يکشنبه ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۳
ساعت : ۰۵:۴۲
کد خبر: ۴۷۴۵۷
|
تاریخ انتشار: ۲۸ آذر ۱۳۹۰ - ۱۵:۳۵
شريعتي در منظومه فکري منحصر به فردش، نگاهي جديد به شهادت، حادثه کربلا و به امام حسين (ع) ارائه داد تا به مخاطب بگويد که امام حسين(ع) هنوز زنده است. او بر آن بود ما به معرفتي دست يابيم تا به اين نگاه برسيم: يا حسيني بميريم يا زينبي زندگي کنيم.

به گزارش شهر به نقل از روابط عمومي مراکز فرهنگي هنري منطقه 6، حجت الاسلام و المسملين دکتر عبدالحسين خسروپناه، در اولين نشست از سلسله نشستهاي روضه عقل و عشق که با محور بررسي کتاب "حسين (ع)، وارث آدم"، در خانه موزه دکتر شريعتي برگزار شد،تصريح کرد: شريعتي نوع نگاه جديدي به شهادت، حادثه کربلا و به امام حسين (ع) ارائه داد تا مخاطب بفهمد که امام حسين (ع) هنوز زنده است.

امام حسين (ع) زنده است و فقط در مجالس روضه خواني خلاصه نمي شود. از آموزه هاي حسين (ع) مي توان در زندگي بهره برد. دکتر شريعتي مي خواهد معرفتي به ما بدهد تا به نگاهي برسيم که يا حسيني بميريم يا زينبي زندگي کنيم. او مي گويد اگر غير از اين دو باشد ، يزيدي خواهيم بود. در واقع وي يک تقسيم بندي ثلاثي را ذکر مي کند و شرح و بسط آن مي پردازد.


وي با تاکيد بر اينکه مرحوم شريعتي را نبايد به عنوان يک شخص نگاه کردبلکه دکتر شريعتي شخصيتي است که صاحب يک مکتب است، گفت: مکتب او هنوز در بين جوانان زنده است و ما امروز، بيش از گذشته به تحليل انديشه هاي او نيازمنديم. اگر انديشه هايش را بازخواني و تحليل کنيم، مي توانيم گامي برداريم و مسير جديدتري را طي کنيم و به اين مهم دست يابيم که وي صاحب منظومه فکري است. اين موضوعي است که در کتاب آسيب شناسي دين پژوهي معاصر به آن اشاره کرده و تاکيد داشته ام که دکتر شريعتي صاحب منظومه فکري است. دکتر شريعتي سخنراني بود که بيش از ساير دوستان همدوره اي اش، مطالعه مي کرد. اتفاقا برخلاف کساني که گمان مي کنند او بحثهايي پراکنده و بي ارتباط داشت، من مي گويم گستردگي مطالعات او سبب شده است که در نوشته هايش پراکنده گويي به چشم بخورد. اما شما زماني که به موضوع نگاه دکتر به مقوله شهادت و امام حسين(ع) مي رسيد و آن را مطالعه مي کنيد ، امتياز هايي در نگاه او به اين موضوعات در مي بابيد.


خسرو پناه که در نشستِ روز شنبه 26 آذرماهِ خانه موزه دکتر شريعتي پيرامون دين پژوهي؛ شهيد، شهادت و نهضت عاشورا در آثار دکتر شريعتي، سخن مي گفت، يادآور شد: پيش از ورود به بحث بايد به اين مهم اشاره کنم که من اين مباحث را با عنايت و توجه به دو موضوع مهم مطرح مي کنم: من توجه دارم که او در چه دوره اي مي زيسته است. چرا اينگونه سخن مي گفت و چرا به اين پارادايم دست زد. اين را هم ميدانم که وي در مقابل جريان سنتي اي که از کارکرد دين بهره نمي برد، نقد ميکرد. حتي نقد ايشان به روحانيت نقد به نهاد روحاني نبود. نقد به عملکرد بود. او از امام به عظمت ياد مي کند و از همينجا معلوم مي شود نقدش به عملکرد و نوع نگاهي است که وي به روحانيت سنتي دارد. اين امتياز نگاه اوست اما برخي آسيبها و تحليلها و نگاهها هم مي توان نسبت به وي داشت.




نويسنده کتاب " آسيب شناسي دين پژوهي معاصر " سخنان خود را با بيان جزئيات و بخشهاي مختلف کتاب اختصاص داد تا به گفته خود به آسيب شناسي کتاب از نگاه استاد مطهري و خود، بپردازد.


خسروپناه گفت:در جلد 19 مجموعه آثار که به عنوان حسين، وارث آدم منتشر شده است، مرحوم شريعتي 7 بحث را مطرح کرده است:از حسين وارث آدم تا تببين واژه ثار، شهادت و پس از شهادت و بحثي راجع به شهيد .البته ضميمه هايي هم دارد که بحث فلسفه تاريخ از نگاه اسلام را مطرح مي کند.


من چند آسيب جدي که اين آسيبها به منظومه دکتر وارد است را مطرح کنم. البته برخي از نقدها را مرحوم مطهري مطرح کرده است.


وي ادامه داد: مرحوم مطهري مي فرمايند در سفري که آذر 51 به مشهد مشرف شدم، يک نسخه از اين کتاب که البته آن موقع يک تک نسخه بود، از طريق انتشارات توس به دستم رسيدو دربين راه تهران به مشهد خوانده و برخي نقدها را وارد کرده ام.


خسروپناه در خصوص نقدهايي که مرحوم مطهري بر کتاب حسين(ع)، وارث آدم مطرح مي کند، خاطرنشان کرد: يکي از نقدهاي مرحوم مطهري اين بود که اين جزوه، نوعي توجيه تاريخ است. آنهم براساس مادي مارکسيستي . تعبير مرحوم مطهري است. ميگويد اين نوعي روضه مارکسيستي بود. البته اين نگاه جديدي است و مرحوم دکتر شريعتي بر همين اساس اين نگاه را مطرح مي کند که آغاز تاريخ بشر بانوعي اشتراک بود. بعد مالکيت آغاز شد. مرحوم شريعتي، مالکيت و آغاز مالکيت را آغاز نابرابري مي داند. در واقع اين نگاه که هرگاه مالکيت خصوصي باشد، نابرابري تحقق مي يابد نگاه مارکسيستي است. دکتر شريعتي مي گويد از اين جامعه دو بخش مي شود:


"آنچنانکه دجله و فرات از يک سرچشمه مي جوشند و سپس دو بخش مي گردد و از يکديگر جدا مي شوند؛دو بخش انسان يعني دو طبقه برخوردار و استثمارگر و يک طبقه مرحوم و استثمار شده. اول اين طور نبود. اول انسان يک جامعه اشتراکي داشت اما وقتي که مالکيت آغاز شد، دو گروه نيز تشکيل شدند: استثمارگر و استثمار شده. "بعد مي گويد : "طبقه حاکم و استثمارگر سه چهره دارد: دراقتصاد، سياست و مذهب:.يا صاحبان زر و زور و تزوير که کار اولي برده ساختن، کار دومي غارت کردن و کار سومي فريب دادن است.آنچه غير از اين بوده قيامهايي بوده، محکوم. قيامها و انقلابهايي بوده دلسوزانه که چون زيربنا فاسد بوده است از همان تمام نهضتها که توسط ابراهيم ها، موسي ها، عيسي ها ، محمد ها، علي ها، حسين ها، صورت گرفته است، نتيجه معکوس گرفته است. "


وي ادامه داد:اين يکي از اشکالاتي است که مرحوم مطهري به ايشان مطرح مي کند. براساس آنچه گفته است اين تفسير مادي مارکسيستي است. اين اشکال بر آقاي شريعتي وارد است که وي به شدت معتقد بود به تفکر سوساليستيِ فرانفکورت بود. لذا ا در آثارش بسيار از مارکوزه ياد مي کند و مي خواهد يک تصوير سوسياليستي از اسلام ارائه دهد. مي خواهد يک اسلام اجتماعي سوسياليستي ارائه دهد. مساله امام حسين (ع) را برهمين اساس معنا مي کند. اين تعبيرگرايي آسيب جدي بر معرفت ديني است.


حجت الاسلام و المسلمين خسروپناه با بيان ديدگاه خود بر اين نقد استاد مطهري گفت: من قبول ندارم که شريعتي متاثر از مارکسيسم ماترياليستي بود. من، اين را از مرحوم مطهري نمي پذيرم. چون مرحوم شريعتي به شدت منتفقد مارکسيت و منقد ماترياليسم بود. يکي از اولين کساني که عليه شريعتي نقد نوشتند، مارکسيستها بودند. اصلا شريعتي اين دغدغه را ديده بود که جامعه ايران و حتي عربها دارند به شدت به مارکسسيتها گرايش پيدا مي کنند. جوانان مذهبي دارند به سمت مارکسيست و ماترياليسم مي روند. شريعتي براي اينکه اين جوانان را ازمارکسيسم ماترياليستي جدا کند، تفسير حيات بخشي از اسلام را ارائه داد. تفسير اجتماعي از اسلام ارائه داد. شريعتي ضد مارکسيست بود. ضد ماترياليست بود. اما ضد سوسياليزم نبود.

خسروپناه که در کتابهاي مختلف جريان شناسي فکر معاصر را مورد ارزيابي قرار داده است، سخنانِ خود در خانه موزه دکتر شريعتي را با طرح سوالي ادامه داد: سوال اين است که آيا ما بايد اسلام را سوسياليستي معنا کنيم. يا ليبراليستي؟ يا فمنيستي؟ يا هيچ کدام؟ روش اجتهادي مي گويد هيچ کدام. قرآن ناطق است . خودش ميگويد من که ام و چه ام ؟ چه اصرار است که ما اسلام را و دين را و امام حسين (ع) را براساس سوسياليسم معنا کنيم؟ مگر حسين (ع) از بيان مسايل خودش ناتوان است که پناه ببريم به سوسياليسم ِ مکتب فرانکفورت؟ نکته بعد اينکه چه کسي گفته که ابتداي زندگي بشر، براساس زندگي اشتراکي بوده است؟ چه کسي گفته است مالکيتي نبوده است و بعد که مالکيت خصوصي آمد، طبقات اجتماعي شکل گرفته است ؟ اين از همان موضوعاتي است که تاريخ بر آن گواهي نمي دهد .


خسروپناه بر اين عقيده بود که شريعتي يک مطلب را از سوسياليستها گرفته، آنرا اصل قرار داده و بعد مي خواهد حسين را براساس همان اصل، بنا کند و تفسير کند.


وي ادامه داد: گرچه من دراين باره که مرحوم شريتي يک نگاه جديد از امام حسين (ع) را ارائه و به نسل جوان تاکيد کرد که حسين (ع) هنوز زنده است و هنوز مي تواند در زندگي او نقش ايفا کند، کار ارزشمندي بود، شکي ندارم. ولي مگر خود امام حسين (ع) در بيان خودش و فکر خودش و منظومه خودش ناتوان بود که ما بياييم پناه ببريم به سوسياليسم؟ به نظر من اين اشکال، اشکال جدي است و در اينکه ايشان در تفسير امام حسين از سوسياليزم استفاده مي کند، نقد جدي وارد است.


شريعتي مي خواهد يک اسلام انقلابي، يک اسلام ايدئولوژيک ارائه دهد


خسروپناه سخنان خود در نشست نقد کتاب حسين(ع)، وارث آدم را با دومين نقدي که مرحوم مطهري درباره اين کتابِ دکتر شريعتي مطرح کرده بود، ادامه داد و گفت: دومين نقدي که مرحوم مطهري به اين کتاب دارد، اين بود که شريعتي، نگاهي نااميدانه از قيام امام و قيام ها دارد. اين نگاه ايشان به گونه اي است که گويا به تاثيرات قيام توجهي ندارد. حتي تعابيري نقل مي کند مبني بر اينکه سرنوشت محتوم همه وارثان آدم، اسارت و گرفتاري است. امام حسين (ع) در اين نگاه، مظهر شکست آدم است. خيلي از اين تعابير را دارد. مثلا مي نويسد:" امام حسين به سوي مرگ مي شتابد. تنها و بي اميد. "اين نگاه ، نگاه درستي نيست.از قضا با تفکر شريعتي ناسازگار است.اتفاقا شريعتي ميخواهد يک اسلام انقلابي، يک اسلام ايدئولوژيک ارائه دهد. اسلامي که حرکت داشته باشد. اسلامي که جنبش داشته باشد اما در اينجا از همان اول نگاه نااميدانه اي دارد. او مي گويد که امام حسين(ع) هم نااميدانه به سمت مرگ شتافت. هرکس به دنبال حق است، همين است.غلبه باطل بر حق است. از قضا ما اگر اميدي به پيروزي نداشته باشيم نمي توانيم نهضت را به پيش ببريم. در کتابها نوشته اند امام حسين (ع) هرچه به شهادت نزديک تر مي شد، شاداب تر و اميدوارتر بود.


خسروپناه به قرائت شعري از الهي قمشه اي نيز اشاره کرد، آنجا که مي گويد:


وقتي از اسب بر زمين افتاد آينه بشکست و رخ يار ديد


وي سپس به آيه اي از آيات قرآن کريم که در شان امام حسين (ع) نازل شده است، اشاره کرد و گفت: در برخي روايات آمده است که آيه "يا ايتها النفس المطمئنه ، ارجعي الي ربک راضيه مرضيه" در شان امام حسين (ع) است. به عبارتي ايشان نه تنها به مقام اطمينان رسيد بلکه به مقام راضيه مرضيه دست يافت. حداقل يکي از مصاديق بارز اين آيه شريفه است. اينها را گفتم تا تاکيد کنم اين نگاه دکتر شريعتي با خود نگاه امام حسين (ع) به مقوله شهادت سازگار نيست.


خسروپناه که کتابهاي متعددي را در عرصه فلسفه ، کلام ، سياست و معرفت شناسي به رشته تحرير درآورده است، سخنرانيِ روز 26 آذرماهِ خانه موزه دکتر شريعتي را با بيان نقدهايش بر جلد 19 مجموعه آثار دکتر شريعتي ادامه داد. وي گفت: ما مي توانيم دو نگاه به آموزه هاي ديني داشته باشيم: يک نگاه معرفت شناسانه و يک نگاه کارکردگرايانه. نگاه کارکردگرايانه را بيشتر در کتابها و مباحث جامعه شناسي و روانشناسي مي بينيد. مرحوم شريعتي در تبيين دين شناسي اش از اين رويکرد استفاده مي کند. نه تنها از اين رويکرد استفاده مي کرد که اصلا مخالف نگاه معرفت شناسانه هم بود.وي منقد جدي فلسفه و کلام بود. نه از باب اينکه فلسفه و کلام از يونان گرفته شده بود بلکه با روش اثبات گرايي موافق نبود. روش وي، روش جامعه شناسانه و کارکردگرايانه بوده است و اسلام را هم با اين بيان توضيح مي داد.


وي يادآور شد: دکتر بر اين باور بود که بزرگترين کارکرد اسلام تبديل نظام قبايلي به نظام اجتماعي است. مثلا وقتي مي خواهد ثار را و خون را و ثارالله را تبيين کند، مي گويد وقتي فردي در قبيله اي کشته مي شود به جهت وابستگي قبيله اي که ميان افراد قبليه است، فرد کشته شده، ثار قبيله به شمار مي ايد. شريعتي مي گويد:


انقلاب بزرگ اسلام اين بود که ثار قبيله اي را به ثار ايدئولوژيک و ثار انساني و ولايت قبيله اي را به يک ولايت سياسيِ فکريِ انساني تبديل کرد. به همين خاطر امام حسين را ثارالله و خون خدا مي نامند. چرا که خون امام حسين را ريختن يعني کل اين ايدوئولوژي اسلام را ريختن.

به عبارتي جنگ، جنگ يک نفره امام حسين (ع) با يزيد نبود. جنگ يک ولايت قبيله عليه ولايت سياسي فکري قبيله ديگر بود.اين کارکري است که اسلام به وجود آورده ست.بعد مي گويد اين از زمان هابيل و قابيل هم بوده است.


اين نگاه که ميخواهد يک نگاه کارکردي به دين و امام حسين داشته باشد وقتي ارزش مي يابد که اول نگاه اثباتي را حل کند. اگر شريعتي اين نگاه اثبات گرايانه را حل نکند، اين نگاه کارکردگرايانه ، آدم را تا نيمه راه مي برد و بعد به زمين مي اندازد.

خسروپناه نقد کتاب حسين(ع) وارث آدم را با طرح اين سوال ادامه داد که وقتي فقط به کارکرد نگاه مي کند مي دانيد نتيجه اش چه مي شود؟ و خود، پاسخ داد: نتيجه اش اين مي شود که اگر کسي ديد کارکرد مثلا مارکسيسم در مثلا ايدئولوژي اجتماعي و انقلاب مثلا از امام حسين (ع) بيشتر است، مثلا امام حسين(ع) را رها مي کند و مي رود سراغ مارکسيسم. نگاه کارکردي اگر پشتوانه معرفت شناسانه نداشته باشد، دوام نمي آورد. بله من اين شکال را به نگاه سنتي دارم که اسلام معرفت شناسانه را دنبال ميکرده اند. سوال مهم نسل جوانِ زمان دکتر شريعتي اين بود که اسلام چه کارکردي براي ما دارد؟چه نقشي در دنياي ما دارد؟ اين را جريان سنتي پاسخ نمي دهد. مرحوم مطهري که يک نوانديش ديني است، دقيقا همين کار را مي کند. با مباني فلسفي و کلامي، باورهاي ديني ونبوت و امامت و امام حسين (ع) را اثبات مي کند و بعد آن وقت درباره خدمات متقابل اسلام را براي ايرانيان مي نويسد. يعني مطهري به کارکردها توجه داشت. اما بعد از رويکرد اثبات گرايي. اين نگاه را دکتر شريعتي نداشت. به تعبير ديگر همان خطايي که جريان سنتي داشت از يک جهت دکتر شريعتي پيدا کرد. جريان سنتي فقط اثبات گرايي کار مي کرد اصلا نگاه کارکرد گرايانه نداشت. در حاليکه دکتر شريعتي نگاه کارکرد گرايانه داشت نگاه اثبات گرايي نداشت.

خسروپناه با بيان اينکه اگر شريعتي اثبات گرايي را طي مي کرد و کارکرد گرايي را به پشتوانه اثبات گرايي دنبال مي کرد، ثمرات و کارکردهاي مثبتي داشت، تصريح کرد: پس من با نگاه کارکردگرايانه دکتر شريعتي اصلا مخالف نيستم. اينکه نگاهش مبتني بر اثبات نباشد، آسيب رسانده است. همين آسيب نتيجه اش اين شده است که يک نگاه جزء گرايانه به امام حسين و قيام امام حسين داشته باشد. چرا نهضت عاشورا که عاليترين جلوه گاه مکتب شهادت است به عزا تبديل شده است. چرا مي گرييم؟ اصلا دکتر نقد مي کند اين عزاداريها و اين مراسم را. روضه خواني ها را. از طرفي ما روايات بسياري داريم درباره کسانيکه براي امام حسين مي گريند و عزاداري مي کنند.


حجت الاسلام والمسلمين خسروپناه که در کتابهاي مختلف جريان شناسي فکر معاصر را مورد ارزيابي قرار داده است، در اولين نشست روضه عقل و عشق تاکيد کرد : من نمي خواهم بگويم که اين نقد بر سنتي ها وارد نيست که فقط خودشان را منحصر به اشک و گريه و عزا کرده اند و کارکرد امام حسين (ع) را در عصر معاصر ناديده گرفته اند، اين نقد و اشکالي که دکتر شريعتي مطرح مي کند، وارد است اما اگر شما فقط به کارکرد امام حسين (ع) توجه کنيد و به مناسک و نمادها اشاره نکينيد که دوام نمي آورد.من تعجب ميکنم که مرحوم شريعتي، توجه به مناسک را ناديده گرفتنده اند، آن هم در شرايطي که يکي از راههاي دوام يک نهضت نمادهاي آن است. نمادها يکي از راههاي جامعه شناختي دوام جريانهاست. حالا نماد اين مکتب گريه و روضه و عزاداري است. اين نمادها را اگر بگيريد، اصل مساله هم منتفي مي شود. اين نمادها را بايد حفظ کنيد اما روي بعد کارکرد را بعد از مرحله اثبات توجه داشته باشيد.


انگيزه قيام امام حسين(ع)، امر به معروف و نهي از منکر بود


آخرين محور سخنانِ حجت الاسلام و المسلمين دکتر عبدالحسين خسروپناه، در اولين نشست از سلسله نشستهاي روضه عقل و عشق که روز شنبه 25 ديماه با محوريت بررسي کتاب "حسين (ع)، وارث آدم"، در خانه موزه دکتر شريعتي برگزار شد، بررسي انگيزه امام حسين (ع) از قيام عاشورا و نقد اين نوشتار در کتاب دکتر شريعتي بود. وي سخنان خود را اينگونه بيان کرد:


مي دانيد يکي از بحثهاي بسيار مهم است که از قبل ازشهادت امام حسين (ع) به قيام وي پرداخته شده است،انگيزه قيام بوده است. مي دانيد که ديدگاه مختلفي دراين باره مطرح است. شريعتي، هم در بحث شهادت ديدگاه هاي مختلفي را مطرح کرده است:


يک گروه تفکر جبرگرايانه داشته اند. تفکر جبرگرايانه ميگويد که امام حسين (ع) قيام کرد چون خدا خواست. اين نگاه را يزيديها هم داشته اند. گروهي هم مي گفتند که اين دعوا بين بني اميه و بني هاشم بوده است. خدا پيغمبرِ خودش را بين دنيا و آخرت مُخير کرده است. پيغمبر آخرت را انتخاب کرده است. چيزي از دنيا گيرتان نمي آيد. مي بينيم که برخي در گذشته ها اين نگاه را مطرح مي کرده اند. البته نگاه دنيا گرايانه است. برخي معتقدند که امام حسين (ع) قيام کرد تا کشته شود و گناه ذاتي ما شيعيان پاک شود. بله دکتر شريعتي اين را مطرح مي کند و نقد هم مي کند. امام حسين(ع) قيام کرد تا کشته شود و در آن دنيا شفيع ما شود . اين نگاه مسيحيانه اي بودکه برخي داشتند . شريعتي اين نگاه را مستند نمي کند اما با آن هم مخالف است.

خسروپناه با بيان اينکه دکتر شريعتي در بررسي انگيزه قيام امام حسين(ع) نگاه دنيا گرايانه، نگاه جبرگرايانه و نگاه مسيحيت گرايانه را نمي پذيرد ادامه داد: دکتر، نگاه صوفيانه را هم نمي پذيرد.

امام حسين (ع) عاشق بود.آدم عاشق در اين دنيا نمي گنجد. وقتي آدم عاشق مي شود و ديگر نتوانست در اين دنيا بماند از خدا ميخواهد از دنيا برود و به شهادت برسد. مرگ را از خدا مي خواهد من اين نگاه را نگاه صوفيانه مي نامم. مرحوم شريعتي اين نگاه را هم نمي پذيرد.يک نگاه هم داريم که مي گويد امام حسين (ع) قيام کرد تا يک حکومت ديني تشکيل دهد. شريعتي اين موضوع را به صراحت بحث نکرده اما معلوم است که اين نگاه را هم قبول ندارد.

شريعتي ميگويد امام حسين (ع) قيام کرد تا شهيد شود اما نه براي آنکه ما را به بهشت ببرد. حتي نمي گويد شهيد شد تا خودش ترقي يابد. اين نگاه را مرحوم سيد بن طاووس دارد. شريعتي مي گويد: امام حسين (ع) قيام کرد تا شهيد شود اما نه براي اينکه خودش اوج بگيرد. نه. براي اينکه ما را به بهشت ببرد. بلکه براي اينکه تنها راه بيداري اين جامعه که به اين وضع مبتلا شده اند، اين است که امام حسين (ع) بميرد و خون بدهد. قيام او براي بيداري جامعه است. اين تعابير را شريعتي دارد. به اين نتيجه مي رسد که در چنين روزگاري است که مردن براي يک مرد، تضمين حيات يک ملت است. حسين نمرد تا خودش برود بالا. مرد تا ما را در اين دنيا زنده کند. مرد تا اين ملت زنده بشود.حسين واقعا مي خواست شهيد بشود. براي آباداني دنياي ما بود.


خسروپناه بررسي انگيزه قيام امام حسين (ع) در کتاب حسين، وارث آدم را يکي از امتيازات اين کتاب عنوان کرد و گفت:مرحوم شريعتي بسيار از ديدگاههاي غلط انگيزه قيام را نقد کرده است امتياز است. ما را يک قدم جلو مي برد. اما آنچه مي خواهم به آن اشاره کنم اين است که به نظر من در اين مبحث ديدگاهش کامل نيست. به گمان من امام حسين (ع) بر اساس امر به معروف و نهي از منکر قيام کرد. او براساس يک تکليف شرعي عمل کرد. در ادبيات خودش، امام حسين (ع) بيان مي کند که وظيفه من اين قيام است تا اسلام را زنده کنم. حالا در اين زنده کردن اسلام و امر به معروف و نهي از منکرش، اگر به حکومت مي رسيد، حکومت تشکيل مي داد. نرسيد، شهيد شد. يعني انساني که تکليف گراست براي شهادت نمي جنگد، ولي ميداند که شهيد ميشود، براي تکليف خودش مي جنگد. چون تکليفش اين است. چون مرحوم شريعتي روي شهادت تاکيد کرده است، امام حسين نرفت که بميرد که جامعه حيات بيابد، نه. رفت که امر به معروف و نهي از منکر کند.


من براساس گفته خود امام حسين (ع) مي گويم انگيزه قيام، شهادت نبود؛ ولو نتيجه اقدامش شهادت بود. فرق است بين انگيزه و انگيخته. انگيزه قيام شهادت نبود ولو انگيخته قيام شهادت بود.

اولين نشست از سلسله نشستهاي روضه عقل و عشق همزمان با ايام سوگواري امام حسين (ع) با بررسي و نقد کتاب حسين، وارث آدم از مجموعه آثار دکتر علي شريعتي در روز شنبه 26 آذرماه برگزار شد. 

نظر شما