنده باشد». پي‏نوشتها: 1- مناقب آل ابي طالب، ج‏3، ص‏313.تذکرة الخواص، ص 112; تاريخ يعقوبي، ج‏2، ص‏213.(ابنداي مطلب) 1- ابو حاتم سجستاني، المعمرون والوصايا، ص‏149; تاريخ طبري، ج‏6، ص 85; تحف العقول، ص‏197; من لا يحضره الفقيه، ج‏4، ص 141; کافي، ج‏7، ص 51; در مروج الذهب، (ج‏2، ص 425) قسمتي از آن نقل شده است; مقاتل الطالبيين، ص 38. 2- نهج البلاغه، نامه شماره‏47.
نظر شما