دوشنبه ۲۴ ارديبهشت ۱۴۰۳
ساعت : ۰۱:۴۴
کد خبر: ۱۱۷۹۶۷
|
تاریخ انتشار: ۲۶ مرداد ۱۴۰۰ - ۱۰:۵۵
یكی از گلایه‌های همیشگی فرهنگی این است كه چرا سینما به‌عنوان مدیومی تأثیرگذار، فراگیر و جذاب، سراغ گنجینه‌ها و داشته‌های ملی نمی‌رود.
نگاهی به حضور مؤثر تعزیه و برخی عناصر آن در چند فیلم سینمایی
به گزارش پایگاه تحلیلی خبری فرهنگ و هنر، تعزیه، یكی از این ظرفیت‌های عظیم است كه با پشتوانه اعتقادی، نمایشی آیینی  - سنتی درخشان و مؤثری هم به شمار می‌آید و قابلیت فراوانی برای تأثیرگذاری بر مخاطبانی گسترده دارد. درعین‌حال تكنیك فاصله‌گذاری آن نمونه‌های جهانی همچون روایت‌های برتولت برشت را هم دارد و حتی گفته می‌شود خود این نویسنده و كارگردان هم با نیم‌نگاهی به شرق و همین نمایش‌ها به آن نوع روایت دست‌یافته است. به گزارش جام جم ، گرچه سینمای ایران هنوز نتوانسته همچون سریال تلویزیونی ماندگار «شب دهم» ساخته حسن فتحی، تعزیه را به زیبایی و جذابیت با قصه‌ای پركشش گره بزند اما به‌قدر بضاعت، قطراتی از چشمه تعزیه نوشیده است.

 زندگی ما، اعتقاد ما
راه سینمای بدنه و تجاری از تعزیه جداست و خیلی با محاسبات مادی و اقتصادی رایج سینمای ایران جور درنمی‌آید. البته بخشی از این جدایی مسیر به خود اهالی سینما هم برمی‌گردد كه دل به این ظرفیت اتفاقا نمایشی نمی‌دهند و به‌خوبی از آن بهره دراماتیك نمی‌برند. در چنین شرایطی، بیشتر سینمای تجربی و آموزشی علمدار طرح تعزیه و مباحثی ازاین‌دست است. فیلم «بال‌های سپید» كه یكی از مهم‌ترین فیلم‌های سینمای ایران با محوریت تعزیه است تا حدودی توانسته، سینمای تجربی و آموزشی را به سینمای قصه‌گو و داستانی پیوند بزند.
شاید اگر این فیلم كه محصول كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان است، تولید حرفه‌ای‌تر و بازیگرانی حرفه‌ای داشت و جذابیت‌های بیشتری را هم در قصه لحاظ می‌كرد با فیلمی موفق‌تر و ماندگارتر روبه‌رو بودیم و بال‌های سپید این مهجوری كنونی‌اش را نداشت.
نخستین و تا اینجا تنها كارگردانی مشترك مهدی هاشمی و ناصر هاشمی كه بیشتر آنها را به‌عنوان بازیگر می‌شناسیم، قصه نوجوانی تعزیه‌خوان به نام مراد را روایت می‌کند كه برای درك و دریافت بیشتر نقش و همذات‌پنداری با شخصیت حضرت قاسم، خودش را در موقعیت مشابه و تشنگی قرار می‌دهد. وقتی در ابتدای فیلم، مراد در لباس سبز تعزیه (كه مخصوص اولیاست) در بازی بچگانه، كبوتری را با تیر وكمان می‌زند و از بلندی بر زمین می‌‌اندازد، پدرش در لباس قرمز تعزیه (كه مخصوص اشقیاست) به او نهیب می‌زند و می‌خواهد لباس تعزیه را از تن پسرش درآورد، چون فكر می‌كند با ارتكاب عملی خطا، لایق آن نیست. جهان‌بینی فیلم كه در این سكانس آغازین نمود دارد، به ارج‌وقرب و اهمیت تعزیه اشاره می‌كند و آن را از یك شغل و هنرنمایشی بسیار فراتر می‌داند. یكی از دیالوگ‌های پدر خطاب به پسرش این است: «روزی كه داشتی این لباس رو تنت می‌کردی، گفتم مراد مراقب باش. این حرفه ما نیست، زندگی ماست، اعتقاد ماست، ما همین یک‌چیز رو داریم
و به اون دلخوشیم.»

اهمیت بال‌های سپید، رفتن سراغ ظرفیتی عظیم اما مهجور در سینماست؛ همچنین سخن از حضور پرشور و عاشقانه نوجوانان در تعزیه‌ها و ثبت چشمه‌ای از هنر و اعتقاد و توانایی آنها در این زمینه در قالب یك فیلم سینمایی.

 تعزیه به روایت كیارستمی‌ها
عباس كیارستمی، فیلمساز تجربه‌گرا و جهانی سینمای ایران هم سراغ تعزیه رفته بود اما به‌جای روایت این هنرنمایشی مذهبی و آیینی سنتی، روی تماشاگران تعزیه و مردم عزادار، تمركز كرد و صورت و حالات چهره و واکنش‌هایشان به تعزیه را به تصویر كشید. آن‌طور كه در سینماسینما آمده، روزنامه گاردین در گزارشی كه درباره فیلم تعزیه كیارستمی منتشر كرده بود، از قول این كارگردان نوشت: «تعزیه به‌شدت به مخاطبش متكی است. در حقیقت این نمایش در رابطه‌ نزدیك بین بازیگران و تماشاچیان شكل می‌گیرد.» كیارستمی در بخش دیگری از صحبت‌هایش می‌گوید: «تماشاگر تعزیه تماشاگر معمولی تئاترنیست بلكه او با گریستن، سینه‌زدن، لعنت فرستادن، دعا كردن، تبرك جستن و شفا خواستن در اجرای نمایش مشاركت می‌كند.» كیارستمی همچنین در دهه۸۰ تعزیه‌ای را به سرپرستی علاءالدین قاسمی ــ تعزیه‌خوان مشهور كه در سریال شب دهم حسن فتحی هم حضور برجسته‌ای داشت ــ در ایتالیا اجرا كرد.
به نظر می‌رسد به‌جز بحث جذابیت روایی و تجربی، كیارستمی به‌رغم ظاهر و فضای فكری متفاوت، به لحاظ مفهومی هم به تعزیه و واقعه كربلا و شخصیت امام حسین (ع) توجه نشان می‌داد. او در همان مصاحبه گاردین، ابا عبدا... را رهبر معنوی تمام مظلومان عالم خوانده بود.
در كارنامه بهمن كیارستمی، یكی از فرزندان عباس كیارستمی هم فیلمی به نام «شبیه‌خوانی» (هنر تعزیه در ایران) به چشم می‌خورد. مستندی كه در خلال یك كنگره تعزیه در سال ۸۴ فیلمبرداری شد و طی آن تعزیه‌خوان‌های مطرح كشور جلوی دوربین می‌نشینند و از تعزیه و تعزیه‌خوانی و سبك‌های مختلف آوازی آن حرف می‌زنند.

 حر دلاور
ناصر تقوایی پیش از ورود به سینمای حرفه‌ای و داستانی، سابقه‌ای قابل‌اعتنا در سینمای مستند داشت. در میان آن آثار، فیلم‌هایی در ارتباط با مراسم‌ مذهبی و آیینی، سنتی همچون اربعین و مشهدقالی هم در میان آنها هم دیده می‌شود. تقوایی سال‌ها بعد، سراغ مستندی درباره تعزیه رفت و با بهره‌گیری از متن كلاسیك تعزیه «حُر دلاور» اثر میرعزا كاشانی، «تمرین آخر؛ تعزیه حر دلاور» را ساخت. این مستند به‌قدری مؤثر و ارزشمند بود كه نقش مهمی در ثبت تعزیه در سازمان میراث جهانی یونسكو داشت.

با عشق تو من زنده‌ام
در فیلم «من و زیبا» به نویسندگی و كارگردانی فریدون حسین پور، شاهد تعزیه كامل نیستیم اما ذوالجناح (اسب
 امام حسین ع) به‌عنوان یكی از عناصر تقریبا ثابت و همیشگی این روایت آیینی سنتی، حضور تعیین‌کننده و متفاوتی دارد. موسی (پرویز پرستویی) كه در جوانی، سر پرشوری داشت و سرخوشی‌اش بی‌گناه نمی‌گذشت و لایعقل و مست، اسب سفیدش را در ساحل دریا در اختیار سوارانی آنچنانی قرار می‌داد، از همسر باردارش راحله غافل می‌شود و وقتی سراغ او می‌رود كه كار از كار می‌گذرد و زن عمرش به دنیا نیست. این عذاب وجدان سال‌ها با موسی می‌ماند، ضمن این‌كه به دلیل همان رفتار گناه‌آلودش درگذشته و مقصر بودن در مرگ همسر، از مردم روستا هم رانده می‌شود. باوجود مهر و الفت جعفر (شهاب حسینی)، پسر جوان موسی به پدر، موسی هنوز آرام و قرار ندارد و دوست دارد برای قبول حقیقی توبه، در شب عاشورا افسار ذوالجناح (اسب سفید روستا) را بگیرد و دور مسجد طواف كند. مخالفت شدید مردم و ریش‌سفیدهای محل این میل و آرزو را به امری بعید تبدیل می‌کند اما كوشش‌های جعفر برای تحقق این توبه و تصادف و تقدیر، دست‌به‌دست هم می‌دهند تا موسی، آرزوبه‌دل و توبه نكرده از دنیا نرود.   استفاده دراماتیك و مؤثر از تعزیه و یكی از المان‌های مهم آن یعنی ذوالجناح، همین زمان به كمك فیلم می‌آید و جلوه زیبایی پیدا می‌كند. وقتی اسب سفید روستا براثر سهل‌انگاری یكی از جوانان مصدوم می‌شود و امكان حضور درست و به‌موقع را در مراسم عزاداری شب عاشورا از دست می‌دهد، این بخت نصیب زیبا (اسب و هم‌گناه موسی در جوانی) می‌شود تا هم مراتب توبه موسی را فراهم كند و هم خودش با تبدیل‌شدن به ذوالجناح تطهیر شود. حضور موسی و زیبا به‌قدری به‌موقع و مؤثر است كه نه‌تنها مجال مخالفت به مردم روستا نمی‌دهد، بلكه باعث می‌شود آنها با تأثر فراوان و حالی منقلب با سوار و اسب توبه‌كار همراهی كنند و همنوا شوند و سینه بزنند: «با عشق تو من زنده‌ام/ جز آن نباشد باورم/ كو ذره‌ای طاقت كه این/ بیدادها تاب آورم».
نظر شما