دوشنبه ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۳
ساعت : ۲۳:۱۶
کد خبر: ۴۹۵۵۱
|
تاریخ انتشار: ۰۵ اسفند ۱۳۹۰ - ۱۶:۴۳
محمد باقر قاليباف در يک مرور اجمالي از اين ادعا دفاع کرده که از لحاظ تاريخي، انقلاب اسلامي‌ ايران و روند تحولاتش هم براي ملت‌هاي منطقه بسيار مهم بوده است و هم شباهت زيادي بين روند شکل گيري آن با جنبش‌هاي اخير خاورميانه وجود دارد.

محمدباقر قاليباف* در مقاله اي که چندي پيش با عنوان خاورميانه معاصر و بيداري اسلامي ارائه نمودم به اين مطلب اشاره شد که تحليل تاريخي به ما نشان مي دهد که خاورميانه در طي 6 دهه گذشته عميقاً درگير و دار اقتدارگرايي، معضلات اقتصادي و اجتماعي، سلطه‌طلبي آمريکا و شکست هاي تحقير کننده از دشمن صهيونيستي بوده است.


در عين حال الگوهاي چپ و راست که براي مدتهاي مديدي مدعي حل اين معضلات و بحران‌ها بودند به واسطه ناتواني دروني و ايجاد دامنه هاي جديدي از مشکلات، اعتبار خود را از دست داده‌اند. ماهيت اين جنبش ها را مي توان با بررسي آنچه در اين  تحولات طرد مي‌شود و آنچه به عنوان خواسته از سوي فعالان و حاضران مطرح مي شود در يافت.


در واقع معتقديم آنچه در اين خيزش‌ها از سوي مردم مطالبه مي‌شود با آنچه در سه دهه پيش از سوي ملت ايران مطالبه مي‌گرديد مشابه مي باشد. طبق نظر کارشناسان علل اصلي شکل‌گيري انقلاب اسلامي ايران را در عوامل زير مي‌‌توان خلاصه نمود: بي توجهي به اعتقادات مذهبي مردم، عدم کارآيي و مديريتي حکومت، فساد خانواده سلطنتي و سوء استفاده از قدرتش، وابستگي شديد به قدرت و تصميمات خارجي در اداره حکومت...


فساد اداري و اجتماعي ويرانگر، جاه طلبي‌هاي بي‌حد و مرز شخص شاه، فقر گسترده و شکاف طبقاتي و سرانجام تحرك بخش‌هاي مهمي‌از جامعه روشنفکران تحصيل کرده. آنچه در خيزش‌هاي اخير نيز مورد مطالبه قرار گرفته است به زبان ساده عبارتند از: نفي سکولاريسم، نفي اقتدارگرايي، نفي غرب‌گرايي، نفي ايده سازش با غرب و اسرائيل و اعتراض به وضعيت اسفبار اقتصادي و اجتماعي، اجراي اسلام، تحقق آزادي، تحقق استقلال ملي و بازيابي کرامت جمعي، ايستادگي در مقابل سلطه طلبي و نهايتا شکل دادن به الگويي کارآمد از مديريت اقتصادي و اجتماعي.


عده‌اي در تفسيرهاي خود ماهيت جنبش را دموکراسي خواهانه مي‌دانند، حال آنکه توجه نمي‌شود که دموکراسي خواهي جزئي از کليتي است که اسلام و هويت انکار شده شش‌دهه گذشته خاورميانه مبناي آن است.


به اين بيان، اسلام و تحرك بر مدار آن را مي‌توان به مانند کليت و ظرفي در نظر گرفت که جنبش در متن آن شکل گرفته و نارضايتي‌هاي شکل گرفته از اقتدارگرايي، ناکارآمدي اقتصادي و اجتماعي و نهايتا عقب‌نشيني دائمي‌در برابر غرب و اسرائيل را در متن خود قرار داده و به صورت يک مجموعه منجسم به جهان ارائه مي‌دهد.


بر اين اساس رويش انقلاب اسلامي‌و الگوي جديدي که به‌عنوان الگوي مبارزه و پيگيري خواست‌هاي جمعي از درون آن به جهان اسلام ارائه شد، ريشه‌اي عميق در هويت مردم مسلمان خاورميانه و تلاش‌هاي فکري نخبگان مسلمان معاصر دارد.انقلاب اسلامي‌از يک سو برآيند تحرکات و تحولات فکري و اجتماعي ماقبل خود در مجموعه جهان اسلام بود و از سوي ديگر به عنوان الگويي جديد از سازماندهي اجتماعي و سياسي کشورهاي مسلمان در مقابل سه الگوي ملي‌گرا، سوسياليستي و ليبرالي غرب‌گرا مطرح شد.


با از ميان رفتن اعتبار الگوهاي سوسياليستي و پس از آن الگوهاي ملي گرايانه، دو دهه اخير خاورميانه را مي‌توان عرصه منازعه دو رويکرد اسلامي‌و ليبرال آمريکايي براي سازماندهي سياسي، اجتماعي و فرهنگي خاورميانه دانست.


در اين ميان، الگوي ليبرال در قالب دو طرح نظم نوين جهاني و خاورميانه بزرگ کوشيد تا فضايي براي سازماندهي مجدد سياسي و اجتماعي کشورهاي منطقه ارائه کند که خيزش‌هاي اخير و درون مايه آنها را مي‌توان در نفي و انکار آن دانست. وقتي از بيداري اسلامي‌سخن مي‌گوييم منظور چرخشي است که در ايدئولوژي مبارزه و شيوه بيان خواسته‌هاي عمومي‌به‌وجود آمده است.


چرخشي از الگوهاي قبلي مدعي تحقق مطالبات، به زباني که عميقا در تاريخ منطقه ريشه دار است و تبلور عيني خود را در انقلاب اسلامي‌ايران يافته است و به شيوه و بياني ديگر در ساير کشورهاي خاورميانه بازتاب يافته است و محرك و ظرف بيان اعتراض‌ها و خواسته‌هايي است که الگوها و ايدئولوژي‌هاي ديگر از پاسخ به آنها ناتوان بوده اند.


هدف اصلي ما در اين سخنراني که به ادامه بحث گذشته درباره تحولات اخير خاورميانه مرتبط است تبيين شاخص‌هاي مذکور در جهت واکاوي تشابهات بين انقلاب‌هاي اخير با انقلاب ايران در سال 1357 مي‌باشد.


در واقع مقايسه پديده‌هاي مشابه مي‌تواند در شناخت هر چه بيشتر آنها مفيد واقع شود. همان طور همه مي‌دانيم بين انقلاب ايران با انقلاب‌هاي روسيه و فرانسه تفاوت‌هاي زيادي وجود داشت مهم‌ترين وجه تمايز بين انقلاب ايران و انقلاب‌هاي روسيه و فرانسه، ريشه مذهبي آن بود که هيچگونه شباهتي به دو انقلاب ديگر نداشت. در ايران مذهب قوه محرکه اصلي انقلاب به شمار مي‌رفت و آتش انقلاب از درون مساجد زبانه کشيد و سرانجام منجر به پيروزي انقلاب اسلامي‌ايران شد.


به‌عبارت ديگر انقلاب اسلامي‌يک انقلاب ديني و ضداستکباري بود که تنها به واژگوني کامل استبداد اکتفا نکرد و در واقع انقلابي در فرهنگ انقلاب‌هاي جهان به‌وجود آورد. انقلاب اسلامي‌رژيم شاهنشاهي را سرنگون و حکومت اسلامي‌را برقرار کرد و به‌خاطر ماهيت ضداستکباري خود از همان ابتدا با دشمني تمام ابرقدرت‌ها روبه‌رو بوده است. ولي انقلاب فرانسه يک انقلاب ليبرال بورژوازي و از نتايج آن واژگوني نظام سلطنتي و برقراري يک جمهوري پارلماني بود و انقلاب روسيه يک انقلاب سوسياليستي و از نتايج آن سرنگوني حکومت تزاري و نهايتا تسلط نظام سوسياليسم بود.


يکي ديگر از تفاوت‌هاي انقلاب ايران با انقلاب‌هاي روسيه وفرانسه شرکت وسيع مردم در حمايت از انقلاب بود. پروفسور حامد الگار در اين زمينه مي‌گويد: يکي از مميزات انقلاب اسلامي‌ايران شرکت وسيع توده‌هاي مردم بود. در انقلاب‌هاي فرانسه، روسيه و چين انقلاب هميشه با جنگ داخلي همراه بود.


برخلاف تفاوت‌هاي بسيار بين انقلاب ايران با انقلاب فرانسه و روسيه، به‌زعم بسياري از انديشمندان بين انقلاب ايران و جنبش‌هاي اخير خاورميانه شباهت‌هاي زيادي وجود دارد که ريشه اصلي آن را مي‌توان در اسلام خواهي جنبش‌ها خلاصه نمود. به‌عبارت ديگر محرك و بنيان اصلي جنبش‌هاي کنوني خاورميانه در نوعي بيداري سياسي و اجتماعي نهفته است که اسلام و اسلام‌گرايي هويت و مبناي آن است و همين امر وجه مشترك اصلي بين انقلاب ايران و ساير خيزش‌هاي منطقه است.


مسلما انقلاب اسلامي‌ايران مهم‌ترين نقطه عطف در روند تحولات سه دهه گذشته است که به خوبي ظرفيت تحول و تغيير در نظم حاکم بر جهان را طي چند دهه گذشته از خود به نمايش گذاشته است. در يک مرور اجمالي مي‌توان از اين امر ادعا دفاع کرد که از لحاظ تاريخي انقلاب اسلامي‌ايران و روند تحولاتش هم براي ملت‌هاي منطقه بسيار مهم بوده است و هم شباهت زيادي بين روند شکل گيري آن با جنبش‌هاي اخير خاورميانه مي‌توان مشاهده نمود. با توجه به وقتي که در اختيار دارم اختصارا به سه‌مورد از مهم‌ترين آنها در قالب سه‌مرحله اشاره مي‌کنم:


مرحله اول: برکناري ديکتاتورها

شباهتي که بين خواست مردم ايران در زمينه خروج و برکناري و محاکمه شاه ايران با ديکتاتورهاي مصر، تونس، يمن، بحرين و ليبي مي‌توان مشاهده نمود در واقع شخصي شدن قدرت در رژيم گذشته ايران، عملا به‌معناي قرار گرفتن همه چيز ذيل شخصيت پادشاهي بود که هر روز به قدرت و جاه طلبي خود مي‌افزود و اين مسئله‌اي است که در جهان سوم، بسيار اتفاق افتاده است که همين مسئله را در مورد کشورهاي مصر، يمن، ليبي، تونس و بحرين شاهد بوديم. در اين زمينه مردم مصر مانند ايران، ديکتاتور خود را از قدرت برکنار کردند. مردم تونس نيز ديکتاتور خود را از کشور اخراج کرده اند.


مردم ليبي ديکتاتور خود را از بين برده و مردم يمن نيز به تازگي و با وجود حمايت‌هاي برخي کشورها موفق به اخراج ديکتاتور از کشور خود شده اند. مردم بحرين نيز به‌رغم فشارهاي خارجي تمام تلاش خود را براي فروپاشي رژيم آل خليفه انجام مي‌دهند.


مرحله دوم: حاکميت خدا و اجراي قوانين اسلام

 در واقع بعد از برکناري ديکتاتورها خواسته اصلي قريب به اتفاق جنبش‌هاي منطقه پياده شدن و اجراي کامل قوانين اسلام بود که شباهت زيادي با خواست مردم ايران در اين زمينه داشت. به عبارت ديگر انقلاب اسلامي‌ايران توسط کساني شروع شده و به ثمر نشست که معتقد بودند حاکميت تنها از آن خدا و پيامبر - صلي الله عليه و آله و سلم- و ائمه معصومين - عليهم السلام- بوده و هر کس از غير طريق آنان به حکومت برسد طاغوت وغيرقانوني خواهد بود و به همين دليل حاکميت پادشاهان را در طول تاريخ غيرقانوني و نامشروع مي‌دانستند.


در اين زمينه تمام تلاش مردم مصر قرار گرفتن حاکميت خدا و اجراي قوانين اسلام در کشور خودبود طوري بعد از يکسال توانستند مجلسي اسلامي‌با اکثريت نيروهاي اسلامي‌که براي سال‌ها خارج از دايره سياست و حکومت بودند برپا نمايند. مردم تونس نيز مجلس قانونگذاري خود بر مبناي اسلام را تشکيل دادند و مردم ليبي نيز مجلسي بر مبناي قوانين اسلامي‌شکل دادند و در برابر کتاب قرآن سوگند ياد کردند.


مرحله سوم: تحقق آزادي و اجراي عدالت

آزادي و عدالت در انقلاب‌هاي ليبراليستي غربي، آزادي افراد به قيمت فدا کردن عدالت اجتماعي مطرح مي‌شود و در انقلاب‌هاي مارکسيستي عدالت اجتماعي را با اعمال خشونت و ديکتاتوري و به قيمت از دست دادن آزادي هاي فردي نويد مي‌دهند ولي در سيستم سياسي اسلامي‌عدالت اجتماعي همراه آزادي فردي بطور متوازن و تا آنجا که ممکن است بطور هماهنگ مطرح مي‌شوند. اسلام آزادي ليبراليستي را که به بي عدالتيها و فاصله‌هاي زياد طبقاتي منتهي مي‌شود نفي مي‌کند چنانکه مساوات و برابري بدون توجه به‌خصوصيات و استعدادهاي فردي را نيز که حالت تحميلي دارد و همراه با زور و ديکتاتوري است نمي‌پذيرد.


روح برادري را ترويج وامتيازات بي جا و تبعيض طبقاتي را تکذيب مي‌کند و از اين رو، مورد توجه بسياري از مردم محروم دنيا قرار گرفته است. با توجه به عمر کوتاهي که از انقلاب اسلامي‌ايران مي‌گذرد و به‌رغم تهديدها و فشارهاي خارجي بر جمهوري اسلامي‌ايران مي‌توان گفت اين کشور نمونه موفقي از برقراري آزادي و اجراي عدالت اسلامي‌در منطقه بوده است. البته براي اجراي اين مرحله در کشورهايي که با خيزش‌هاي انقلابي مواجه بوده اند زمان زيادي لازم است و کشورهاي انقلابي هنوز در ابتداي راه مي‌باشند ولي مي‌توانند از تجربيات انقلاب ايران در اين زمينه استفاده نمايند.


اگر بخواهيم وجه تمايزي نيز بين انقلاب‌هاي کنوني با انقلاب ايران داشته باشيم مي‌توان گفت نقطه قوت انقلاب ايران رهبري انديشمندانه حضرت امام(ره) بود. در واقع رهبري انقلاب اسلامي‌در لباس مرجعيت و نمايندگي از ناحيه امام زمان (عج)ظهور کرده بود که رد حکم او رد حکم امام زمان(عج) بود و رد حکم امام زمان(عج) رد حکم خداست و آن هم موجب کفر و خروج از اسلام است لذا عمل به بيانيه‌ها و دستورات رهبري در طول انقلاب به‌عنوان عمل به دستورات اسلام تلقي مي‌شد اينجاست که رهبري انقلاب اسلامي‌ايران از بقيه رهبران انقلاب دنيا جدا مي‌شود و حکم او از نفوذ بيشتري برخوردار مي‌گرددکه البته خيزش‌ها و جنبش‌هاي اخير فاقد چنين رهبري کاريزماتيکي در بين خود مي‌باشند که همين مسئله امکان انحراف و اختلاف و چنددستگي را مي‌تواند دامن بزند.


در مجموع معتقديم اسلام انقلابي اي که از ايران ريشه گرفته است در دو دهه گذشته بستر خيزش مجموعه‌اي از مهم‌ترين مقاومت‌هاي موفق در مقابل غرب و رژيم صهيونيستي بوده است. پيروزي حزب الله لبنان و موفقيت‌هاي حماس و جهاد اسلامي‌در صحنه مبارزه با رژيم صهيونيستي به اتکاي حمايت وسيع مردمي‌در منطقه از آنها تحقق يافته و از سوي ديگر مشوق ساير گروه‌ها براي پيگيري اين الگوهاي موفق بوده است.


منظور از الگوگيري از ايران آن نيست که بگوييم آنها دقيقا به راه ايران مي‌روند، بلکه الگوگيري از ايران به معناي قرار دادن اسلام در مدار حرکت و راهنماي ايجاد نظم جديد و تدوين خواسته‌هاست وگرنه هر کشوري بنا به شرايط و مقتضيات خود طراحي نظم جديدي را انجام خواهد داد. در پايان باز هم تاکيد مي‌کنيم: خيزش اخير در خاورميانه با هويت اسلامي، نظم ژئوپليتيکي نويني خلق خواهد کرد.

*شهردار تهران

نظر شما