گفتگوي «شهر» با سارا روحيصفت، مجسمهساز و عضو شوراي دبيران ششمين دوسالانه مجسمهسازي گوياي دغدغههاي او در ارتباط با مجسمههاي شهري است. روحيصفت متولد 1357، فارغالتحصيل مجسمهسازي از دانشگاه تهران است. وي تاکنون نمايشگاههاي انفرادي و گروهي متعددي را در تهران، اصفهان و مکزيکوسيتي برگزار کرده است و يکي از اعضاي فعال انجمن مجسمهسازان ايران است.
وي معتقد است مجسمهسازي شهري نبايد محدود به يک ماده اوليه خاص و يک شيوه خاص باشد و ميتوان از مجسمههاي ميرا و ناپايدار نيز خاطرهاي ماندگار در ذهن شهر باقي گذاشت. به اعتقاد وي مجسمهسازي شهري ميتواند سطح سليقه و سواد بصري مردم شهر را افزايش دهد و هنرمندان وظيفه دارند با ارائه هنر پيشرو، اين امکان را به مخاطبانشان بدهند. روحيصفت ميگويد با اين که مجسمهسازي شهري قدمت چنداني در ايران ندارد، با بازنگري در سيستم انتخاب و آفرينش اثر ميتوان گامهاي بلندي را در اين حوزه برداشت و با هنر جهاني همگام شد.
مجسمهسازي شهري، جنبهاي از هنر مجسمهسازي است که بيش از ساير جوانب با مردم در ارتباط است. فکر ميکنيد چنين هنري بايد چه ويژگيهايي داشته باشد و چگونه ميتوان به ارتقاي آن کمک کرد؟
در ابتدا بايد بگويم بسيار خوشحالم که در اين زمينه از نيروهاي متخصص استفاده ميشود. پيش از اين افراد غيرمتخصص بسياري در اين امر دخيل بودند؛ ولي امروز شاهد همکاري نهادهايي چون شهرداري با هنرمندان و کارشناسان هنري هستيم.
آنچه ميتواند به بهتر شدن وضع مجسمههاي شهري کمک کند، در وهله نخست، بازنگري در سيستم انتخاب و آفرينش اثر است؛ زيرا ممکن است کساني که مجسمههاي شهري را انتخاب ميکنند يا در اين حوزه تصميم ميگيرند، متخصص باشند، اما در اين زمينه نياز به تنوع ديدگاه و جسارت پيشرو بودن، وجود دارد؛ زيرا در مجسمهسازي به شکل سنتي، در بخشهايي چون استفاده از متريال، ماندهايم و درجا ميزنيم. البته اين مسلم است که اگر قرار باشد مجسمهاي ماندگار باشد، متريال آن بايد شرايط خاصي داشته باشد؛ ولي ما نبايد خودمان را تا اين حد به يک متريال خاص محدود کنيم. ضمن اين که ما جنس را معامله نميکنيم و طالب ايده هستيم؛ همانگونه که وقتي از برند خاصي لباس تهيه ميکنيم، پول جنس ابريشم يا کتان آنرا نميدهيم؛ بلکه هزينه طراحي و فکري که پشت آن است را پرداخت ميکنيم.
منظورتان اين است که لزومي ندارد مجسمه شهري، ماندگار باشد؟
بله، نيازي نيست همه مجسمههاي شهري با مواد ماندگار ساخته شوند؛ ميتوانيم به متريال جديدتر و نوتر فکر کنيم. دنياي امروز دنياي سرعت و پيشرفت است. براي مثال بيشتر ما تابلوي موناليزا را ميشناسيم، بدون اين که همه به پاريس رفته باشيم. ما موناليزا را از عکسها، فيلمها و خاطرهاش ميشناسيم. به همين ترتيب در ساخت مجسمههاي شهري و در سمپوزيومها هم ميتوانيم در کنار مجسمههاي ماندگار، مجسمههاي ميرا و گذرا داشته باشيم که عمرشان کوتاه است ولي خاطره ماندگاري از آنها در شهر باقي ميماند.
به نظر شما بهترين شيوه براي تهيه مجسمه شهري چيست؟
اين خيلي خوب است که فراخوان ميدهيم و فرصت ايجاد ميکنيم، ولي خوبتر اين است که بخشي از مجسمههاي شهريمان را به مجسمهسازان مشهور ايران و جهان سفارش دهيم و بدون اينکه براي آنها موضوع خاصي را تعيين کرده باشيم، از آنها بخواهيم براي شهر ما مجسمه بسازند. و اتفاقا هنرمندان داخلي بسياري هم داريم که بر مبناي تجربه و خاطرهاي که در شهر دارند، ايدههاي بسيار خوبي را ميتوانند عملي کنند. بخشي از مشکلات مجسمههاي شهري نيز به بودجههايي بازميگردد که به آن اختصاص داده شده است. وقتي ميخواهيم کار با ارزش انجام دهيم، بايد تناسب کيفيت و کميت را رعايت کنيم و کيفيت را فداي کميت نکنيم. مسلما سفارش يک مجسمه خوب به يک مجسمهساز، بهتر از سفارش 10 مجسمه متوسط ولي ارزانتر به 10 مجسمهساز است؛ به اين شرط که جامعه مجسمهسازي، هنرمندي را که انتخاب ميکنيم قبول داشته باشد.
بايد در کارشناسيهايي که داريم بازنگري کنيم. بايد علاوه بر پرداختن به سنتها، تنوع، بهروزبودن و جوان بودن فکر را نيز در نظر داشته باشيم. بايد از لحاظ فکري تجديد نظر کنيم و از نامهاي تکراري استفاده نکنيم.
فکر ميکنيد انجمن مجسمهسازان بهتر ميتواند مجسمههاي شهري را انتخاب کند و متولي آن باشد يا نهادهايي مثل شهرداري و سازمان زيباسازي؟
خوشبختانه اتفاقي که در انجمن مجسمهسازان افتاده و آن را از بسياري از انجمنها متمايز کرده اين است که 90 درصد از هنرمنداني که به عنوان مجسمهساز شناختهشده و فعاليت ميکنند، عضو انجمن اند. البته ممکن است ميان دانشجويان و هنرمندان جوان، مجسمهسازاني باشند که هنوز عضو انجمن نشدهاند، ولي مجسمهسازان شناختهشده حتما عضو انجمن هستند؛ در نتيجه همه نيروي متخصص در مجسمهسازي که به عنوان کارشناس با شهرداري همکاري ميکنند نيز عضو انجمن هستند.
از طرفي، کسي که در شهرداري يا هر نهاد ديگري فعاليت ميکند، لزوما نبايد در همه زمينهها متخصص باشد، بلکه تخصص چنين شخصي بايد در انتخاب و استفاده از نيروي متخصص باشد؛ استفاده از کارشناساني که به معناي واقعي کلمه در حوزه مورد نظر تخصص داشته باشند. اين درست نيست که همه کارها را يک نفر انجام دهد. براي مثال اگر شما به مطب پزشکي مراجعه کنيد که بر تابلوي آن نوشته است «دکتر پوست، اطفال و داخلي»، اعتماد کمتري به او خواهيد کرد، نسبت به دکتري که روي تابلوي آن نوشته شده «فوق تخصص قرنيه چشم». امروز دنيا دنياي تخصص است، حتي در زمينه مجسمهسازي نيز، پرداختن به «مجسمههاي شهري» احتياج به تخصص دارد.
اگر در پروژهها و بينالها و سمپوزيومها، از کساني استفاده کنيم که در زمينه خودشان تخصص دارند، در جا نخواهيم زد. امروز فکر، متريال و حتي انتظار مردم از مجسمهسازي تغيير کرده است.
به نظر شما اين عقيده درست است که چون مجسمهسازي شهري يا نقاشي ديواري در ايران پيشينه طولاني ندارد، نبايد آنچه را که ارائه ميشود نقد کنيم و بايد اجازه بدهيم اين هنر پله پله پيش برود و جان بگيرد و مسير طولاني تکامل را گام به گام طي کند؟
من اصلا چنين اعتقادي ندارم. البته اين را قبول دارم که ما پيشينه تاريخي چنداني در اين حوزه نداريم، ولي اين را نميپذيرم که بايد پله پله پيش برويم. روستايي که تا به حال تلفن نداشته است، اگر امروز خط تلفن به آن بدهيد، فردا ميتواند اينترنت داشته باشد و اهالي اين روستا مجبور نيستند همه مشکلاتي را که ديگران براي دسترسي به ارتباطي از نوع امروز از سر گذراندهاند، تجربه کنند. دنيا آنقدر سريع پيش ميرود که بايد با آن پيش برويم و اصلا امکان اين وجود ندارد که قدم به قدم راههاي رفته را طي کنيم. البته اين فرصت را داريم که کمبودهايمان را جبران کنيم؛ هم هنرمندان مناسب آنرا داريم و هم سواد و قابليتش را، و ميتوانيم با رفع کمبودها، مجسمهسازي شهريمان را همگام با جهان پيش ببريم.
البته قصد من اين نيست که فرمهاي ديگر هنر را نقد کنم و بگويم حتما بايد به سمت هنر جديد برويم. ولي بايد کمي جهانيتر فکر کنيم.
چگونه بايد مجسمهسازي شهريمان را با جهان همگام کنيم؟
مهم اين است که اگر براي مجسمه شهري سراغ کسي ميرويم که براي مثال به سبک «مدرنيسم» گرايش دارد، در اين زمينه واقعا خوب کار کرده باشد و به شيوه خود احاطه داشته باشد. از طرف ديگر بايد جوانها را شناسايي کنيم. برخي از دانشجويان کارهاي بسيار تازه و خلاقانهاي دارند و آنچه ما در آخرين بينال مجسمهسازي با آن مواجه شديم، آثار بسيار پيشرو و نويي بود از هنرمنداني که تا به حال اسم آنها را نشنيده بوديم و بينال فرصتي بود براي ديده شدن آنها. همچنين بهتر است همانطور که پيشتر گفتم، مجسمههاي شهري را يک بعدي نگاه نکنيم. مجسمههاي موقت و ميرا با ايجاد فضاهايي متفاوت ميتوانند تاثيرگذار باشد. مجسمهسازي شهري ميتواند در کنار رويه سنتي خود و پرداختن به تنديسها و يادوارههاي سنگي و ماندگار، مجسمههايي را نيز ارائه کند که بيش از اينکه خود ماندگار باشند، خاطرههاي ماندگار در ذهن شهر به جا بگذارند. ميتوان از ويژگيهاي تهران براي ساخت و ايجاد فضاهاي بسيار نو و ماندگار استفاده کرد. اين درست نيست که دائما دور يک عده مجسمهساز خاص دور بزنيم. بايد فرصت ديده شدن به هنرمندان جواني را بدهيم که اگرچه نامآشنا نيستند؛ ولي فکر و ايدههاي جديدتري نسبت به بسياري از هنرمندان مشهور دارند. بايد ذهنمان را باز بگذاريم و چهارچوبها را تکرار نکنيم. تعريف و چهارچوب براي فهميدن است، براي اين نيست که دور آن راه برويم و خلاقيت نداشته باشيم. اين که مجسمههاي شهري تا اينجا موفق بودهاند، نبايد سبب شود در همين نقطه بمانيم و درجا بزنيم. بايد کاري کنيم مجسمهسازي شهريمان موفقتر، بهتر و بينالملليتر باشد.
از نظر شما آنچه برخي درباره تناسب سطح ارائه هنر با سطح سواد هنري مردم ميگويند، درست است؟ آيا هنرمند بايد براي خلق مجسمه شهري يا نقاشي ديواري براي شهر، هنري در سطح سواد بصري مردم آن شهر ارائه کند؟
کار هنرمند اين است که سواد بصري مردم را بالا ببرد. وظيفه ما اين است که کار فرهنگي بکنيم و آن را ميان مردم جا بيندازيم؛ نه اين که خودمان را با مردم هماهنگ کنيم. اما در عين حال بايد با آگاهي به سطح سواد بصري مردم، تغييرات را ايجاد کنيم و در زمينههايي کار کنيم که ميدانيم مردم در آن نقطهضعفهايي دارند. اگر مشکلات و ايرادها را بدانيم، ميتوانيم بهتر فرهنگسازي کنيم. اساسا کار يک ارگان متخصص نيز همين است.
چشم مردم به سرعت به تغييرات عادت ميکند، همانگونه که همه چيز امروز با 20 سال پيش متفاوت است؛ ولي چون تغييرات به مرور اتفاق افتاده، براي همگان عادي است. ما هم براي بالا بردن سطح سليقه هنري مردم، بايد تازهها را در معرض ديد آنها قرار دهيم، وظيفه ما است که به مردم بگوييم هنر خوب و هنر پيشرو چيست.
مجسمه شهري ميتواند ميرا يا حتي سرگرمکننده باشد. ما ايرانيان دوست داريم همهچيز را به فلسفه و عرفان و مسائل عميق ربط دهيم، ولي شايد گاهي جاي مجسمههايي که فقط و فقط براي جذابيت و سرگرمي ساخته شدهاند، خالي باشد. البته منظور من اين نيست که مجسمه شهري بايد کيچ باشد، ولي ميتواند کيچ هم باشد، همانگونه که به ديگر شيوهها نيز ميتواند وجود داشته باشد. شيوهها بهوجود ميآيند چون لازمشان داريم. شايد زندگي امروز ما کمي نياز به مجسمههاي شهري زيبا و سرگرمکننده دارد. اين به معناي نفي مجسمهسازي کلاسيک نيست، اما شايد بتوان بخشي از مجسمهسازي شهري را به مجسمههاي اينچنين اختصاص داد.
گفتگو از بهار عليزاده