شنبه ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۳
ساعت : ۱۸:۳۶
کد خبر: ۵۴۴۳۶
|
تاریخ انتشار: ۱۷ مرداد ۱۳۹۱ - ۰۰:۵۷
يادنامه اي براي خالق لحظه هاي انقلاب که رفت/
و به همين سادگي محمود گلاب دره اي ديگر ميان ما نيست و بايد عادت کنيم به نبودن او که مردي بود در اين دوران.

شهر: سيدمحمود قادري گلابدره‌اي در سال 1318 درتهران به دنيا آمد. مدتي در کوه‌‌هاي شميران شباني ‌کرد و مدتي را به گردو و بلال‌فروشي در سر پل تجريش گذراند. بعد از گذراندن تحصيلات مقدماتي و متوسطه، وارد دانشكده ادبيات دانشگاه تهران شد؛ ولي دانشگاه را ناتمام گذاشت و با ورود به دانشگاه بين‌المللي لندن، در رشته ادبيات انگليسي تحصيل كرد و بعدها در برهه‌اي به مترجمي زبان سوئدي روي آورد.

گلابدره‌اي که نويسندگي را از ابتداي دهه 40 آغاز کرد، مسؤليت انتخاب کتاب‌هاي ايراني براي مهاجران ايراني در سوئد را هم برعهده داشته و کارشناس ارشد مرکز پژوهش کانون پرورش فکري کودکان و نوجوانان، اپراتور و فوتره گرامتري سازمان نقشه‌برداري هم بوده است. علاوه بر آن، 10 سالي را در هيئت خانه‌به‌دوش‌ها در آمريکا گذرانده که حاصلش کتاب «ده سال هوم‌لسي آمريکا» است. وي در جايي گفته که در اين سال‌ها به عنوان يک نويسنده ايراني سه ماه در خانه کن کيسي نويسنده رمان «پرواز بر فراز آشيانه فاخته» زندگي کرده يا با وينستون گروم نويسنده رمان «فورست گامپ» همنشين بوده‌ يا حتي پل ماير دو ماه وي را مهمان خانه‌اش کرده است.

ميراث‌دار جلال

مي‌گويند گلابدره‌اي شاگرد جلال بوده و بعدها رفيق صميمي‌اش شده و مسير او را دنبال کرده است. خودش که کتابي هم به اسم «آقاجلال» دارد، مي‌گويد «من خودم را بيشتر ميراث‌دار سه نويسنده مي‌دانم تا فقط آقا جلال. از هدايت و نوع ادبياتش، از ابراهيم گلستان به لحاظ نثر و تکنيک نوشتن و از جلال تنها به اعتبار مسائل اجتماعي و دغدغه‌هايي که به عنوان يک نويسنده از مسائل مبتلا به سياسي داشته، متأثر بوده‌ام.»

سابقه آشنايي گلابدره‌اي با آل احمد، به دوران تحصيلش در دوره متوسطه و کلاس انشا باز مي‌گردد و به گفته خودش، اين مدرسه در تجريش بوده و جلال هم علاقه زيادي به نوشته‌هاي او داشته‌است.

رمان‌نويسي به مثابه يک پديده شهري

گلابدره‌اي رمان‌نويسي را يک پديده شهري دانسته که به بررسي روابط و تعامل‌ ميان ساکنان شهر مي‌پردازد. وي معتقد بود «اغلب رمان‌هاي مهمي که در ايران و جهان منتشر شده‌اند، به بررسي همين روابط و مسايل مبتلا به شهرنشيني پرداخته‌اند». دو کتاب «سرنوشت بچه شمرون» و «پر کاه» او، شاهدي بر اين زاويه نگاهش به ادبيات است.

 

فرياد بي‌هيچ‌کسي و بي‌پناهي

او که در جايي گفته بود «اگر من روزي نوشتن را يا به عبارتي درست‌تر، نوشتن مرا تنها بگذارد، همان شب يا همان روز دق مي‌کنم و مي‌ميرم.»، چندي پيش و پس از آن‌که بيماري گريبان‌گيرش شد، در نامه‌اي حق و حقوق تمام آثارش را، اعم از حقوق مادي و معنوي، به‌صورت رسمي و قانوني به علي خليلي منتقل کرد.

در بخشي از اين نامه آمده است: «ديگه نمي‌گم تا کي جدا. نه مي‌گم و نه مي‌نويسم و نه مي‌خوانم که نه باشم جدا. ديگه رسيدم به ته تهاي آخر خط که بايد جدا کنم خود جدا شده‌ام را از جو و جفت و جوجه. ديگه مي‌خوام خودم جدا کنم. اين موي روييده بر اين زبون قاچ قاچ شده‌ي خودم رو که از بس گفتم و ناليدم و فرياد زدم از بي‌هيچ‌کس و بي‌پناهي و مي‌خوام واشم از پيچيدن به هيچ و پوچ. اي اهالي من، اي آدم‌هايي که اين قلم‌هاي سياه تراشيده و نتراشيده رو هي زدم تو مرکب جام جانم و کشيدم روي کاغذاي سپيد عمرم و دادم که بدن به دست شما که بخوانيد و بدانيد که چي کشيدم. اي ناشران، اي اداره‌جات فرهنگي، اي دولتمردان ده دوره دولت‌مردي تا هزار دوره‌ي ديگه بدونيد منه پيرمرد خسته از گم‌کردگي و سرگشتگي اين آخرين رمق‌هاي جونم رو مي‌خوام بذارم براي نوشتن چيزايي که تا حالا ننوشتم که واسم از جو و جفت و جوجه مهم‌تره.»

از سگ کوره‌پز تا زير خاکستر عشق

نويسنده رمان ماندگار «لحظه‌هاي انقلاب»، که از زمان انتشار «سگ کوره‌پز» در سال 53، تا سال‌ها تضاد ميان غني و فقير را دستمايه آثارش قرار داد، در سال 59 رمان «حسين آهني» را منتشر کرد. سک سال بعد در سال 60 داستان 55 صفحه‌اي «اسماعيل اسماعيل» را به کانون پرورش فکري کودکان و نوجوانان سپرد و سه سال بعد در سال 63 رمان «پرستو» را منتشر کرد. رمان‌هاي «سرنوشت بچه‌ شمرون» و «پرستو»نيز در سال 64 منتشر شدند و «دال» را که داريوش مهرجويي، فيلمنامه‌اي با نام صحراي سرد را بر اساس آن نوشته، در سال 66 منتشر کرد.

در سال 80 «ده سال هوم‌لسي امريکا» را نوشت که خود گفته‌ است نام اصلي‌اش «ده سال امريکا» بوده ويک رمان 24 جلدي است؛ ولي «هوم‌لسي» را ناشر به نام آن اضافه کرده و تنها دو جلداز آن منتشر شده که چنگي به دلش نمي‌زند. «منير» نيز در سال 83 منتشر شد و سه کتاب «زير خاکستر عشق»، «گل گيلاسگرزدره» و «زن گم‌کرده همزاد» را در سال 87 به نشر افراز سپرد.

تنهايي بي‌هياهو

گلابدره‌اي، که وي را در زمره بزرگ نويسندگان انقلاب مي‌دانند،‌ در فروردين سال‌جاري، به دليل نارسايي مغزي و کاهش سطح هوشياري، در بخش مراقبت‌هاي ويژه بيمارستان الغدير تهران بستري شد. شهرداري تهران هزينه‌هاي درماني‌اش را تقبل کرد و بسياري به ديدنش رفتند؛ اما به هر حال تنها بود و پس از ماه‌ها بستري بودن، شامگاه يکشنبه 15 مرداد، در تنهايي در خانه‌اش درگذشت. اکنون، پيرمرد ديگر ميان ما نيست ...

نظر شما