يکشنبه ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۳
ساعت : ۲۳:۰۵
کد خبر: ۵۶۵۰۳
|
تاریخ انتشار: ۲۲ مهر ۱۳۹۱ - ۱۲:۲۸
نقد مصطفي حريري بر فيلم «بغض»/
يك منتقد سينما معتقد است که فيلم «بغض» يك فيلم زوال و پروپاگانداي سياسي است.

مصطفي حريري منتقد سينما در خصوص فيلم «بغض» در گفت‌و‌گو با خبرنگار فرهنگي «شهر»، با اشاره به اينكه نگاه فيلم «بغض» سمبوليك است، اظهار داشت: كارگردان در اين فيلم قصه‌اي را ساخته كه به هيچ نحوي در آن زمان گذشته و حال بخش‌ها و فضاهايش به هم ارتباطي ندارند. در حقيقت، فضا يك فضاي سمبوليك است.

 

حريري در اين ارتباط با بيان اينكه عوامل فيلم «بغض» خواسته‌اند يك فضاي سمبوليك را در فيلم ايجاد كنند و در اين خصوص از المان‌‌هاي مختلفي از جمله عناصر فضايي و شخصيتي بهره‌ گرفته‌اند، اظهار داشت: المان‌هاي فضايي به فضاها، لوكشين‌ها و طراحي صحنه برمي‌گردد، در واقع بايد توجه كرد كه كل قصه در چه زمينه‌اي اتفاق مي‌افتد. همچنين المان شخصيتي به بخش شخصيت‌ها مي‌پردازد مبني بر اينكه اين شخصيت‌ها در چه زماني شكل گرفته‌اند و چگونه به وجود آمده‌اند. به طور كلي كنش و واكنش و اتفاقاتي كه برايشان مي‌افتد، جريان‌ اصلي قصه را تشكيل مي‌دهد.

 

وي با اشاره به اينكه هر قصه‌اي كه در نمايشنامه، داستان، رمان ـ غير از داستان كوتاه ـ شكل مي‌گيرد؛ شامل شاخه اصلي قصه، شاخه‌ها و داستان‌هاي فرعي مي‌شود، گفت: در «بغض» داستان اصلي داريم مبني بر اينكه قصه دو جواني مي‌خواهند فرار كنند و به امريكا مهاجرت كنند. داستان فرعي قصه مربوط به هر كدام از داستان ژاله و حامد و خانواده‌هايشان است و قصه‌اي ديگري به اين ماجرا پيوند مي‌خورد، حتي قصه آشنايي اينها جزء بدنه اصلي قصه نيست. 

   

مطلق‌گويي در فيلم

اين منتقد سينما با اشاره به سبمل ماجرا شدن چند بخش اصلي فيلم، اظهار داشت: در حقيقت يك روي ظاهري در قصه اين دو نفر و يك روي زيرين وجود دارد. در اين رابطه مي‌توان گفت؛ اين مقوله‌ها اگر به عنوان يك مبحث جامعه‌شناختي و تاريخي مطرح شوند؛ در واقع در اين مواقع جامعه‌شناسي وقتي چنين موضوع «بغض» را ـ از جمله اينكه نسل دهه شصت اين طوري بودند ـ مطرح مي‌كند، در بررسي ادعايش موضوع را نقد مي‌كند و در نهايت هم يا اثبات مي‌كند يا رد اما وقتي اين چنين مقوله‌هايي وارد عرصه هنر مي‌شود تبديل به يك ادعا مي‌شود چون فضاي هنر فضاي مطلق‌گويي است. اساسا به اين موضوعات نگاه‌هاي پوزيتويستي، نسبي‌گرايانه، منطق‌هاي سازي و هرمونوتيكي وجود دارد كه در اصل در هنر جايگاهي ندارد.

 

حريري در خصوص اغراق‌ها و درشت‌نمايي‌ها در اين فيلم، فرم و داستان «بغض» را دچاركنتراست شديد تلقي كرد، و گفت: حتي در فيلمبرداري اين فيلم هم كنتراست خيلي بالايي وجود دارد. در واقع بين تلخي و شيريني خيلي فاصله وجود دارد، خصوصا رنگ‌هاي تيره را خيلي جدي مي‌بينيم و همه اينها اغراق است. رنگ‌هاي سرد و گرم هر كدام در حد اعلا در فيلم وجود دارند بنابراين اين كنتراست در تدوين رنگ تشديد شده است. 

   

«بغض» حتي آنارشيسم هم نيست

وي «بغض» را يك اثر آنارشيسمي تلقي نكرد ـ چون آنارشيسم يك وژه جامعه‌شناسي است ـ بلكه يك اثر آنتروپي است، و در اين ارتباط با اشاره به اينكه بي‌نظمي در اين فيلم بالاست، گفت: اين فيلم در فضاي آنتروپ يعني استانبول ساخته شده است، فضاي تركيه خصوصا استانبول به شدت فضاي آنتروپ است، در واقع بي‌نظمي زيادي وجود دارد؛ چه از نظر فرهنگي كه محل تلاقي فرهنگ‌ها از جمله فرهنگ آسيايي و اسلامي و هم ارتدوكس روسي و فرهنگ غربي اروپايي است و جه از نظر اينكه محل به شدت توريستي و عبور و مرور زياد است. بنابراين اين موارد ميزان بي‌نظمي صحنه‌ها را بالا مي‌برد. در ميشيان مي‌خواست از اين موقعيت استفاده كند تا پيام مبني بر نسل بي‌هويت و سرگردان رابه مخاطب منتقل كند.

 

وي با اشاره به اينكه درميشيان با انتخاب ابزار سمبوليسم براي بيان حرف‌هايش، مي‌خواهد يك مصداق از ميان هزاران را نشان دهد و بگويد همه افراد شبيه اين قصه‌اند، گفت: درميشيان در گفتن اين موضوع حتي در شك هم نمي‌كند، آدم‌هايي بي‌هويت و پا در هاو خلق مي‌كند، مطلق حرف مي‌زند و اين را به كل جامعه ربط و تعميم مي‌دهد.

 

حريري ديدگاه در فيلم «بغض» را بيش از هر چيزي يك ديدگاه سياسي فارغ از نظر درميشيان در اين فيلم قلمداد كرد و عنوان كرد: به زور كلي مي‌توان گفت؛ مضامين فيلم محاكمه انقلاب اسلامي است، در واقع نسلي را كه جمهوري اسلامي پرورش داده بي‌هويت، سرگردان و گم كرده ره است، نه راه پس دارد و نه راه پيش و بي‌حامي وبي‌پناه است.

 

وي درارتباط با اين موضوع با اشاره به اينكه در اين نقطه است كه كارگردان گير مي‌كند و فيلمش گنگ مي‌شود در اين زمان است كه مي‌توان گفت؛ «بغض» يك فيلم بسيار ضعيف و پروپاگانداي سياسي است. درست است كه درميشيان در فضاي فرم و محتوا توانسته ابزارهايش را بشناسد اما گرفتار ابزارهاي سياسي شده است.

 

اين منتقد سينما در رابطه با راهكار خلق اثر ماندگار گفت: براي اينكه هنرمند بتواند اثرش را ماندگار خلق كند بايد بتواند تفكرش را كاملا در درونش هضم و جزم كند اما در اثر درميشيان چنين اتفاقي نيفتاده است و در نتيجه اثر وي گرفتار آنارشيسم و آنتروپي مي‌شود. درميشيان اين موارد را تا حد جنون پيش برده تا جايي كه داستاني جنون‌آميز «بغض» را تهيه مي‌كند. همچنين شخصيت‌هاي غلو شده، بيرون زده و رخداد‌هاي غيرقابل پيش‌بيني به وجود مي‌آورد و همه نوع بلا را سر اين افراد مي‌آورد. بعد اينها را به سر حد بيچارگي مي‌رساند. با توجه به اينها زماني كه مخاطب از سالن بيرون مي‌آيد احساس به بن‌بست رسيده به او دست مي‌دهد. 

 

فيلمي به عنوان آگهي سياسي

وي همچنين نتيجه فيلم «بغض» را آگهي سياسي دانست و در اين خصوص افزود: آگهي سياسي مبني بر اينكه جمهوري اسلامي به بن‌بست رسيده است. در هر جامعه‌اي اين جوانان محصول آن تمدن است ، سيبي كه كرم زده باشد در ختش هم كرم زده است.

 

حريري مصلحانه بودن درميشيان را رد كرد و تاكيد كرد: به هيچ وجه قبول ندارم كه فيلم نظر اصلاحي دارد چون جايي براي اصلاح در بطن ماجرا نگذاشته است. شخصيت‌ها به شدت در زوال پيش مي‌روند. در واقع «بغض» فيلم زوال، انهدام، انقراض، نابودي، از هم پاشيدن اخلاقي و خصوصا آرماني است. در حقيقت يك هجو اجتماعي است يا بهتر است بگوييم هجو تمدني است.

 

وي در رابطه با حضور كمر‌رنگ و محو شدن شخصيت‌ها و عناصر فرعي «بغض»، با اشاره به اينكه كنتراست مفهومي فيلم به شدت بالاست، گفت: به قدري درصد كنتراست بالا مي‌رود كه بقيه كاراكترها حضورشان كم‌رنگ مي‌شود. گاهي فرد اينقدر از آشنايي با يك ابزار ذوق زده مي‌شود و در استفاده از آن افراط مي‌كند مثلا يك عكاس با شناخت كنتراست بيش از اندازه از آن استفاده مي‌كند و در اين فيلم هم همينطور. با توجه به اينها كارگردان در مفهوم اين فيلم به قدري خواسته اين دو شخصيت را برجسته كند كه ديگر هيچ شخصيت ديگري اهميت پيدا نمي‌كند. البته شخصيت‌هاي اصلي هم كاملاسطحي‌اند، زياد عمق پيدا نمي‌كنند كه داستان را پيش ببرند و اين مسأله به نگاه سطحي كارگردان برمي‌گردد.

 

اين منتقد سينما قصه «بغض» را قصه سبك و نحيفي تلقي كرد و گفت: در اين فيلم به اصطلاح آدم‌هاي كوتاه قد و با آرزوهاي كوچك درگير فضايي مي‌شوند كه در آن فضا محو مي‌شوند. 

 

فضاي ژورناليستي در فيلم

حريري فضاي كلي «بغض» درميشيان را فضاي كاملا ژورناليستي و سطحي دارد نه عميق عنوان كرد و در اين خصوص اظهار داشت: فضاي فيلم يك فضاي به بن بست رسيده است، درميشيان وقتي همه چيز را تخريب مي‌كند، چيزي را براي آن جايگزين نمي‌كند. راه برگشت را براي شخصيت‌هايش مي‌بندد، و بن بست صد در صد مي‌گذارد، در واقع هيچ راهي براي كاراكترها نمي‌گذارد. در نهايت شخصيت‌‌ها را به سر حد زوال مي‌رساند و آنها را نابود مي‌كند. كاراكتري كه سمبل جامعه است. به طور كلي قد و قواره داستان اصلي فيلم غير از اينكه سطحي است، غناي دراماتيك (ماجراهايي كه فيلم را پسش ببرد) فيلم كوتاه را دارد و فيلم حداكثر در حد 20 دقيقه مطرح است.

نظر شما