وجود ذخایر فرهنگی و آثار هنری هنگامی اصیل است که حضور زندگی بخش، فعال و سازنده بشر را در جهان اجتماعی و ساحت معنوی نشان دهد. هیچ فرهنگ و هنر اصیلی نمیتوان یافت که از عمق اندیشه بشر برخوردار نباشد و در واقعیتی بیرون و مستقل از خود متجسم و متعین نگردد؛ این واقعیتها چیزی جز واقعیتهای بین الاذهانی نیستند که از نیازها و اندرکنش اندیشه و تخیل فردی و جمعی با واقعیت بیرونی شکل میگیرند و واقعیت فرهنگی و هنری جامعه را به طور مداوم میآفرینند.
به بیان دیگر اندیشه و تخیل ما از واقعیتها بهره میگیرد، اما ذات «واقعیت» تکیه گاه اندیشه نیست. هرگز نمی توان حقیقت را از حضور روح زندگی که همان خمیر مایه و جوهر روح انسان است، جدا کرد؛ جوهر زندگی انسانی که شاعران و نویسندگان و اندیشمندان هر جامعه سهم بی چون چرایی در خلق آن دارند و انسجام و پیشرفت مادی و معنوی جامعه را مهیا می سازند. از این رو «فرهنگ و هنر» گرانیگاه و قلب تپنده جامعه محسوب می شود.
فرهنگ اجتماعی بالنسبه پویایی و قدرت فرا روندگی دارد، زیرا تبیین کننده آرمانهای اصیل انسانی است و میتواند به سوی آرزوهای دیرینه بشری مانند سعادت و نیکبختی فردی و جمعی به حرکت در آید. به عبارت دیگر چیزی که اکنون در ساحت فرهنگ و هنر وجود دارد، نتیجه تخیل آرمانی پیشینیان است و آینده، چیزی جز رؤیاهای گذشتگان نیست که در ذهن جمعی انسان امروزین نیز جریان دارد.
یک فرهنگ پویا، تنها با عوامل سازگار و مفید، میتواند نیازهای انسانی را برآورده کند و باعث ایجاد محیطی سالم برای پرورش فرهنگی و هنری و خلاقیت جامعه شود و بر استواری جامعه بیافزاید. انسان به امید جستجو و یافتن سعادت زمان بسیاری را صرف ساختن و پرداختن و گسترش فرهنگ و هنر کرده است؛ اما فرهنگی که از دانش مهارت و تعهد به سوی بهروزی و بهزیستی فردی و جمعی برخوردار نباشد، ناتوان است و انسان و جامعه ناسالم تولید میکند.
در این میان مسئله این است که چطور و چگونه می توان فرهنگ و هنر یک جامعه را از هجوم و ویرانگری عناصر استعماری و یا از عناصر نابخرد درونی در امان نگه داشت و آن را توانا کرد و توانمندی آن را دستمایه توسعه، بالندگی و ثروت معنوی جامعه قرار داد.
یکی از عواملی که میتواند بر فرهنگ و هنر اصیل یک جامعه لطمه وارد کند و آن را به محاق بیفکند. عدم توجه و برآورده نشدن بسیاری از نیازهای اصیل انسانی است که موجب تشتت و تزلزل هویت اجتماعی از یک سو و از سوی دیگر نابسامانی در شخصیت فردی میشود.
از این روست است که در چنین فضای پدیداری بسیاری از افراد جامعه به تصور رسیدن به آسایش و آرامش، در جستجوی علایقی هستند که اتفاقأ موجب تخریب آرمانهای نیک انسانی میشوند.
گرایش های فزاینده امروز بسیاری از جوانان به سلبریتیهای آکنده از بلاهت و بی مایه از فرهنگ و هنر نمونه ای بارز از بحران فرهنگی در جهان معاصر است. جوانانی که به سلبریتیها به حد جنون باور دارند و سعی دارند خود را بسان آن ها شبیه سازی کنند. این وضعیت چیزی جز بت وارگی، کالا شدگی و پول زدگی در عصر مدرن نیست.
این عوامل فرهنگی نوظهور و منفی همان «ضدفرهنگ» است که بر فرهنگ اصیل رخنه کرده است و آن را بی رمق ساخته و پویایی درونی آن را به مخاطره انداخته است. کارگزاران این رخنه و نفوذ همان عاملیتهای منفعل درونی یک جامعه هستند که در برابر هجوم «ضد فرهنگ» مقهور و خود باخته گردیدهاند.
چنین هجومی ناشی از فرایند جهانی شدن میتواند جامعه را به دو اردوگاه متضاد سوق دهد و ستیزههای دورنی جامعه را تشدید کند. در نتيجه بخش بزرگي از توانايي فرهنگی به جاي خدمت به كلِ جامعه، صرف ستيزههـاي موجـود بین «فرهنگ اصیل» و «ضدفرهنگ» می گردد و توان جامعه را به سوی سعادت جمعی تضعیف و سست کرده و کلیت جامعه را به اضطراب فرهنگی میکشاند.
با این حال برای مقابله جدی و خردمندانه در برابر هجوم «ضد فرهنگ» جامعه نیازمند نقد اندوختههای مندرس شده و زاید فرهنگ خودی نیز هست. با راه اندازی این نقد جدی است که فرهنگ اصیل میتواند صیقل یافته و و با توانی صد چندان راه خود را برای سعادت و رستگاری افراد جامعه بگشاید.
مقابله با «ضد فرهنگ» بیگانه مانند فرهنگ و سبک زندگی سلبریتی بدون نقد عناصر منفی فرهنگ خودی میسر نیست. فرهنگ بومی تا هنگامی که در ساحت بازاندیشی به وسیله اندیشمندان و متفکران این مرز بوم و با مشارکت فرهنگی و هنری شهروندان ریخته گری و تراشیده نشود و متناسب با شرایط جدید صیقل نیابد، «ضد فرهنگ» بیگانه همچنان می تواند به تاخت و تاز خود به «فرهنگ و هنر اصیل» ادامه دهد و به ویرانی آن بپردازد.
در عصر بحران آرمانزدایی که جنبه جهانی به خود گرفته ما نیازمند آن هستیم که بر کالبد فرهنگی اصیل خود دم و بازدم نوینی بدهیم تا در برابر «عناصر ضد فرهنگ» بیگانه مانند تجمل گرایی، تفاخر، مصرف زدگی، کالازدگی و شی زدگی بتوانیم فرهنگ بومی خویش را مصون داریم.
اگر جامعه را به عنوان سازمانی بزرگ و به نسبت پایداری تلقی کنیم که متشکل از گروه های اجتماعی در هم تنیده ای است که برای برطرف کردن نیازهای خود با یکدیگر در روابط اجتماعی و در تعامل و هم اندیشی اند، در آن صورت فرهنگ را میتوان به عنوان یک مجموعه از ارزشها، آرمانها و عوامل وحدت بخش مشترک دانست که ضمن این که از جامعه در برابر بیگانگی محافظت میکند و قوام اجتماعی را تضمین مینماید، بر آورد کننده نیازهای متکثر اجتماعی آنان نیز هست و ذکاوت و تیز هوشی فرهنگی را از نسلی به نسل دیگر، در فرایندی پیچیده منتقل می کند.
بدین لحاظ ضروری است به حفظ و دوام عناصر فرهنگی و هنر خودی مبادرت کرد. از این جاست که شناسایی و سنجش عناصر فرهنگی مقاوم و یا تضعیف کننده جامعه، به یک امر ضروری در دنیای امروز تبدیل شده است. لذا در دنیای پرتلاطم امروز بیش از پیش لازم است دست به پالایش فرهنگی بزنیم. این كه كدام عناصر فرهنگی برای سعادت و بهروزی جامعه مفید و ثمر بخش است و برای جامعه افق و چشم انداز روشن ترسیم می کند و کدام عناصر در فرهنگ بومی مضر و زیان بار است.
به بیان دیگر لازم است عوامل زايد و زيان بخش را كه عمـدتاً در نتيجـه بحران هاي اجتماعی و شکلگیری طبقـات نوظهور در قالب اسـتثمار نوین در عصر جهانی شدن پدید آمده اند را شناسایی کرده و برای مقابله با آن ها راه حل های بدیل جستجو کرد. این عوامل می تواند در ما خلاء فرهنگی و یا تخریب فرهنگی ایجاد کند. برای مواجهه با دنیای چالش برانگیز امروز ضروری است عناصر موجبه این خلاء فرهنگی را شناخت. در پرتو این شناخت آینده نگرانه است که قادر خواهیم شد در برابر استعمار فرهنگی به مقابله ای بومی محور نائل شویم و اجازه ندهیم به مستعمره فرهنگیِ بیگانه در آییم.