شنبه ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۳
ساعت : ۱۰:۲۵
کد خبر: ۱۷۵۵۳
|
تاریخ انتشار: ۱۲ خرداد ۱۳۸۹ - ۱۷:۳۲
آنچه در پيش مي آيد نوشتاريست از شهيد مطهري که به مناسبت فرارسيدن زادروز حضرت فاطمه زهرا (س) به بررسي گوشه‌هايي از شخصيت زهراي مرضيه در آثار و انديشه اين متفکر بزرگ مي‌پردازد. متفکري که به گفته سلاله فاطمه زهرا(س) خميني کبير(ره)، قلمي روان و فکري توانا در تحليل مسائل اسلامي داشت و در سيره معصومان صاحب نظر بود.

.

.

.

.

وجود مقدس حضرت فاطمه زهرا(س) يکي از درخشان ترين چهره‌هاي والاي انساني و نمونه کامل خلقت پروردگار در قالب زن است. پيروي و تأسي به چنين شاهکار آفرينش در بر گيرنده سعادت و رستگاري در دنيا و آخرت است.

 

حضرت زهرا(س) از نظر زندگي مادي؛ بشري چون ديگران است، اما از جنبه معنوي به آنجا رسيد که شناخت تمامي ابعاد شخصيتي آن حضرت بسي دشوار و دستيابي به همه جوانب آن مشکل بسيار است. مقامي که آن بزرگوار در اثر بندگي خدا و شناخت و معرفت حضرت حق به دست آورد؛ مقامي بس بزرگ و فضايل او بي شمار است و همين حقيقت است که امام صادق(ع) فرمود: «فاطمه همان شب‌قدر است، هر کسي فاطمه را آن چنان که بايد بشناسد، به حقيقت شب قدر را درک کرده است. علت نامگذاري آن حضرت به «فاطمه» آن است که خلايق از کنه معرفت وي بريده شدند.» (بحارالانوار، ج 43، ص 65)

 

تکريم فاطمه(س) در قرآن

 

در سوره مبارکه دهر براي اهل بهشت و ابرار انواع نعمت‌ها غير از نعمت حورالعين اسم برده شد. در اينجا اين سؤال مطرح مي‌شود که چرا در اين سوره از حورالعين نامي نمي‌برد؟ اين سؤالي است که مفسران - حتي مفسران اهل تسنن - مطرح کرده‌اند.

 

در تفسير الميزان نکته‌اي را از تفسير ابوالسعود نقل مي‌کند و معلوم نيست که او اولين بار اين نکته را ذکر کرده است يا خير؟ و نيز او متوجه شده که اين نکته در روايات هم هست و در ميان اهل سنت شايد اول کس او متوجه شد چرا در اين آيات نامي از حورالعين برده نشده است؟ مي‌گويد براي اين که قبلا سخن ابرار بود و اين آيه شأن نزولش فاطمه و حسن و حسين(ع) است، چون در اينجا نام فاطمه بوده است، خداوند اکراما لفاطمه ، اسمي از حورالعين نبرده است. (شهيد مطهري، آشنايي با قرآن، ج 11، ص 79، الميزان ج20، ص210)

 

مقام حضرت زهرا(س)

 

در تاريخ اسلام، زنان قديسه و عالي قدر فراوانند. کمتر مردي است به پايه خديجه برسد، و هيچ مردي جز پيغمبر و علي(ع) به پايه حضرت زهرا(س) نمي‌رسد. حضرت زهرا(س) بر فرزندان خود که امامند و بر پيغمبران غير از خاتم الانبياء برتري دارد. اسلام در سير من الخلق الي الحق، يعني در حرکت به سوي خدا هيچ تفاوتي ميان زن و مرد قائل نيست. تفاوتي که اسلام قائل است در سير من الحق الي الخلق است، در بازگشت از حق به سوي مردم و تحمل مسئوليت پيغمبري است که مرد را براي اين کار مناسب تر دانسته است. ( نظام حقوق زن در اسلام، ص 119)

  

زهرا مصداق آيه تطهير

 

در آيه تطهير مي‌خوانيم : خدا چنين اراده کرده است و مي‌کند که از شما اهل بيت، پليدي را زايل کند، پاک و منزهتان بدارد و «يطهرکم تطهيرا». شما را به نوع خاصي تطهير و پاکيزه کند. تطهيري که خدا ذکر کرده، و آن تطهير عرفي و طبي نيست که منظور اين باشد که بيماري‌ها را از شما زايل کرده و ميکروب‌ها را از بدن شما بيرون مي‌کند. البته اينها هم مصداق تطهير هستند، ولي مسلم تطهيري که اين آيه بيان مي‌کند، در درجه اول از آن چيزهايي است که خود قرآن آنها را رجس مي‌داند. رجس در قرآن يعني هر چه که قرآن از آن نهي مي‌کند، هر چه که گناه شمرده مي‌شود. مي‌خواهد گناه اعتقادي باشد يا گناه اخلاقي و يا گناه عملي. اينها رجس و پليدي است. اين است که مي‌گويند مفاد اين آيه، عصمت اهل بيت يعني منزه بودن آنها از هر نوع آلودگي است.

 

فرض کنيد ما نه از شيعه و نه از اهل سنت هستيم، يک مستشرق مسيحي که از دنياي مسيحيت آمده و مي‌خواهد ببيند کتاب مسلمين چه مي‌خواهد بگويد؛ اين جمله را در قرآن ديده و بعد به سراغ تاريخ و سنت و حديث مسلمان‌ها مي‌رود، مي‌بيند نه تنها آن فرقه‌اي که شيعه ناميده مي‌شوند و طرفدار اهل بيت هستند بلکه آن فرقه‌هاي ديگر هم در معتبرترين کتاب‌هايشان هنگام بيان شأن نزول آيه، آن را در وصف اهل بيت پيغمبر(ص) دانسته‌اند و هر دو مذهب مي‌ گويند كه آيه در شأن اين بزرگواران نازل شد: علي(ع)، حضرت زهرا(س)، حضرت امام حسن، امام حسين و خود رسول اکرم(ص).

 

در احاديث اهل تسنن آمده است که وقتي اين آيه نازل شد،‌ام سلمه که يکي از زن‌هاي پيغمبر است، مي‌آيد خدمت حضرت و مي‌گويد: يا رسول‌الله! آيا من هم جزو اهل بيت شمرده مي‌شوم يا نه؟ پيامبر(ص) مي‌فرمايد تو اهل خير هستي ، ولي جزو اينها نيستي. و مدارک اين مطلب در روايات اهل سنت زياد است.اين آيه (تطهير) بالاتر از مدح است، مي‌خواهد مسئله تنزيه آنها از گناه و معصيت را بيان کند. مفاد اين آيه غير از مفاد آيات ماقبل و مابعد آن است. در اينجا مخاطب اهل البيت است و در آيات قبل زنان پيامبر(ص) . در اينجا ضمير مذکر است و در آنجا ضمير مونث. ولي همين آيه‌اي که مفاد آن ، اين همه با ماقبل و مابعدش مختلف است، در وسط آن آيات گنجانده شده؛ مثل کسي که در بين صحبتش مطلب ديگري را مي‌گويد و بعد رشته سخنش را ادامه مي‌دهد.

 

اين است که در روايات ما ائمه(ع) خيلي تاکيد دارند که آيات قرآن ممکن است ابتدايش در يک مطلب باشد، وسطش در مطلب ديگر و آخرش در يک مطلب سوم. اين که براي تفسير قرآن اين قدر اهميت قائل شده‌اند براي همين است. نه تنها روايات و ائمه ما گفته‌اند که «انما يريدالله ليذهب عنکم الرجس...» (احزاب/ 33) با ماقبل و مابعدش فرق دارد و مخاطب و مضمونش غير آنها (زنان پيامبر) است، بلکه اهل تسنن نيز همه، اين مطلب را روايت کرده‌اند. (امامت و رهبري، ص 156؛ نهج‌الحياه، محمد دشتي، ص 158)

 

مقام کشف و شهود فاطمه(س)

 

پس از پيامبر، باب نبوت يعني پيامبري مسدود شد، اما باب کشف و شهود و الهام بسته نشد. ممکن است بشري از لحاظ صفا و کمال و معنويت برسد به مقامي که به قول عرفا يک سلسله مکاشفات براي او رخ مي‌دهد و حقايقي از طريق علم الهامي به او ارائه مي‌شود، ولي او مأمور به دعوت مردم نيست. حضرت امير(ع) در نهج البلاغه مي‌فرمايد: «ان الله تعالي جعل الذکر جلاء للقلوب تسمع به بعد الوقره و تبصر به بعد العشوه و تنقاد به بعد المعانده. و بعد مي‌فرمايد: و ما برح لله عزت آلاؤه في البرهه بعد البرهه و في ازمان الفترات عباد ناجاهم في فکر هم و کلمهم في ذات عقولهم.» (نهج‌البلاغه، خطبه 222) يعني: «هميشه در دنيا افرادي هستند که خداوند در باطن ضميرشان با آن‌ها حرف مي‌زند.» حضرت زهرا اين جور بود با آن که پيامبر هم نبود. (خاتميت، ص 39)

 

 

زهرا، عالي ترين مدل انسانيت

 

اهل بيت پيغمبر(ص) انسان‌هاي ساخته شده هستند؛ انسان‌هاي ساخته شده مطابق عالي ترين مدل انسانيت. آن مدلي که خداي انسان براي انسان معين کرده است. پيغمبر(ص) فرمود: «انا اديب الله و علي اديبي» (بحار، ج 16، ص 231) من تربيت شده خدا هستم و علي(ع) تربيت شده من است. علي(ع) يعني يک انسان نمونه، يک انسان کامل؛ زهرا(س) يعني يک انسان نمونه، يک انسان کامل. علي(ع) انساني است که سخن او، رفتار و کردار او، نمونه و درس است و زهرا(س) همچنين. (آشنايي با قرآن، ج 7، ص 56)

 

حقيقت کوثر

 

قرآن درباره حضرت صديقه طاهره مي‌فرمايد: «انا اعطيناک الکوثر»، کلمه‌اي بالاتر از کوثر نيست. در دنيايي که زن را شر مطلق و عنصر فريب و گناه مي‌دانستند، قرآن مي‌ گويد: فاطمه نه تنها خير است بلکه کوثر است؛ يعني خير وسيع، يک دنيا خير. (حماسه حسيني، ج 1، ص 327). آيه «انا اعطيناک الکوثر» مخصوصاً به قرينه «ان شانئک هو الابتر» اشاره به کثرت ذريه است. البته تنها کثرت ذريه، کوثر و خير کثير نيست؛ طيب بودن و صالح بودن و مصلح بودن و ستون فقره اسلام بودن نيز در اين امر دخالت دارد. پس تنها نظر به کميت نيست، کيفيت هم در نظر است.

 

عملاً معلوم شد که نسل پيغمبر که از بطن زهراست واقعاً کوثر است؛ يعني خود زهرا کوثر است، از زهرا کماً و کيفاً خيرات کثير ظاهر شد.حضرت زهرا(س) به حسب ظاهر در18سالگي از دنيا رفت. در زمان حياتش به خاطر اين که تحت شخصيت و عظمت رسول خدا(ص) و اميرالمومنين(ع) بود، بروز زيادي نداشت و ادب هم همين را اقتضا مي‌کرد، ولي به حکم مثل معروف «‌اي بسا شاعر که بعد از مرگ زاد»، زهرا(س) بعد از مرگش به وسيله ذريه پاکش زنده شد، خون پاک و پرجوش زهرا(س) در رگ فرزندانش اثر کرد.

 

در ميان قريش،‌هاشميان و در ميان‌هاشميان، علويان و در ميان علويان، فاطميان ممتازند. ستون فقرات اسلام بني فاطمه‌اند. ائمه، علما، حکما، سياسيون، شعرا، انقلابيون و نهضت کنندگان، آمران به معروف و ناهيان از منکر و بالاخره مصلحين از ميان اينها برخاسته اند. اين است سرّ خمس که نسب سادات، ممتاز و مشخص باشد و اين است سرّ «قل لا اسئلکم عليه اجرا الا الموده في القربي» (شوري/ 42) و اين است سرّ اين که پيامبر(ص) 40 روز خود را با رياضت تصفيه مي‌کند تا نطفه زهرا(س) منعقد شود.نسل زنده اين است که در قرن سيزدهم و چهاردهم افرادي مثل ميرزاي شيرازي پيدا مي‌شوند و گوهر خود را با تحريم تنباکو ظاهر مي‌کنند و يا افرادي مثل سيدجمال الدين اسدآبادي پيدا مي‌شوند و نهضت‌هاي اسلامي را پايه گذاري مي‌کنند. خون فاطمي در رگ‌هاي سيدجمال الدين مي‌جوشد. (يادداشت‌هاي استاد، ج 9، ص 303)

 

کسي که در دامان زهرا بزرگ شده و شير آن را خورده، تن به ذلت نمي‌دهد. حسين(ع) در روز عاشورا فرمود: «هيهات منا الذله» ما تن به ذلت نمي‌دهيم. ما کجا و ذلت کجا؟ ما خدا را مي‌پرستيم، و خدايي که ما مي‌پرستيم نمي‌پذيرد که ما تن به ذلت بدهيم. پيامبر آن خدا نمي‌پسندد که ما تن به ذلت بدهيم. بعد مي‌فرمايد: آيا آن دامني که حسين در آن دامن بزرگ شده است، آن پستاني که حسين از آن پستان شير خورده، اجازه مي‌دهد حسين تن به ذلت بدهد؟ پس من جواب پدرم علي را چه بدهم؟ جواب مادرم زهرا(س) را چه بدهم؟ گويي مادرم اينجا حاضر است و به من مي‌گويد: حسين! تو از پستان من شير خورده اي؛ و آن که از پستان من شير خورده، تن به ذلت نمي‌دهد. (انسان کامل، ص 240)

 

در جنگ جمل، اميرالمؤمنين علي(ع) پرچم را به پسرش محمدبن حنفيه مي‌دهد و امام حسين(ع) هم در اين جنگ حاضر بوده است. مي‌گويد پسر حمله کن. او بايد جلو برود و ديگران مثل مالک اشتر پشت سرش حرکت کنند. دشمن تيراندازي مي‌کند. محمد مي‌ايستد تا تيرباران کمتر بشود بعد برود. علي مي‌آيد در حالي که غضب کرده و خيلي خلاف انتظارش شده است. محکم به سينه محمدبن حنفيه مي‌زند و مي‌فرمايد: «اخذتک عرق امک»؛ رگ مادريت گرفت؟ (شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ج 1 ص 321) در حالي که تو پسر علي هستي! پرچم را از او گرفت و تنها حمله کرد و امام حسين(ع) در روز عاشورا فرمود: من اگر بخواهم تسليم شوم پدرم علي نمي‌پسندد. ما در دامن علي و فاطمه بزرگ شده‌ايم. (10 گفتار ص 222)

 

ويژگي‌هاي خطبه حضرت زهرا(س)

 

زهرا در جواني از دنيا رفته است. ولي خوشبختانه يک خطابه مفصل بسيار طولاني (در حدود يک ساعت) از ايشان در سن 18سالگي باقي مانده که اين را تنها شيعه روايت نمي‌کند، بغدادي در قرن سوم اين خطابه را نقل کرده است. همين يک خطابه کافي است که نشان بدهد زن مسلمان در عين اين که حريم خودش را با مرد حفظ مي‌کند و خودش را به اصطلاح براي ارائه به مردان درست نمي‌کند، معلوماتش چقدر است؟ ورود در اجتماع تا چه حد است.

 

خطبه حضرت زهرا توحيد دارد در سطح توحيد نهج البلاغه؛ يعني در سطحي که دست فلاسفه به آن نمي‌رسد. وقتي که درباره ذات حق و صفات حق صحبت مي‌کند، گويي در سطح بزرگ ترين فيلسوفان جهان است. از بوعلي سينا ساخته نيست که اين طور خطابه بخواند، يک دفعه وارد فلسفه احکام مي‌شود. خدا نماز را به اين خاطر واجب کرد، روزه، حج، امر به معروف و نهي از منکر را براي اين دليل واجب کرد، زکات را براي اين واجب کرد و... بعد شروع مي‌کند به ارزيابي قوم عرب قبل از اسلام و تحولي که اسلام در اين قوم به وجود آورد که شما مردم عرب چنين وچنان بوديد.

 

وضع زندگي مادي و معنوي آنها قبل از اسلام را بررسي مي‌کند و آنچه را به وسيله پيغمبر از نظر زندگي مادي و معنوي به آنها ارزاني شده بود، گوشزد مي‌کند. بعد در مقام استدلال و محاجه برمي آيد. او در مسجد مدينه در حضور هزاران نفر خطبه مي‌خواند اما نمي‌رود بالاي منبر که العياذ بالله خودنمايي بکند. سنت پيغمبر اين بوده که زنها جدا مي‌نشستند و مردها جدا، پرده‌اي بلند ميان آنها کشيده مي‌شد. زهراي اطهر(س) از پشت پرده تمام سخنان خودش را گفت و زن و مرد مجلس را منقلب کرد. اين معناي آن است که ذکر کرديم: هم شخصيت دارد و هم عفاف، هم پاکي دارد و هم حريم، هيچ وقت خودش را جلوي چشم‌هاي گرسنه مردان قرار نمي‌دهد، اما يک موجود دست و پا چلفتي نيست که چيزي سرش نشود و از هيچ چيز خبر نداشته باشد. (حماسه حسيني ج1، ص 223)

 

وارستگي حضرت زهرا(س)

 

بهترين علامت رستگي و وارستگي از غير خدا وابستگي به حق و اين که اساسا براي آنها هيچ چيزي غير از خدا مطرح نبوده است، همان چند تاريخچه کوچکي است که از زندگي اين بزرگوار باقي است. براي برخي افراد، اگر بخواهند زندگي‌شان را بنويسند، 10هزار صفحه مي‌شود نوشت، ولي 10هزار صفحه‌اي که يک سطر با ارزش در آن پيدا نمي‌شود: او از کجا به کجا رفت، کجا چنين کرد، مانند برخي از زندگي نامه‌ها. ولي يک کسي شما مي‌بينيد تاريخ برايش 5 صفحه بيشتر باقي نگذاشته، اما همان 5صفحه‌اي که زندگي ديگران دارد. همين قضيه يک تاريخچه‌اي در زندگي آنها بود. شما در نظر بگيريد که آنها بشرند، نه اين که بشر نيستند؛ اگر بشر نبودند که برايشان فضيلت نبود. وقتي بشر هستند احساسات بشري دارند، اگر نمي‌داشتند که برايشان فضيلت نبود. ولي به اين احساسات بستگي ندارند، يعني يک احساسات عالي دارند که نمي‌گذارد آن‌ها بسته باشند. خوشبختانه جزئيات جهاز حضرت زهرا(س) مشخص است.

 

علي(ع) قرار مي‌شود که عروسي او با زهرا(س) را بگيرند، اما چيزي ندارد جز زرهش. مي‌رود آن را به 400 درهم مي‌فروشد. بعد با يک يا دو نفر ديگر مأمور مي‌شوند بروند يک جهيزيه تهيه کنند که قلم به قلمش مشخص است. يک پيراهن براي عروس تهيه مي‌شود. پيراهن را مي‌پوشد. خداي تعالي وقتي که مي‌خواهد يک ارزش واقعي انسانيت را ظاهر کند چنين مي‌کند. آن روزي که آدم را مي‌خواست بيافريند فرشتگان گفتند: «أتجعل فيها من يفسد فيها ويسفک الدماء». (بقره/ 30) خدا جواب داد: من مي‌دانم در انسان چيزي را که شما نمي‌دانيد. آنچه خدا مي‌خواست اين جور چيزها بود.

 

يک زن فقير برهنه‌اي به عنوان يک سائل مي‌آيد و خطاب به اهل بيت مي‌گويد: من عريانم و لباس ندارم. در آن گرفتاري کسي نبود که اصلاً متوجه شود که اين زن هم آمده، غير از حضرت زهرا(س). ايشان پيراهن اولي خودش را مي‌پوشد و لباس عروسي خود را به اين زن انفاق و ايثار مي‌کند. بعد که زنها مي‌آيند، مي‌گويند پيراهن عروسي کجا رفت؟ مي‌گويد: بله، زني به اينجا آمد و کسي به او رسيدگي نکرد، من به او انفاق کردم. بشر اين است، تا اين مقدار آزادگي و رهايي! «انما نطعمکم لوجه الله لانريد منکم جزاء ولا شکورا» (انسان/ 9) . يعني يک «متشکرم» هم از کسي توقع نداريم، فقط خدا و خدا (آشنايي با قرآن ج11 ص89).

 

زهراي مرضيه افضل بانوان عالم

 

در قرآن، دو زن فوق العاده تقديس شده‌اند. البته ما زنان ديگري هم داريم که در قرآن تقديس شده اند، اما نه در حد اين دو زن، مثل مادر موسي(ع). در احاديث ما رسيده است که کامل ترين زنهاي جهان 4 زن هستند که دوتاي اينها در امت‌هاي پيشين بوده اند، يکي زن فرعون، که نام او آسيه بوده است، و ديگري مريم؛ مادر مسيح(ع). و اينها در درجه اعلي هستند، وگرنه قرآن از مادر مريم هم تجليل کرده است، ولي نه در حد خود مريم. و دو زن در اسلام هستند که در عالي ترين سطح‌ها قرار گرفته اند؛ يکي جناب خديجه دختر خويلد، همسر بزرگوار پيغمبر اکرم(ص) که به اتفاق شيعه و سني تا اين زن ـ که همسر اول پيغمبر اکرم(ص) بودـ زنده بود حضرت همسري ديگري انتخاب نکرد و با اين که وقتي اين زن از دنيا مي‌رفت، نزديک 70سال از عمر او گذشته بود، پيغمبر اکرم(ص) تا آخر عمر هر وقت نام خديجه را مي‌شنيد اشک‌هايش جاري مي‌شد. اين نشان مي‌دهد منتهاي وفاق روحي را که در ميان اين زن و حضرت رسول وجود داشت. ديگر حضرت زهراي مرضيه، صديقه طاهره(س) که از اين 4زن افضل آنها ايشان هستند. و علاقه رسول اکرم به زهرا سلام الله عليها اعجاب‌آور است. پيغمبر که گزاف حرف نمي‌زند مي‌فرمايد: «فاطمه انسيه حوراء» فاطمه يک انسان بهشتي است مثل اين که ما مي‌گوييم يک انسان فرشته صفت، که هم انسان است و هم فرشته، هم فضائل انسان را دارد و هم فضائل فرشته را. (همان ج 8، ص 28)

 

عمل فاطمه(س)

 

در روايت است که پيامبر اکرم(ص) رو مي‌کند به يگانه فرزند عزيزش، وجود مقدس صديقه طاهره سلام‌الله عليها ـ آن کسي که درباره‌اش مي‌گويد: «بضعه مني»، او پاره جگر من است ـ و مي‌گويد: «يا فاطمه اعملي بنفسک»؛ دخترکم، خودت براي خودت عمل کن. «اني لا أغني عنک شيئا»؛ من به درد تو نمي‌خورم، از انتساب با من کاري ساخته نيست، تعليمات مرا بپذير و دستورات مرا عمل کن، مگو پدرم پيغمبر است، به دردت نمي‌خورد، به دستور پدرت عمل کردن به دردت مي‌خورد. آن وقت شما زندگي همين حضرت زهرا(س) را مطالعه کنيد، مي‌بينيد در فکر اين انسان گويا وجود ندارد که من دختر پيغمبر آخرالزمان هستم. حديث است که وقتي به محراب عبادت مي‌ايستاد، بدنش به لرزه درمي آمد. از خوف خدا گريه مي‌کرد، شب‌هاي جمعه را تا صبح نمي‌خوابيد و مي‌گريست. اينها همه به انسان نوعي بيداري و آگاهي مسئوليت آميز و تعهد خيز مي‌دهد. (حق و باطل ص 110، حکمت‌ها و اندرزها، ج1، ص63)

 

 منشأ عشق پيامبر به فاطمه

 

پيامبر اکرم به اتفاق شيعه و سني اين جمله را درباره حضرت زهرا مکرر فرمود: «فاطمه بضعه مني من آذاها فقد آذاني». نه تنها مسلمانان، بلکه غيرمسلمانان هم پيامبر اکرم را لااقل به حکيم بودن قبول دارند و آنها هم که او را پيغمبر نمي‌دانند ولي در مقام عقل و حکمت، مردي مي‌دانند مافوق اين که حرفي را فقط از روي احساسات گفته باشد. ما که به پيغمبري او معتقد هستيم، چه شيعه و چه سني، مي‌دانيم پيغمبر هيچ حرفي را نمي‌زند مگر روي معيارها و مقياس‌هاي اسلامي و براي هدف‌هاي اسلامي. آنها هم که او را پيغمبر نمي‌دانند، به اين امر اعتقاد دارند که او مرد حکيمي بود، فقط به ديني که آورده بود مي‌انديشيد و آدمي نبود که روي احساسات خودش حرف بزند.

 

اين همه اظهاراتي که پيغمبر اکرم درباره زهراي مرضيه کرده است، از يک نوع عنايت حکيمانه حکايت مي‌کند؛ يعني صرف احساس پدري و فرزندي نيست که احساسات پدري و فرزندي چنين سخناني را اقتضا کرده باشد و چون خودش حضرت زهرا را دوست مي‌داشته، فقط به ملاک اين که پدري فرزند خودش را دوست مي‌داشته، اين جمله‌ها را مي‌گفته است. چنين چيزي امکان ندارد. بلکه اينها به منزله درسي بوده که به امت مي‌داده است، از باب اين که صلاح امت اسلام را در همين مي‌ديده است.

 

آن احترامات خارق‌العاده‌اي که پيغمبر از دخترش زهرا مي‌کرد، عجيب و حيرت‌آور است. آيا کسي باور مي‌کند که در دنياي عرب تا چند سال پيش مردم از وجود دختر ننگ داشتند و دخترها را زنده به گور مي‌کردند، حال يک مرتبه پيغمبر رسيد به حدي که دست دخترش را مي‌بوسد، زهرا(س) را مي‌بويد و مي‌گويد: من بوي بهشت را از اين دختر مي‌شنوم، انسيه حوراء بشري است ملکوتي.

 

اينها نشان مي‌دهد که همان گونه که علي(ع) الگوي مرد اسلام و مرد نمونه اسلام بود، زهرا سلام الله عليها زن نمونه اسلام بود. البته پيغمبر اين دختر را بسيار دوست مي‌داشت، ولي اولاً آن دوست داشتن، صرف يک احساس بي‌منطق پدر نسبت به فرزند نيست. براي پيغمبران چنين احساساتي هرگز نيست. احساساتشان هم مبتني بر توحيد، خداپرستي، خداشناسي و خدادوستي شان است؛ و ثانياً اين سخنان درسي براي امت بوده است. (آشنايي با قرآن ج 8 ص125).

منبع:www.asrefarda.ir

نظر شما