يکشنبه ۱۳ خرداد ۱۴۰۳
ساعت : ۰۳:۱۰
کد خبر: ۱۶۶۸۴
|
تاریخ انتشار: ۰۳ خرداد ۱۳۸۹ - ۱۴:۰۲
طلا و مس بي شک بهترين فيلم امسال و يکي از بهترين تصاوير اجتماعي چند سال اخير سينماي ايران است.

*از همان سکانس عنوان بندي که تماشاگر وارد ماجراي زهرا سادات و سيد رضا مي شود و جرقه هاي فاجعه از همان نماي اول مي خورد.اين ترکيب فاجعه اجتماعي و عشق در سينماي ايران بي سابقه است.فاجعه اي که دارد کانون خانواده را از هم مي پاشد،با فضاي عاشقانه در آميخته با نگاه انساني حفظ مي شود و در اين دوره و زمانه بي هويتي خانواده ها که بر اساس اعلام رسمي مسئولين آمار طلاق از آمار ازدواج بالاتر است اين نگاه مي تواند زمينه ساز ايجاد فرهنگ خانواده محوري و استوار کردن بنيان خانواده باشد.

 

*اهميت طلا و مس علاوه بر فيلمنامه دقيق و بدون پرگويي هاي مرسوم اين فيلم ها ،اتفاقا به کارگرداني و فرم اثر بازمي گردد. قابهاي دوربين بي آنکه بخواهد در واقعيت داستاني دخالت بکند عمدتا نظاره گر اتفاقاتي است که مقابل آن مي افتد. اين ماجرا در جاهايي حتي آنقدر عمده مي شود که تماشاگر ممکن است تصور کند اصلا دوربيني در کار نيست. حتي ارتفاع دوربين در نماهايي که اسعديان استفاده کرده کاملا در جهت همين مسئله است. يعني همه اين کارها انجام شده که دوربين ديده نشود و واقعيت هماني باشد که ديده مي شود.

*طلا و مس فيلمي شخصيت محور است که عمده بار خود را روي شخصيت سيد رضا دارد و البته زهرا سادات. زهرا سادات تا جايي که در فيلم حضور دارد موثر است و بدون حضور او نمي شود فيلم را تصور کرد. سيد رضا به عنوان طلبه اي که از شهرستان به تهران آمده تا بر سر درس معلم اخلاق حاضر شود حالا با فاجعه اي روبرو مي شود که نمي تواند در ابتدا با آن کنار بيايد. اين دو شخصيت اصلي در کنار شخصيت هاي فرعي ديگر رنگ آميزي يکي از بهترين فيلم هاي سال هاي اخير را تشکيل مي دهند.

*در ميان شخصيت هاي فرعي شخصيتي هست که نامش سپيده بود. همان پرستار بيمارستان که به خانه سيد رضا مي آمد.اتفاقا مسير تحول اين آدم به نظر من بسيار سخت تر از مسير تحولي است که تماشاگر در شخصيت سيد رضا ميبيند. او به خانه سيد رضا و زهرا سادات مي آيد و در حالي که زهرا سادات در خانه نيست با سيد رضا ديالوگ برقرار مي کند و جمله اي مي گويد که سيد رضا از آن استفاده مي کند؛ زندگي يعني توجه به جزييات و زيبايي هاي کوچک زندگي. در فصل پيک نيک فيلم سيد رضا در حد توانش به زهرا سادات ابراز عشق مي کند و مي گويد:دوستت دارم. و چه زيبا آيه «ان مع العصر يسرا» با اين جمله سيد رضا هماهنگ مي شود. اين فصل پر از نمادهايي است که اصلا توي ذوق نمي زند و اگر تماشاگر آنها را بفهمد لذت مي برد و اگر متوجه نشود اتفاق خاصي نمي افتد.

*نکته تاسف انگيز فيلم طلا و مس به زعم من اين است که فيلمساز کاربلدي مثل همايون اسعديان با اين اثر درخشان فيلم هاي ديگري هم در کارنامه دارد که نمي توان آنها را اصلا به عنوان فيلم به حساب آورد . شايد همايون اسعديان اين بحث را خيلي قبول نداشته باشد اما به تصور من به خاطر نبود زير ساختهاي درست در سينماي ايران که تهيه کننده و کارگردان تعريف درست و مشخصي ندارد، اسعديان ادعا مي کند اگر ده رقمي ساخته نشده بود نمي توانست طلا و مس را بسازد. اين سخن حکايت از يک تراژدي در سينماي ايران دارد که حاصلش هدر رفتن سرمايه هاي انساني اين سينماست بي آنکه کسي دلسوز اين سرمايه ها باشد.اسعديان بايد قدر خود را بيشتر بداند.

عليرضا مجمع منتقد سينما

نظر شما