به گزارش خبرنگار شهر ،در اين نشست كه با حضور پريسا مقتدي ،كارگردان ،حميدرضا نعيمي ،دراماتورژ و بازيگر ،ليلا سياره مترجم نمايشنامه و بابك فرجي ،منتقد تئاتر برگزار شد،به بررسي متن ،كارگرداني و موسقي كار پرداخته شد. در آغاز نشست،ليلا سياره مترجم نمايشنامه درباره كرك لوكاس،نمايشنامه نويس گفت: لوكاس متولد 1951در آمريكاست. او به عنوان نمايشنامه نويس در نيويورك مطرح است.من تا كنون سه نمايشنامه از او را ترجمه كردهام.پنجره آبي، غريبه،شبي كه راشل از خانه رفت كه در غالب يك كتاب ارايه خواهد شد و اين روزها در حال ترجمه سه نمايشنامه ديگر از او هستم. بهزاد صديقي درباره ترجمه اين نمايشنامه گفت: ترجمه كار روان بود و تماشاگر با ادبيات آن ارتباط برقرار مي كرد.
پريسا مقتدي كارگردان كار نيز درباره حضور سياره به عنوان مترجم در كار گفت: ما اين شانس را داشتيم كه بايك مترجم صرف در ارتباط نبوديم. او خود كارشناس ارشد نمايش است و كمكهاي زيادي در كارگرداني به گروه كرده است.
مقتدي درباره انتخاب اين متن براي اجرا گفت: متن اوليه نمايشنامه خودش را با قوت و قدرت به من تحميل كرد اما حميدرضا نعيمي با دراماتورژي سنجيدهاش سهم بزرگي در ارتباط اين نمايش با تماشاگران داشت. موضوعي كه نمايشنامه به آن ميپرداخت دغدغههاي روابط انسان معاصر است كه فارغ از جغرافيا بود. اين متن به آسيب شناسي روابط انساني ميپردازد.
حميدرضا نعيمي درباره دراماتورژي اين متن گفت: امروزه ميگويند تئاتر دنيا تئاتر دراماتورژهاست.يكي از اشكالاتي كه اين روزها در كارها ميبينيم اين است كه يك نفر چه طور هم دراماتورژ هست و هم كارگردان. دراماتورژ يك مشاور نزديك است كسي كه در كنار كارگردان در نمايش دست ميبرد.زماني كه پريسا مقتدي به من پيشنهاد كرد كه نمايشنامه را بخوانم جذابيتهاي اين نمايشنامه مرا درگير كرد و يكي از بارزترين ويژگيهاي آن شگفتانگيزياش بود.
نعيمي با اشاره به اينكه 7 كاراكتر از متن اصلي اين نمايشنامه حذف شده ،گفت:در اين نمايشنامه حادثه بيشتر كاراكتر ميسازد. نمايشنامه كاراكترهاي زيادي داشت و ما به خاطر برخي مشكلات ،مجبور شديم 7 كاراكتر را حذف كنيم به خاطر همين برخي مكانها را حذف كرديم. اصل اثر نياز به امكانات بالايي داشت. آدمهاي زير پل خواب، گروه فيلمبرداري در خود نمايش و با اين شرايط و امكانات سعي كرديم با حذف شخصيتها روح اثر را هم حفظ كنيم. آنچه كه اين اثر را با كمبود بودجه به صحنه آورد، عشق به تئاتر و گروه صميمي اي بود كه ما را به جلو ميبرد.
بابك فرجي ،منتقد گفت: زماني كه اين اثر را ديدم حس كردم بخشي از نمايشنامه حذف شده و در برخي جاها به فيلمنامه تبديل شده است.به نظر من "شبي كه راشل از خانه رفت» يك تئاتر پداگوژيك است كه جنبه آموزشياش پررنگ است و چندان اثر روانشناسانهاي نيست اما ساز و كار اثر بيشتر شبيه به يك تراتژدي است. فرجي درباره ساختار نمايش گفت:وجود قطعات موزيكال حكم همسراها را دارند كه پيام آورند و در حال آموزش هستند.اين اثر در كل داراي ساختار ايستاست چرا كه تحولي در آن صورت نميگيرد و كاراكترها از جايي به جاي ديگر انتقال نمييابند و مدام درجا ميزنند و اين درجا زدن همان ساختار ساكن را شكل ميدهد. اما ميتوان گفت با وجود غايب بودن بخشي از اثر قضاوت درباره متن مشكل است. حميدرضا نعيمي گفت: ما يك محوريت كاراكتر به اسم راشل داريم كه همه چيز را از برخورد او با دنيا ميبينيم . من هم اين درام را روانشناسانه نديدم اما قبول ندارم كه يك اثر تراژيك است. چرا كه اين اثر همان قدر كه به سمت كمدي رفته به سمت تراژدي نيز حركت كرده است. بابك فرجي گفت: دراماتوژي اثر ميتوانست كمدي، تراژدي يا كمدي تراژدي باشد. من اين تفاوت را در نوع دراماتورژي شما ميبينيم نه در خود اثر. بابك فرجي همچنين درباره كارگرداني گفت: پيش از اين از مقتدي دو كار ديده بودم اما از كارگرداني «شبي كه راشل از خانه رفت» شگفتانگيز شدم. نورها خوب ، بازيها خيلي خوب و كارگرداني نياز به حذف و اضافه نداشت. ريتم در كل كار نيفتاده است و ريتم بيروني بازيگر با ريتم درون آن كاملا همخواني داشت.ولي اگر بخواهيم يكي دو نكته را گوشزد كنيم بايد بگويم من حضور برخي شخصيتها را بيدليل ديدم و بعضي سوالها در ذهنم درخشيد. اينكه همسر راشل چرا ميخواهد او را بكشد و آخر كار بيجواب ماند. گاهي مخاطب حس ميكند برخي شخصيتها به زور در دل متن جا باز كرده است. فرجي درباره ريتم كار و تقطيع هاي پي در پي نمايش گفت: با توجه به اينكه تقطيعها زياد بود كارگردان از پس روند كار برآمده بود و من به عنوان مخاطب نميدانستم كه كدام بخشها را حذف كرده است.از سويي بخش روياي كار كه آخر نمايش است بسيار خوب كار شده و چيزي شبه اپراست. نمايش ساختاري مدون دارد نه به معني تحول چون ساختارش ايستاست.اما سوال من از كارگردان اين است كه آيا او يكي از شخصيتها را در كانون قرار داده و كار را به واسطه او سرپا نگه داشته؟
مقتدي در پاسخ گفت: نمايشنامه خودش كاراكتر محور بود و به دليل تناسب جنس بازي آشا محرابي او را براي راشل بهترين انتخاب ديدم. اما تمام اين كارها در راستاي اجرايي كردن اثر و ارتباط بيشتر تماشاگر با نمايش بود. صديقي گفت: علاوه بر آشا محرابي كه با حضورش يك ديناميك در صحنه به وجود ميآورد كه برميگردد به تسلط اين بازيگر بر صحنه اما بازيهاي ديگر هم خوب ارايه شده بود.حميد نعيمي و بهرام سروري نژاد بازيهاي خوبي ارايه كردند. اما در نمايشنامههاي خارجي چون مفاهيم مربوط به اين مكان نيست كارگردان و بازيگرها در بازيهايشان يك جور اداي بازيگرهاي خارجي را در مي آورند كه بازي ايوب آقاخاني كمي از اين جنس است.
صديقي درباره موسيقي كار و فضاساز بودنش گفت:اما اتفاقي كه فضاساز است موسيقي است كه خيلي به موقع از آن استفاده شده است. سوال ما اين بود كه آيا اثر موزيكال نوشته شده؟
مقتدي گفت: خود متن موزيكال نبود،اما لوكاس متن را جوري نوشته بود كه انگار متن به ما موسيقي را پيشنهاد مي كرد. زماني كه در مرحله روخواني اوليه بوديم اين پيشنهاد از سوي كوروش سروش به من داده شد و احساس كردم خيالانگيزي راشل اين اجازه را به من ميدهد كه وارد موسيقي شوم. با تكيه بر خيال انگيزي و كودك درون راشل ،اضطرابها و درونيات راشل مي شد فضاهاي دروني راشل را با موسيقي منتقل كنيم.
مقتدي با اشاره به سختي كارموزيكال گفت: كار موزيكال كمتر در ايران تجربه شده و دغدغه زيادي براي من داشت .براساس اشعار موسيقي هايي اتوسط كورش سروش ساخته شد و بعد كه به مرحله ارزش يابي رسيديم با توجه به اينكه موسيقي صداي ذهني راشل بود،بايد از صداي آواز زن استفاده مي كرديم كه به خاطر محدوديت ها دو خواني زن و مرد را جايگزين صداي تك خوان زن كرديم.
مقتدي همچنين درباره استفاده از عرض تالار مولوي براي ارائه اثر گفت:دلم مي خواست صحنه مثل نواري عريض زندگي راشل را بي هيچ قطع و برشي نشان دهد فارغ از اينكه شيوه اجرايي كار اين عرض را مي طلبيد.
مقتدي همچنين درباره سياليت در اين متن گفت:اين متن و شيوه اجرايي آن يك شاه كليد به نام سياليت داشت.اينكه راشل از اين اتفاق به اتفاق بعدي مي غلتد و فاصله اي در ميان اين اتفاقات نيست. بهزاد صديقي در پايان با اشاره به حضور كارگردانان زن موفق در نمايش هاي بر صحنه نويد داد:22 خرداد ماه اين نشست به بررسي نمايش«پري خواني عشق و سنگ» به كارگرداني چيستا يثربي خواهيم پرداخت.