سه‌شنبه ۰۱ خرداد ۱۴۰۳
ساعت : ۱۹:۱۱
کد خبر: ۵۰۹۷۸
|
تاریخ انتشار: ۲۹ فروردين ۱۳۹۱ - ۱۴:۳۱
گفت‌و‌گو با محمد زوار‌بي‌ريا كارگردان تئاتر
مضمون نمايش آدمكش شايد نكته جديدي نداشته باشد اما كارگردان در اجراي آن بر رئالسيم ايستادگي كرده و همچنين بر فضاي بومي و فرهنگي اقليمي شمال كشور تكيه داشته است.

به گزارش «شهر»، نمايش آدمکش به عنوان نخستين اجراي تالار قشقايي در سال 91 توسط عباس عبدا لله زاده به نگارش درآمده و محمد زوار بي ريا آن را کارگرداني کرده است. اين نمايش با تکيه بر سوژه اي پليسي و معماگونه شکل مي گيرد که اگرچه در مضمون شايد نکته جديدي نداشته باشد، ولي درايت کارگردان در ايستادگي بر رئاليسم در اجراي اين نمايش را شايسته توجه کرده است. تکيه بر فضاي بومي و فرهنگ اقليمي شمال کشور نکته اي است که نمي توان بي تفاوت از آن گذشت. با تکيه بر همين اصل کارگردان مي تواند مدعي اجراي يک نمايش ايراني باشد. بحث بر سر اين موضوع و ديگر مسائل مرتبط با اين نمايش را در ادامه و در گفت وگو با کارگردان نمايش آدمکش خواهيد خواند.


نمايشنامه آدمکش سعي دارد يک درام معمايي را خلق کند و در همين محدوده هم مي گنجد اما شما به عنوان کارگردان به سمت رئاليستي حرکت کرد هايد که در عين اثربخشي و همراه کردن مخاطب، خيلي فراتر از آن چيزي نيست که نمايشنامه پيشنهاد مي دهد. با توجه به اينکه اين نوع فضاسازي بيشتر فراخور حال نمايشنامه هاي رئاليستي با مضامين اجتماعي يا انتقادي است، آيا شما واقعاً مضامين اجتماعي را در اين نمايشنامه اين قدر پررنگ ديده ايد؟


به نکته خوبي اشاره کرديد. من وقتي مي خواستم اين نمايشنامه را رئاليستي کار کنم، خيلي از دوستان من که قرار بود آنها بازيگران نمايش باشند، انصراف دادند و عنوان کردند اين شکل کار چيز جديدي براي گفتن ندارد. ما دچار شعاري شده ايم که رئاليستي کار کردن سخت است و متاسفانه در کار نسل جوان اين احساس وجود دارد که رئاليست چيز جديدي براي گفتن ندارد و يک چيز ماورايي يا آوانگارد جديدي. شايد به جرات بتوانم بگويم که من پاي اين قضيه ايستادگي کردم و حاضر شدم اين افراد بازي نکنند تا اين نمايشنامه را رئاليستي کار کنم. حتي به من گفتند که لهجه را در کار وارد نکن که من هم برعکس، منطق گويش را وارد کار کردم تمام کار رئاليستي شد.


حتي در مورد شخصيت زن منوچ هم اصرار داشتيد که او با منطق لهجه نداشته باشد؟


بله او هم مهاجر بود، حتي در يک ديالوگي گفته مي شود که من خانواده ام را ترک کردم و در اينجا همين يک برادرزاده را دارم. او و شخصيت اسد (برادرزاد هاش) لهجه ندارند. کساني که لهجه دارند، بوميت آن منطقه را دارند. حتي به من گفتند لهجه، کار را خراب م يکند. من تعجب کردم از اين پيشنهاداتي که اين دوستان به من دادند. ما بيشتر سعي کرديم اين اتفاق بيفتد تا واقع گرايانه شود و تماشاگر فضاي نمايش را بپذيرد. به همين خاطر هم تماشاگران در تعاريف خود مي گويند ما احساس مي کنيم که يک ساعت و ده دقيقه در شمال هستيم. اگر اين اتفاق بيفتد من موفق بوده ام.


ولي نمايشنامه ممکن است در فضاهاي ديگر هم اتفاق بيفتد و خيلي وابسته به اقليم و بومي که شما از آن صحبت مي کنيد نيست. شما اين اقليم را پررنگ کرديد. شما ارتباط داستان را با اين فضاي اقليمي چگونه مي بينيد؟


من اعتقاد دارم چون شما اين فضا را باور کرديد، داستان را هم پذيرفتيد. اگر فضاي اقليمي کمرنگ مي شد اين داستان را شما همانند يکداستان تله موش م يديديد. ولي چون شما اين آدمها را باور کرديد داستان را هم پذيرفتيد و نگاه شما يک نگاه جديد و نويي بود به خاطر مردمي بودن اين نمايش است. اگراين نمايش به شيوه ديگري کار مي شد، شما اين داستان را هم يک داستان تکراري از نويسندگان بزرگ جهاني مي دانستيد، ولي چون بومي بودن و سادگي اين آدمها را باور کرديد داستان براي شما کليشه اي نشد.


من اعتقاد دارم اتفاقاً خيلي بيشتر از اين مي شد نقش اقليم را روي آدم ها برجسته کرد. ولي در مجموع م يتوان اين نتيجه را گرفت که اين توجه به اقليم هم بيشتر به دليل ايجاد يک فضاي کميک و مفرح به منظور همراه کردن تماشاگربوده است.

 

هرآنچه در اين فضا اتفاق مي افتد، واقعيت دارد. مثلاً اين آفتاب هاي که در صحنه وجود دارد واقعيت اين فضاست. آدمهاي شمال هم انسان هاي شوخ طبعي هستند. سعي مي کنند با همه چيزها بر اساس لحن و گويش خود شوخي کنند. اين شايد تاثير طبيعت بر آنها باشد. اکثر اقوام من هم شوخ طبع هستند. ما روي شوخ طبع بودن اين افراد منطق داريم، همانطور که در مورد زحمت کش بودن اين افراد منطق وجود دارد.


شکل دادن يک فضاي واقع گرايانه براي شما تجربه هاي تازه اي به همراه داشته است، مثلاً استفاده از بعضي بازيگران درست در نقش خود، همين موضوع کمک بسياري در شکل دادن به فضا کرده است.


بله دقيقاً درست مي گوييد. چند تن از بچه هاي اين نمايش به جرات مي گويم که نابازيگر هستند و همين موضوع تاثير بسزايي در نمايش من داشته است. يعني شما اگر مي دانستيد اينها بازيگر هستند، آنها را باور نمي کرديد، ولي الان راحت با آنها ارتباط برقرار مي کنيد. مثلاً در مورد داوود محمدآبادي که نقش مرد غريبه را بازي مي کند، من قبلاً او را ديده بودم. وقتي اين متن را خواندم، او جلوي چشمان من آمد. او بازيگر نيست ولي به شکلي غريزي بازي مي کند، چون اتفاق اين نمايش به گونه اي ديگر براي او رخ داده است. من مطمئن هستم اگر بازيگر حرفه اي مي آوردم و او را گريم مي کردم، نمي توانست همانند حضور داوود در اين نمايش تاثير داشته باشد. وقتي من به او پيشنهاد دادم، با تمام وجود سر کار آمد و تمام آنچه که در اين ساليان براي او رخ داده بوده با ميل و رغبت دراختيار اين کار قرار داد.


اين نگاه شما به دو شخصيت مرد غريبه و اسد نگاهي بود که شما خارج از متن به اين دو شخصيت وارد کرديد؟ مثلاً آيا مرد غريبه واقعاً در نمايشنامه ديالوگ نداشت؟


مرد غريبه ديالوگ داشت. من داوود محمد آبادي را براي اين نقش انتخاب کردم به خاطر اينکه اعتقاد دارم امثال او هنوز در جامعه مشکل دارند. داوود در نمايش ما خود داوود است. آخر نمايش گفته مي شود استاد کيان ولي استاد کياني وجود ندارد. اين مردم با حرف او را استاد کيان معرفي مي کنند، ولي دوباره يک اتفاق ديگري در آن محله رخ مي دهد که آن اتفاق را به اين شخصيت نسبت مي دهند. همه اينها تنها حرف هايي است که زده مي شود.


با توجه به اينکه اين موضوع محوري نمايشنامه است، آيا امکان اين وجود نداشت که اين مساله را پر رنگ تر کنيد؟


من سعي کردم اين موضوع را تنها در داوود نياورم. اگر دقت کرده باشيد حمدون شفت تابستان و زمستان کنار بخاري م يرود. بخاري اي که ممکن است اصلاً هيزم نداشته باشد. در کنار او مردمي که نشسته اند در مورد زندگي او حرف مي زنند. که او کيست و چه بر سرش آمده است. يعني ما اين را محدود به داوود نکرديم. اين آدمها در مورد همه حرف مي زنند. پوستر نمايش ما براي همه ايجاد سوال مي کند که اين چيست؟ ولي اين پوستر را من مي فهمم. عباس عبدالله زاده مي فهمد. چوب و رنگ چوب و چشم در کنار هم. اين چشمها در اين پوستر، نگاه اين آدم ها در دل طبيعت است. ما در طراحي اين پوستر چندين نگاه و حرف داشتيم. مساله رنگ که در خود کار هم وجود دارد. رنگ ها در دل اين کار حرف مي زنند چرا ما زمينه صحنه را رنگ تيره گرفتيم؟ به خاطر قتلي است که رخ داده و اين مدرن کار کردن وحيد لاري در طراحي صحنه در عين رئاليستي بودن فضا به خاطر اين بود که تماشاگران تمامي عکس العمل بازيگران را ببينند و لحظ هاي از آن دل نکنند. من سعي کردم تمام اين اتفاقاتي که تا به حال با آن زندگي کردم در نمايش آدمکش پياده کنم.

 

دربرخورد شما با نمايشنامه وجود فاکتورهايي از فضاي يک نمايش ايراني براي شما جلب توجه کرد يعني به فضاي بومي متن علاقه مند شديد يا بيشتر جذب تعليق و فضاي متن يا به شکلي معماگونگي درام شديد؟


در درجه اول اقليمي بودن متن و بعد معماگونگي. شما الان يک نمايش واقعاً ايراني را مي بينيد. نمايش ايراني خصوصيت بسيار خوبي دارد و آن اين است که مردمي است. الان تمام تماشاگران ما با وجود اينکه اتفاق نمايش، اتفاق دردناکي است با کار رابطه برقرار مي کنند و با خوشحالي بيرون مي روند. افرادي که شمالي هستند همشهريان خود را دعوت به ديدن اين کار مي کنند. اينها به ما مي گفتند شما چگونه مسلط به اين گويش شديد؟ امکان دارد يک نفر شمالي بگويد که معلوم است ادا در مي آورند، ولي او هم گفته که بازيگران به گويش مسلط شده اند. يعني لهجه را خوب ادا م يکنند، چون گويش محلي به گونه اي است که اگر ما م يخواستيم به آن شيوه اجرا برويم خود افرادي که ساکن آنجا هستند، بايد بازي مي کردند و تماشاگر هم متوجه نمي شد. در هر حال اين بومي بودن متن در درجه اول و بعد معماگونگي اثر براي من مهم بود. تعليق موجود در متن، تماشاگر را روي صندلي نگه م يدارد که در آخر قرار است چه اتفاقي رخ دهد؟ و باز در آخر ما به يک نتيجه اقليمي مي رسيم. اين به اين معنا نيست که کار فقط براي مردم آنجاست، بلکه براي مردم کل جهان است که زود قضاوت نکنند.

 

منبع: آرمان

 

نظر شما