يکشنبه ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۳
ساعت : ۱۱:۰۱
کد خبر: ۴۶۹۶۲
|
تاریخ انتشار: ۱۳ آذر ۱۳۹۰ - ۱۶:۳۷
آثار برجسته هنري اساتيد برجسته درحال نابودي است
آثار ممتاز و عالي اساتيد بزرگ بايد در سالن هاي دائمي به نمايش گذاشته شود تا به دليل نگهداري غير اصولي شان صدمه نبينند و همچنين از دست سودجويان و غارتگران آثار هنري معاصر ايراني در امان بمانند.

احمدرضا دالوند: كلانشهري مثل تهران نيازمند برخورداري از سالن‌هايي است كه به طور پيوسته در تمام طول سال به ارايه و نمايش آثاري بپردازند كه حالا ديگر به آثار تثبيت شده هنر معاصر ايران تبديل شده‌اند. آثاري كه بر استادانه و ممتاز بودن آنها چندين دهه است اجماع و توافق در سطوح عالي وجود دارد و به دارايي ملي تبديل شده‌اند.





اينكه آثار درگذشتگاني چون كمال‌الملك، صنيع‌السلطان، برادران پتگر (جعفر و اصغر)، علي‌محمد حيدريان، علي‌اكبر ياسمي، رسام ارژنگي، جليل ضياءپور، سهراب سپهري، هانيبال الخاص، چنگيز شهوق، جعفر روحبخش يا نام‌هايي همچون حسين كاظمي، ويشكايي، مسعود بهنام و... در كجا و چگونه حفظ و نگهداري مي‌شود خيلي بر ما معلوم نيست؛ اما هر پژوهشگر و دانشجو يا هر مشتاق و علاقه‌مند هنر چنانچه نياز داشته باشد ديدار آثار اين نام‌ها و بسياري نام‌هاي ديگر براي او اصلا به‌سادگي ميسر نيست.







راستي پس از درگذشت چنگيز شهوق چه بر سر آثار اين هنرمند بزرگ آمد؟ از آثار هنرمند بي‌بديلي چون مرحوم روحبخش چه كسي خبر دارد؟ اگر اين دو زنده بودند هم اينك در زمره پرفروش‌هاي كريستيز، بونامز و... بودند. آيا تلخ نيست كه بدانيم وارثان، همسر يا فرزندان اين هنرمندان ممكن است بر اثر نياز‌هاي رقت‌انگيز مالي دست به فروش آثار به ارث رسيده‌شان بزنند؛ آثاري كه در حقيقت بايد در اختيار فرهنگ معاصر اين ملت قرار بگيرند، متصديان امر آنها را خريداري و در موزه‌هايي تحت عنوان مثلا موزه سهراب سپهري، موزه هانيبال الخاص، موزه علي‌محمد حيدريان و... . حفظ و نگهداري كنند.







ديري است كه چشم هنر معاصر ايران و هنرمند ايراني به دوبي دوخته شده تا بلكه دلالي، واسطه‌اي، يا موجود زيرك بي‌هنري كه روابط عمومي خوبي دارد و خوب لفظ قلم مي‌آيد از راه برسد و دست حمايتش را بر سر هنرمند جوياي نامي بكشد. در اين ميان آوردن نام دوبي و وعده بردن آثار او به دوبي متاسفانه قند در دل برخي از هنرمندان معاصر ايراني آب مي‌كند.







حافظ چه خوب گفت: جاي آن است كه خون موج زند در دل لعل / زين تغابن كه خزف مي‌شكند بازارش.


تا حالا از خود پرسيده‌ايد كه فرزندان كمال‌الدين بهزاد و رضاي عباسي و ميرزا غلامرضا و ميرعماد و... چرا بايد دست به دهان دلالان و پورسانت‌خواراني باشند كه آدرس گالري‌هاي دوبي را با وعده‌هاي آنچناني در جيب دارند؟







خطاب من به متصديان امر به ويژه در بخش هنرهاي تجسمي است. تاريخ را بخوانيد تا بدانيد كه فرزندان اين خاك هر بار مجالي يافته‌اند بر تارك هنر عالم تكيه زده‌اند. حال، دوبي بايد مركز تجمع، فروش، خريد و عرضه هنر منطقه باشد؟






آن هم در جوار سرزميني كه شيراز، اصفهان، تبريز، كاشان، لرستان با مفرغ‌هاي بي‌بديلش، كرمان و اردبيل و بي‌شمار شهر و ديار در پهنه خود دارد كه مثلا براي نمونه مي‌توان در منطقه زنجان ريشه‌هاي دست‌كم هزار نقش فراموش شده را در طراحي قالي رديابي كرد، چراكه مردم هر روستا داراي سليقه و روش طراحي خاص خود بوده‌اند؛ چنين نمونه‌هايي را در هر منطقه‌اي از ايران مي‌توان به وفور يافت. اگر به آذين مخصوص اسب و قاطر و الاغ توسط هنر روستاييان خود با ديده غفلت ننگريم، خواهيم ديد كه از جديد‌ترين مزون‌هاي اروپايي نيز جديدتر و برازنده‌ترند و هزار دليل و برهان كه از ايستادن در چنين صحنه‌اي بايد بر خود بلرزد.

نظر شما