به گزارش خبرنگار شهر، متن اين يادداشت به شرح زير است:
0
صدا و چهرهاش را ميشناختم، خوش صدا، خوش بيان و نيك سرشت و دانا. فكر نميكردم روزي هم بازياش شوم، در اولين تجربه سينمايياش در فيلم واروژ كريم مسيحي، «پرده آخر» كه نخستين پرده بازياش بود، هيجان زده بود و با صراحت ميگفت: نميدانم، ميتوانم يا نه؟ ... بايد كمكم كني. يك بازيگر ديگر نيز در فيلم واروژ حضور داشت كه نخستين كار سينمايياش بود؛ ماهايا پطروسيان و جالب اينكه اين دو بازيگر زيباترين صحنههاي بازي فيلم را خلق كردند و در حاليكه هر دو در ترديد توانستن و نتوانستن بودند، بر هيجان و ترديدشان غلبه كردند.
نقش متفاوت و دشوار «ملوك» در فيلمنامه واروژ نياز به بازيگري با ويژگيهاي تازه و غير كليشهاي داشت، در نخستين جلسه فيلمبرداري كه خواهر و برادر با هم مواجه شدند( كامران ميرزا و ملوك، داريوش ارجمند و نيكو خردمند) بازي حيرت انگيز ملوك تحسين همه را برانگيخت.
هر چند دير، ولي ستارهاي يگانه با ويژگيهاي تازه و نو و صدايي گيرا كه به گوينده احتياج نداشت در سينما متولد شد. بانويي با نام نيكو خردمند، بانويي نيك، بانويي شكوهمند، بانويي مهربان كه غريزه بازيگري در نهادش بود و چه دير به سينما آمد و چه زود از ميان ما رفت.
من در سريال هفت سنگ نيز با او همبازي بودم و بانو نقش مادر من را بازي ميكرد، لذتي مضاعف از حضور او در اين كار داشتم، آخرين كار بانو سريال «قابهاي خالي» به كارگرداني مرتضي احمدي هرندي بود كه من هم در آن حضور داشتم ولي متاسفانه با بانو مواجهه و بازي نداشتم. اما افتخاري كه با حضورش به مجموعه قابهاي خالي بخشيد، فراموش نشدني است. نقشي كه در ذات لحظاتش با زندگي و جسم دردمندش نزديكي حيرت انگيزي داشت و با او هم عاقبت بود.
افسوس و صد افسوس كه جاي خالي اين بزرگان خالي ميماند...
براي روح بلند بانوي سينما و تلويزيون نيكو خردمند از خداوند متعال علو درجات و آرامش ابدي آرزو دارم.