يکشنبه ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۳
ساعت : ۰۳:۰۴
کد خبر: ۴۶۸۵۴
|
تاریخ انتشار: ۱۰ آذر ۱۳۹۰ - ۲۱:۰۱
امشب و فرداشب را ميهمان سبط اکبر پيامبر(ص) و سيد جوانان اهل بهشت، يعني امام حسن مجتبي(ع) هستيم که پسرش ـ عبدالله ـ در کربلا در رکاب عمو به شهادت رسيد.

عبدالله بن حسن يکي از نوجوانان نابالغي بود که به همراه خانواده خود و عمويش حضرت اباعبدالله الحسين(ع) به سوي کوفه آمده بود. پدرش امام حسن مجتبي ( عليه السلام) و مادرش، دختر شليل بن عبدالله مي‏باشد . عبدالله در کربلا نوجواني يازده ساله بود که به سن بلوغ نرسيده بود و چون عمويش حسين ( عليه السلام) را زخمي و بي‏ياور ديد، خود را به آن حضرت رسانيد و گفت: «به خدا قسم از عمويم جدا نمي‏شوم‏» . در آن هنگام شمشيري به طرف امام حسين ( عليه السلام) روانه شد .




شمر بن ذي الجوشن براي آن که کار را تمام کند به همراه پياده نظام لشکر، به امام(ع) هجوم آوردند، دور آن حضرت را گرفتند و از پس و پيش ايشان را مورد حمله قرار مي‏دادند. عبدالله که در بين كودكان و زنان، در خيمه‌گاه حضور داشت تاب و تحمل ديدن غربت عموي تنهاي خويش را نياورد و ناگهان از خيمه‌ها بيرون آمد.


حضرت زينب(س) او را گرفت شايد که بتواند مانع رفتن وي شود و نگذارد يادگار برادر طعمه‌ي گرگ‌هاي گرسنه يزيدي گردد؛ ولي عبدالله گفت: «نه، به خدا سوگند عمويم را تنها نمي‌گذارم». سپس دست خود را از دست عمه رها ساخت، به سوي ميدان دويد و خود را به امام(ع) رساند تا با بدن کوچک و ظريفش از او دفاع کند.





در غوغايي که دور امام(ع) ايجاد شده بود يکي از لشکريان يزيد شمشير خود را به قصد ضربه زدن به آن حضرت فرود آورد. عبدالله دست خود را سپر کرد تا شمشير به امام اصابت نکند. شمشير، بُـرّان و ضربه، سنگين بود و دست نوباوه‌ي پيامبر(ص) را از بدن جدا کرد؛ آنگونه که فقط به پوستي آويخته شد. عبدالله يتيم از شدت درد ناله‌اي برآورد و پدرش را صدا کرد: «وا ابتاه ... »





امام(ع) او را در آغوش گرفت، به خود چسپاند و در گوشش زمزمه کرد:«فرزند برادرم! صبر داشته باش و خداوند بزرگ را بخوان؛ تا او تو را به پدران صالحت ملحق کند».





امام(ع) سپس دست به دعا برداشت و گفت:«خداوندا! اگر مقدر کرده‌اي که اين قوم را تا مدتي زنده نگهداري در بين آنان تفرقه‌اي سخت بيانداز... زيرا آنان ما را دعوت کردند و وعده ياري دادند اما به ما حمله کردند و ما را کشتند».




در اين هنگام تيرانداز سپاه دشمن ـ که گفته‏اند «حرملة بن کاهل» بود ـ گلوي نازک عبدالله را نشانه گرفت و او را در دامان عمويش ذبح کرد.

نظر شما