به گزارش «شهر» ارتفاع پست هم از آن اصطلاحات متناقضنماست که شايد واکنشي به يک نگاه تقابلي ديرينه باشد، نگاه غلطي که چيزي را به عرش و ارتفاع ميرساند تا چيز ديگري را به قعر پستي بکشاند، نگاه غلطي که يکبار مثلا «اخراجيها» را در برابر «جدايي نادر از سيمين» قرار ميدهد و بار ديگر ابراهيم حاتميکيا را در برابر اصغر فرهادي.
شايد همه چيز از وقتي شروع شد که سينماي ايران در مرزهاي اغما سرگردان بود و ناگهان اصغر فرهادي و فيلم آخرش همچون پيشامدي شگرف اتفاق افتاد و خلاصه بدل به پديدهاي شاخص و عمومي شد که از شير مرغ تا جان آدميزاد را به مقام قياس و تقابل کشاند.
و چنين شد که يک شبه فيلم فرهادي پديدهي تاريخ سينما شد و حاتميكيا يک شب در يک برنامه تلويزيوني شرکت کرد و به شکلي تلويحي فيلم «جدايي نادر از سيمين» را نواخت وگفت: «خفقاني كه هنرمند با هنر خود ايجاد ميكند صد برابر بدتر از خفقان سياسي است. نبايد در فيلممان بگوييم كه هيچ اميدي نيست و نشان دهيم كه همه دروغ ميگويند. بچه و بزرگ دروغ ميگويند. همه جبرا دروغ ميگوييم و تقصير خودمان نيست و در آخر نتيجهگيري كنيم كه برويم آن سوي آب.»
حاتميکيايي که فرهادي را متهم كرده بود که «يخي را به جان جامعه مياندازد و نويد پوچي به جامعه ميدهد يا القا ميكند كه آسمان ابري است و هيچ منفذي براي عبور نور وجود ندارد.» خودش در گفتوگويي با «شهروند امروز» در فروردين 1387 گفته بود «اين شهر خفهام ميكند.»
شايد همين حرفهاي متناقض بود که اصغر فرهادي در واکنش به پيغام کنايهآميز حاتميکيا در برنامه تلويزيوني راز به همشهري جوان به جملهاي کوتاه بسنده کرد و گفت: «ايشان باشعورتر از آن هستند که اين حرف را از سر اعتقاد و صداقت گفته باشند، بگذريم!»
فرهادي که چندان علاقهي به شرکت در اين بازيهاي تقابلي ندارد در پاسخ به پرسش حسين معززينيا که همکاري او و حاتميکيا را در «ارتفاع پست» وسط کشيده بود گفت: «خب دليلش اين است که ارتفاع پست در واقع فيلمنامه آقاي حاتميکيا است، من نويسندهي آن فيلمنامهام. اما مولفش نيستم. در زمان نوشتن، سعي کردم با مولفههاي ذهني حاتميکيا بنويسم.»
اما ماجرا وقتي بيخ پيدا کرد که ابراهيم حاتميکياي که اعتقادي به جوايز و سلايق سينماي جهان ندارد به بهانهي تحسين و ستايش از «يه حبه قند» ميرکريمي، باز هم به فرهادي و «جدايي نادر از سيمين» يادداشتي نوشت که از صراحت بيشتري برخوردار بود.
در ابتداي اين يادداشت کنايهآميز آمده بود: «خير ببيني آقا سيدرضاي ميرکريمي. کامت شيرين. اگر اين حَبّه قندت نبود، يادمان ميرفت کجايي هستيم و با کامِ تلخ در صفِ سفارتِ خرسنشان ايستاده بوديم تا از سرزمين هميشه آفتابمان به جبرِ همکار تلخمزاج، همه مهر دروغ بر پيشاني و متقاضي، به سرزمين هميشه ابري پناه بگيريم. خير ببيني برادر.»
حسين معززينيا يکي از اولين منتقداني بود که به يادداشت حاتميکيا واکنش نشان داد: «اين يكي از تاسف آورترين متنهايي است كه در زندگي ام خوانده ام. بعد از خواندنش حالم بد شد. دلم گرفت. غمگين شدم. چون ديدم كسي كه روزگاري از خالص ترين و صادق ترين آدم هاي اين مملكت بوده، چنان دچار بغض و كينه نسبت به همكار فيلمسازش شده كه از نخستين روزهاي امسال كه در برنامه يي تلويزيوني حاضر شد و به اصغر فرهادي تاخت تا الان كه به قول خودش فصل «برگ ريزان» فرا رسيده، هنوز نتوانسته بر احوالش فايق آيد و ...»
در فصل برگريزان حاتميکيا بودن يا نبودن؟ حاتميکيا ماندن يا نماندن؟ به قول خودش «مسئله حاتمي كيا ماندن خودم است كه هزينه دارد، بخشي با توقيف فيلم هايم، بخشي با همين فريادها»، اين آخرين حرفي است که حاتميکيا در گفتوگوي آخرش با «چلچراغ» عنوان کرده است.
خلاصه ابراهيم حاتميکيا سينماگري است که نمايش فيلم آخرش مسئله دارد، سينماگري که زماني هنگام دريافت جايزهاش سکوتي نمادين ميکند، زماني ديگر مهمان تلويزيون ميشود و رو به دوربين بغضش ميترکد، سينماگري که حرفهاي گاه و بيگاهش واکنشهاي مثبت و منفي به همراه ميآورد و شايد همهي اينهاست که سينماگري مثل او را به ارتفاع پستي کشانده که قضاوت دربارهي او را دشوار ميکند.
منبع:فرارو