به گزارش خبرنگار «شهر»، كمتر شهروند تهراني را ميتوان يافت كه به هنگام قدم زدن و يا زماني كه پشت فرمان ماشين از طولاني بودن چراغ قرمز گلايه ميكند با كودكي كه عاجزانه تقاضا ميكند دسته گل و يا جعبه آدامسي از او خريداري كند، روبرو نشده باشد.حضور اين كودكان زماني كه خورشيد پايتخت اشعههاي گرمابخش خود را در مناطق خوشنشين تهران بالا ميكشد، اين سئوال را مطرح مي كند كه براستي اين كودكان از كجا ميآيند و به كجا باز ميگردند؟ آنها را چه ميتوان ناميد؛ كودكان كار يا كودكان خياباني؟ پديده كودكان كار در كلانشهر تهران موضوعي است كه دليلهاي زنجيرواري را به هم پيوند داده است، عواملي مانند بيكاري،مهاجرت ،فقر فرهنگي و بسياري از مشكلات ديگر از علتهايي هستند كه دست به دست هم دادهاند تا خانوادهها به كار كردن كودكان خود رضايت دهند و مشكلات زيادي را براي كودكان خود و جامعه شهري تهران به وجود آورند. کودکان كار به جاي نشستن پشت ميز مدرسه، در کورهپز خانهها، کارهاي ساختماني و کارگاههايي که درآنها از بهداشت و ايمني محيط کار خبري نيست از صبح تا شب کار ميکنند، همانجا در محل كار خود ميخوابند ويا درکوچه پس کوچهها طعمه شکارچيان کودک وباندهاي مافياي قاچاق ميشوند. آري كودكاني كه آيندهاي تيره وتار در انتظار آنان است، در حاليكه درگوشهاي با شکمي گرسنه و با دردهاي نهفته درقلب کودکانه زانوي غم به بغل گرفتهاند بر اين باورند که بدنيا آمدهاند تا با سختيهاي روزگار دست و پنجه نرم كنند. *كودكان كار از كوچه پسكوچههاي مولوي ميآيند وقتي رضاشاه تصميم گرفت خيابانهاي تهران را تعريض كند،پنج خيابان اصلي را به نام پنج شاعر بزرگ ايران نامگذاري كرد. خيابان شاهپور يا فرمانفرما به حافظ تبديل شد. خيابان لختي، سعدي شد، علاءالدوله را فردوسي ناميد و اسمال بزاز به مولوي موسوم گشت. نام «مولوي»به عنوان يك مركز پررفت و آمد اقتصادي براي تمامي شهروندان تهراني منطقه اي نام آشناست چرا كه آنان بسياري از نيازهاي خود را به بهانه قيمت ارزانتر در اين بازار تهيه ميكنند. محلهاي كه به دليل تنوع فروشگاههاي پارچه فروشي و قدمت طولاني آن در زمينه «بزازي» به مركز خريدي براي خانمها تبديل شده است اما چهره ديگر اين منطقه داراي عجايبي است كه شايد باورش براي بسياري از ساكنين شهر تهران دشوار باشد. كوچههاي باريك و طولاني كه در بعضي از جاهاي آن دو نفر به موازات هم به سختي از كنار يكديگر عبور ميكنند، كوچههاي پيچ در پيچ و تنگي كه مردم از آن به عنوان «كوچههاي آشتي كنان»ياد ميكنند چراكه به هنگام عبور از كنار يكديگر انقدر به هم نزديك ميشوند كه گويي با توافق در كنار يگديگر قدم برميدارند،توافقي كه برگرفته از نزديكي ديوارهايي است كه عرض آنها از يكديگر به كمتر از دو متر ميرسدو ناخودآگاه شانه به شانه هم حرکت مي کنند. درب خانهها آن چنان به هم نزديك است كه پس از پيمودن يك مسير كوتاه چند متري متوجه ميشوي 10 تا 15 باب منزل مسكوني را پشت سر گذاشتهاي. در اين بين بناهايي با مساحتهاي 45 متري و قديمي تبديل به كارگاههاي كوچك براي به كار گرفتن كودكاني شده است كه بر اساس ماده 79 قانون كار از گماردن افراد زير 15 سال منع شدهاند، افراد سودجويي كه با پايينتريين دستمزد كودكان را مورد استثمار قرار ميدهند و هر زمان كه اراده كنند آنها را بدون رعايت حقوقشان از كار اخراج ميكنند، ظلمي كه پيامدهاي خطرناكي را براي جامعه شهري تهران ايجاد ميكند. يكي از اين پيامدها حضور اين كودكان در معابر،چهارراهها و به تازگي قطارهاي مترو است كه به صورت قاچاقي اجناس فروشي خور را وارد مترو ميكنند و از اين طريق سعي در امرار معاش خود و خانوادههايشان دارند.بسياري از اين كودكان ساكن منطقه 12 هستند كه خيابان مولوي را در خود جاي داده است و در كنار ديگر محلههاي جنوب تهران از جمله مناطقي محسوب ميشود كه بسياري از آسيبهاي اجتماعي و معظلات اجتماعي تهران را در خود جاي داده است. آري، کودکان کار امروز، کودکاني هستند که از روزي که چشم به دنيا گشودهاند پدران آنها به هزار و يك دليل توانايي تامين هزينه زندگي را نداشتهاند و برخي هم که سايه پدر را احساس نکردند گويي با واژه پدر تنها به مانند غريبهاي آشنا ياد مي کنند. وضعيت کودکان کاري که در اين منطقه از سطح تهران زندگي مي کنند به مراتب پايين تر از سطح استاندرهاي اوليه زندگي است، محيط هاي تفريح ي مانند پار ک ها به علت حضور پاتوق جوانان شرور و بزه كار به هيچوجه نتوانسته است به عنوان يک مرکز تفريحي سالم براي کودکان منطقه شمرده شود، همچنين نوع زندگي اجتماعي در بعضي از اين محله ها به گونه اي است که تمامي اهالي محله از تمام جزئيات يکديگر اطلاع دارند و هيچ رفت و آمدي برکسي پوشيده نميماند. بيشتر کودکان و جوانان زمان فراغت خود را در کوچه ها به سر مي برند حضور غريبه ها به خوبي براي بوميان منطقه نمايان است، بطوريکه با نگاههاي ممتد خود قصد فهماندن منظوري را دارند، با وجود ورزشگاههاي محلي به دليل وضعيت اقتصادي نابسامان در خانواده هاي کودکان کار، هرگز اين کودکان نمي توانند از امکانات اين مکانها بهره ببرند. با توجه به اين که مدرسه هاي دولتي متعددي در مولوي و اطراف آن وجود دارد بيشتر کودکان کار از رفتن به مدرسه محروم هستند. بسياري از کودکان اين منطقه به دليل فقر اقتصادي و به اجبار خانواده هاي خود مجبور به کار کردن در کارگاه هايي مي شوند که کمتر مورد بازرسي قرار مي گيرند و در اندک بازديد هايي که از آنها صورت مي گيرد با زيرکي خاصي کودکان زير 15 سال را از چشم ماموران مخفي مي کنند تا مبادا نيروي کار ارزان خود را ا دست بدهند و يا مجبور به پرداخت حق بيمه شوند اين در حالي است که تنها روزنه اميد اين کودکان معطوف به انجمن هاي حمايت از کار مي شود. انجمن حمايت از کودکان کار، تنها اميد کودکان انجمن حمايت از کودکان کار مستقر تنها اميد کودکان کار آن محله است که با دلي پر از آرزو دنياي واقعي کودکانه خود را در آن جستجو مي کنند جايي که سعي مي شود به بوم خاکستري زندگي شان رنگ هاي شادي افشانده شود، برخي از اين انجمنها توانستهاند کودکان کار و کودکاني که به دليل فقر مالي فراوان از رفتن به مدرسه باز مانده اند را پوشش دهد. بنايي با کلاسهاي درس در وسعتي 400 متر كه با خريد ساختمانهاي مجاور به 700 متر افزايش يافته و ديوارهايي قديمي با اتاق هاي 9 تا 12 متري که دور تا درو حياط را در بر گرفته است.بچه هايي که لباس هاي آنها کهنه اما پاکيزه است ،کفش هايشان رنگ و جلايي ندارد، اما با اراده گام برمي دارند، در حنجره کوچک شان به جاي فريادهاي کودکانه و شعر و ترانه بغضي فرو خورده و در ذهن پاکشان به جاي رويا حسرت جاي گرفته، اگر خوب گوش کني صداي فريادشان را مي شنوي که مي گويند«ما کودکيم! هرچند دوشادوش پدران و مادران مان کار مي کنيم. اما فقر، به ما فرصت آموختن و دانستن نمي دهد.» «فاطمه» يكي از از دختران كار اين انجمن است كه وقتي از او سوال مي كنم انجمن را دوست داري با لبخندي پر از آرزو جواب مي دهد:«آره، خيلي خوبه» در ادامه كه خودش را معرفي ميكند متوجه ميشوم او يكي از هزاران كودك كاري است كه به دليل جنگ مجبور شده به همراه خانوادهاش از افغانستان به ايران پناه بياورد او ميگويد:«من در كشور خودمون تا اول راهنمايي درس خوندم ولي چون تو درس رياضي ضعيف بودم مجبور شدم دوباره از كلاس پنجم شروع كنم» وقتي از او ميپرسم چرا به مدرسه افغانيها نرفتي در جواب گفت:« فكر كنم چون پول ميخواستند نتونستم اونجا ثبت نام كنم.» او اين حرفها را ميزند وبا گفتن خداحافظي به سمت كلاسش ميدود ناخودآگاه به سوي كلاسهاي درسشان ميروم، كلاسهايي كه در آن هم دخترها حضور دارند و هم پسرها، بچههايي را ميبينم كه به نظر مي رسد از بقيه همكلاسيهايشان بزرگتر باشند. انجمن حمايت از کودکان کار با هدف حمايت از کودکان کار و خيابان در آبان ماه سال 1381 از سوي مردم نيکوکار خريداري شده و درقالب هديه در اختيار کودکان قرار گرفته است و با پشتوانه مالي و کمک هاي مردم بخشنده نيازهاي مالي خود را برطرف ميكند. اين انجمن در حالي با استفاده از كمك هاي مردمي اداره مي شود كه به گفته مدير انجمن تا كنون كمكي از كسبههاي بازار مولوي دريافت نكرده است. وي در پاسخ به اين سوال كه آيا حضور شما در نزديكي بازار باعث شده است تا كسبه مولوي نيز به انجمن كمك كنند گفت :«باوجود حضور مددكاران انجمن و اطلاع رساني درمورد وضعيت كودكان و فعاليتهاي انجمن بسياري از صاحبان فروشگاهها نسبت به فعاليت انجمن بياعتماد هستند و هيچ كمكي به انجمن نميكنند.» وي در ادامه افزود: «بيشتر افرادي كه به انجمن كمك ميكنند از طريق معرفي افراد ني كوكار ديگر با آن جمن آشنا مي شوند، به اين صورت كه افراد نيكوكار با معرفي فعاليتهاي انجمن و وضعيت اقتصادي كودكان انجمن سعي در پيدا كردن افراد نيكوكاري مي كنند كه حاضر به پرداخت كمكهاي مالي ميشوند.» به هر حال انجمن حمايت از كودكان كار در حالي به فعاليت خود ادامه ميدهد كه به نظر مي رسد تعداد كودكان كار منطقه بيشتر از حد تصور باشد چراكه به گفته مدير انجمن بسياري از خانوادهها بهيچوجه با حضور كودكان خود در انجمن موافقت نميكنند و كار كردن كودكان خود را مهمتر ميدانند. * آمار واقعى از كودكان كار موجود نيست در حاليكه بر اساس آمار و ارقام منتشر شده از سوي بهزيستي، تهران داراي بيشترين تعداد كودك خياباني است، اما تا كنون رقم صحيح و قابل استنادي از سوي هيچكدام از ارگانها و نهادهاي مسئول به دست نيامده است. برخي كارشناسان تعداد اين كودكان را حدود 500 هزار نفر در كشور و برخي ديگر جمعيت آنان را تا يك ميليون نفر نيز تخمين زده اند. در حاليكه فرشيد يزداني ـ پژوهشگر فعال حوزه كودكان در اين باره ميگويد به طور رسمي 7/1 ميليون كودك كار در كشور وجود دارد، سيد حسن موسوي چلك ـ مديركل دفتر امور آسيب ديدگان اجتماعي سازمان بهزيستي كشور ـ با اعلام آخرين گزارش از تعداد كودكان كار و خيابان ارجاع داده شده به مراكز بهزيستي معتقد است سال گذشته حدود 10 هزار و 414 نفر از كودكان كار و خيابان براي ساماندهي به 45 مركز بهزيستي ارجاع داده شدند، به طوري كه 78 درصد اين كودكان ايراني و 22 درصد مابقي از اتباع بيگانه و اغلب افغان بودند. به گفته يزداني همچنين در مورد كودكاني كه در كارگاههاي زيرزميني كار ميكنند، آمار روشني در دست نيست و وزارت كار بازرسي جدي در اين حيطه انجام نميدهد. متاسفانه نهاد هاى مختلف در سال هاى گذشته با تمام توان سعى در پاك كردن صورت مسئله داشته و با ارائه گزارش هاى مختلف و ذكر آمار هاى گوناگون، از جمع آورى و ساماندهى كودكان خيابانى سخن مى گويند در حالى كه اين الفاظ براى اشيا كاربرد دارد. نگاه مسئولان به پديده كار كودكان و كودكان در خيابان مشابه نگاه به زيباسازى و مبلمان شهرى است. با اين وجود به نظر ميرسد تا زماني که تعداد جمعيت هدف در هاله اي از ابهام فرو رفته، دسترسي به يك برنامه ريزي منسجم ناممكن مي نمايد.چنانکه تاكنون هيچ مرجع رسمي، آمار كودكان كار در ايران را اعلام نكرده است. تفاوت ميان آمار كودكان كاري كه تحت پوشش بهزيستي قرار مي گيرند با آمار تخمين زده شده توسط كارشناسان، نشانگر مخفي ماندن تعداد قابل توجهي از اين كودكان است.بر اساس يك سرشماري كه حدود 13سال قبل در كشور انجام شد، حدود 12 درصد از جمعيت 10 تا 19 ساله كشورمان فعاليت اقتصادي دارند. تعداد كودكان خياباني در استانهاي مختلف متفاوت است، چنانچه استانهاي تهران، خراسان، فارس و گيلان داراي بيشترين كودك خياباني و برخي استانها مانند كهگيلويه و بويراحمد و خراسان به جاي كودكان خياباني داراي كودكان كار و فصلي هستند. اين در حالي است كه به گفته بسياري از كارشناسان حوزه اجتماعي «علت اصلي ورود كودكان به خيابان، فقر خانوادههاي آنهاست، لذا توانمندسازي و تلاش در جهت حمايتهاي مالي از اين خانوادهها اهميت بسياري دارد.»
گزارش: مهدي نوروزونديان