به گزارش خبرنگار شهر، آنيما احتياط در پي اعلام خبر اين اجرا که روز جمعه 24 آذر ماه در گالري آريا ارائه ميشود، در يادداشتي درباره مدوليشنآرت و ابعاد آن نوشته است:
«از منظر تاريخي، مدوليشنآرت به دو دسته مدوليشنآرت منفعل و مدوليشنآرت فعال تقسيمبندي ميشود که براي سهولت، مدوليشنآرت فعال را همان مدوليشنآرت ميناميم.
تفاوت اساسي در مدوليشنآرت منفعل و فعال در اين است که در مدوليشنآرت منفعل، عملکردهاي نوسان و حتا بعضاً لايهوارگي را ميتوان يافت، اما اساس شکلگيري، فاقد وضعيت فازي، نوسان و لايهگرايي است. مدوليشنآرت منفعل خود به دو دسته مدوليشنآرت منفعل ذاتي و مدوليشنآرت منفعل پيشرو تقسيم ميشود.
بهترين نمونههاي مدوليشنآرت منفعل ذاتي، رمان، موسيقي، پرفورمنس آرت، سينما و تئاتر هستند؛ چراکه ذات هر يک از اين هنرها همواره پذيراي لايههايي از هنرهاي ديگر بوده است. بهعنوان مثال سينماي بونوئل در نوسان دايم بين «رؤيا/ تخيل ~ واقعيت» است و يا رمان آزاده خانم رضا براهني که بين «تصوير~ متن» نوسان دارد.
در مدوليشنآرتهاي منفعل پيشرو، هر چند ممکن است مرزهاي ژانريک مخدوش شوند؛ امّا نوع اجرا و فهم به شکل «ارايه/ خوانش» افقي باقي ميماند. در اين ميان، البته، پرفورمنس و هپنينگ، از ديگر هنرها به مدوليشنآرت فعال نزديکتراند.
تاريخِ نوسان بين هنرها، به سالهاي 1960 بازميگردد. در آن زمان کلاژهاي کوبيستي و تکهچسبانيها، اجراهاي فوتوريستها و بهويژه داداييستها، تقسيمبنديهاي رايج و پذيرفتهشده بين نقاشي و پيکرتراشي را به چالش کشيدند. در واقع هنرمندان وارد عرصهاي شدند که از دامنه وسيعي از مصالح زندگي روزمره براي کار و بار هنري خود استفاده کنند؛ در نتيجه، عميقترين نوسان بين «انحصارگرايي ~ روزمرگي» اتفاق افتاد. اين نوسان به شکل باورنکردنياي تعيينکننده بود؛ يعني نوسان بين «فرهنگ بصري توده ~ فرهنگ بصري نخبه». بيهوده نبود که دونالد جاد در مقالهاي با عنوان «اشياي خاص» نوشت که بيشتر آنچه در هنر امروز خلق ميشود را ديگر نه ميتوان نقاشي دانست و نه پيکره.
در برخي آثار کارل آندره، مخاطب به راه رفتن روي آثار دعوت ميشد و به اين ترتيب آثار هنري، بين وجود خود و حضور مخاطب در «شيء هنري ~ حضور مخاطب»، غوطهور ميشدند.
مدوليشنآرت منفعل پيشرو، با سست شدن دستهبنديها و برچيده شدن حدود حوزههاي مختلف از اواسط دهه 60 تا اواسط دهه 70، به اوج خود رسيد. شکلگيري هنرهاي جديد (هنر مفهومي، هنر ناچيز، فرآيند، ضد فرم، هنر خاکي، محيط، هنر بدني، اجرا و ...) در همين دوران بود. هنر، ديگر چهرهاي متغيير داشت، حرکتي مداوم و اکنون ديگر سبک خاص هنرمند، به چالش کشيده شده بود. وضعيتي که در آن دوران، ناپايدار و شايد هم هراسناک به نظر ميآمد.
در اين دوران، مهمترين نوسان، بين اثر هنري و فرآيند بهوجود آمدنش در حال شکلگيري بود.
به عنوان نمونههايي از مدوليشنآرتهاي منفعل پيشرو ميتوان به فيلمهاي اندي وارهول اشاره کرد که بين «زمان حقيقي ~ زمان سينمايي» در حال کندکردن روند درک ما از زماناند. همچنين کار و بار هنري جان کيج، همواره ميان مرزهاي هنرهاي تجسمي، موسيقي و ادبيات در نوسان بود. بهعنوان مثال، جان کيج -با ادغام دستآوردهاي فوتوريستها وداداييستها-، با سخن گفتن به همراه صداي ضبطشدهاش، «درسگفتارهاي همزماني» ارايه ميداد که يادآور فعاليتهاي کافه ولتر بود.
مدوليشنآرت فعال، به اجرايي لايهلايه اطلاق ميشود که در بستر يکي از هنرها پيريزي شده و ظهور مييابد. ماهيت «مکاني» و «فضايي» ايجاد شده ميتواند در اين نوع اجراها تعيينکننده باشد و برحسب اينکه نوع بستر انتخاب شده «چيست»، مدوليشنآرت «هستي»هاي اجرايي متفاوت به خود ميگيرد.
مدوليشنآرت فعال، يک نوعِ جديدِ ميان رشتهاي نيست. در مواجهه با مدوليشنآرت، با خوانش يک معادله چندمجهولي روبهرو ميشويم که در سطوح مختلف، هر يک از مجهولات، چيستي و هستي خود را بازمييابند. با در نظر گرفتن «نوسان» ذهن از يک طرف و «سيال»بودن لايهها از طرف ديگر (و در هم لغزيدنشان)، هر مجهول در لايههاي ديگر بهکلي داراي وجود و ماهيت متفاوتي است.
هر نوع «قرارگرفتن پيشآمد» که يک مدوليشنآرت ناميده شود، لازم است توانايي خوانش امکانات «غايب ~ حاضر» را فراهم آورد.
به قول يوسف حابلار «تفکر، حرکت از يک لايه به لايه ديگر است (وابيني اثر هنري/ شيء/ پديده). همانگونه که بر اساس اين تعريف، تفکر با دايناميک بودن و حرکت کردن گره خورده و در هم تنيده است، اين را نيز ميتوان اضافه کرد که «هنر سيال در نوسان» گشايش فعالانه لايههاست».»
مهمترين ويژگي مدوليشنآرت بهعنوان يک فرم هنري، تحول راديکال و بازخواني مخاطب در سايه «نوسان هويت» او و نحوه تجربه او از اجراي لايهلايه است.
در اجراي لايهلايه، اگرچه وقايع در طول زمان افقي است؛ امّا «وابيني» آنها به شکل عمودي رخ ميدهد. همچنين ترتيب و توالي لايهها صرفن انتخاب مدولاتور است و ترتيبهاي ديگر در خوانش ذهني، ارزشي معادل با ترتيب مورد نظر مدولاتور دارند.
لازم به ذکر است که از منظر تاريخي، نطفه اوليه مدوليشنآرت، در سال 1984، با اجراي «کافه وين» شکل گرفته است. در اين اجرا از صحنههاي لايهلايه استفاده شده، به اين ترتيب که با اتمام هر بخش از نمايشنامه، يک لايه از صحنه به کناري ميرفت و لايه زيرين بهعنوان صحنه بعدي پديدار ميشد. اين نمايشنامه البته خارج از منطق آنچه تحت عنوان مدوليشنآرت، امروز براي آن در نظر گرفتيم، شکل گرفته است؛ امّا نوع اجرا از نظر تاريخي حايز اهميت و الهامبخش است. همچنين برخي از آثار کارل آندره که از قطعاتي تشکيل شده بودند که لايهلايه روي هم قرار ميگرفتند.
مهمترين ويژگي مدوليشنآرت، حدف «تکمرکزيت» به واسطه تکثر لايهها و ايجاد «مرکزيتهاي مختلف» در سطوح گوناگون است. بنابراين وجه تمايز مدوليشنآرت با ديگر هنرها در اين است که اولاً مدوليشنآرت، بيشتر شبيه چتري است که با تکثير لايههاي ژانريک در يکديگر و بر بستري سيال، دست به رهيافت جديدي ميزند و ثانياً، هستي خود را در لايهلايه بودن پديدهها و بيآغاز و فرجام بودنشان، صورتبندي کرده و به اين ترتيب، شيوه جديدي را در خلق و تفکر در باب اثر هنري به وجود ميآورد.
در ايجاد يک مدوليشنآرت، هر يک از هنرها ميتوانند به عنوان بستري براي ارايه و اجرا، انتخاب شوند و سطوح ديگر در «فضاي» آن بستر قرار گيرند.»
اجرايي که در روز 24 آذرماه در گالري آريا اجرا ميشود، بخش سوم از يک مجوعه سه اپيزودي است که آنيما احتياط و مونا نجفيزاده مدولاتورهاي آن هستند و در دو لايه «دگرديسي» و «ويلن سل» اجرا خواهد شد. پيش از اين اجرا، اجراهاي «از درخت گلابي بگو» با حسين نيري و «بازي شماره يک» با محمدکاظم محمد پوري در گالري آريا ارائه شده بود.
اجراي «قورباغهها تنها براي تو ويلن سل مينوازند» در روز جمعه 24 آذر، براي نخستين بار ساعت 16:30 تا 18 و براي دومين بار ساعت 18:30 تا 20 ارائه خواهد شد.