دوشنبه ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۳
ساعت : ۱۷:۰۱
کد خبر: ۵۸۵۱۵
|
تاریخ انتشار: ۲۹ آذر ۱۳۹۱ - ۰۹:۱۱
معيارهاي ارزش هنري و ارتباط آن با هنر مردم‌پسند/7
يک نقاش پيشکسوت، هنري را واقعي مي‌داند که حوزه تاثيرگذاري وسيعي داشته باشد و علاوه بر اهل فن، مردم نيز آن را بفهمند.

پرويز کلانتري در گفت‌وگو با خبرنگار شهر درباره معيارهاي ارزشمندي آثار هنري گفت:‌ تمام لطف کار جهان در گونه‌گوني آن است و قرار نيست همه مردم بتهوون باشند. در عرصه هنر هم ذائقه‌هاي گونه‌گوني وجود دارد. پس هنر عاميانه هم در اين ميان جايگاهي براي خود دارد که در همان جايگاه ارزيابي مي‌شود.

نوآوري و زمان، پارامترهاي تعيين‌کننده

وي ادامه داد: ارزش هنري را چند فاکتور تعيين مي‌کند. يکي از اين فاکتورها زمان است. سپهري در يکي از اشعارش گله مي‌کند و مي‌گويد «من که از بازترين پنجره/با مردم اين ناحيه صحبت کردم/حرفي از جنس زمان نشنيدم». پس يکي از پارامترها اين است که حرف از جنس زمان باشد.

اين نقاش افزود: پارامتر ديگر نوآوري است. در ارزيابي آثار هنري، اين نکته بررسي مي‌شود که هنرمند چه نوآوري‌اي کرده است. هر چند در بسياري مواقع نوآوري هنرمندان در زمان خودشان درک نمي‌شود و مثال‌هاي آن در تاريخ هنر زياد است. يکي از مشهورتريمن اين مثال‌ها ونسان ونگوگ است که در زمان حياتش يک پاپاسي هم نفروخت.

کلانتري گفت: معمولا 50 سال طول مي‌کشد تا ارزش واقعي کار يک هنرمند شناخته شود. حتي اثري را که ونگوگ به دکترش داده بود، بعدها در درگاه لانه مرغ پيدا کردند. اين يعني همان دکتر هم نفهميده بود ونگوگ يک نابغه است.

وي تاکيد کرد: نوآوري در هنر از پارامترهاي بسيار بسيار تعيين‌کننده است. مهم اين است که بدانيم هنرمند چه حرف جديدي زده که پيش از او گفته نشده است. ولي به‌کلي عوامل متعددي هستند که سبب مي‌شوند دريابيم يک هنرمند، هنرمند واقعي است يا نه.

اين نقاش و داستان‌نويس با اشاره به تناسب فهم مردم از يک اثر هنري و ارزشمندي آن اثر، گفت: همان‌گونه که گفتم، هنر گونه‌گون است و يک نمونه از گونه‌گوني هنرها، هنر عاميانه است. يکي از مثال‌هاي بسيار نزديک به ما در هنر عاميانه، خانم مکرمه قنبري است که در روستا زندگي مي‌کرد و وقتي به خانه و زندگي‌اش نگاه کنيد، مي‌بينيد که اين زن همه‌چيز را در اطرافش نقاشي مي‌کرده و بعدها معلوم شده آثارش بسيار مهم‌اند؛ در حالي که نه به دانشکده رفته و نه حتي يک کلمه درباره هنر خوانده بود.


حق نداريم از زير دماغ به جهان نگاه کنيم

وي ادامه داد: به همين دليل است که معتقدم هر يک امور از جهان را بايد در قاب خودش ديد. هنر عوام و هنر عاميانه هم جايگاهي دارد که در قاب خودش قابل بررسي است. ما حق نداريم از زير دماغ به جهان نگاه کنيم.

کلانتري گفت: چارلي چاپلين را يکي از شايسته‌ترين هنرمندان مي‌دانم زيرا هنر او را همه مي‌فهمند و از آثارش لذت مي‌برند. از طرف ديگر نکات بسيار ظريفي در آثار او هست که نظر اهل هنر و منتقدان را به خود جلب مي‌کند. براي مثال وقتي در فيلم «عصر جديد» مي‌بينيم که بر سر در کارخانه نوشته است «برادران اسميت»، درمي‌يابيم که در واقع او با اين کار دکترين آدام اسميت را نقد مي‌کند و به سخره مي‌گيرد؛ ولي اگر مردم اين را نفهمند باز هم از کار چاپلين لذت مي‌برند.


بهترين مخاطب من کارگر خانه پدري‌ام بود

وي ادامه داد: مهم اين نيست که مردم بخش‌هايي از يک کار هنري را نمي‌فهمند؛ مهم اين است که با کار هنري ارتباط برقرار کنند. به هيچ عنوان مردم را دست کم نمي‌گيرم. بهترين بيننده آثار من کارگر خانه پدري‌ام «سيد علي» بود که پس از مرگ پدر و مادرم، در خانه من کار مي‌کرد.

اين نقاش افزود:‌ گاه مي‌ديدم که سيدعلي چندين دقيقه است به يکي از تابلوهايم خيره شده و غرق در آن است. براي من سوال بود که او چه چيزي در اين آثار ديده که اين‌طور جادو شده است. وقتي صدايش مي‌کردم دستپاچه مي‌شد؛ ولي حواسش به آثار بود و هر وقت مي‌ديد کسي حواسش به او نيست، ساعت‌ها به آن‌ها خيره مي‌شد.

کلانتري توضيح داد: نکته اين بود که به عناصر بومي سرزمينم وفادار بودم. سيدعلي در آثار من کاراکترهايي را مي‌ديد که همانند او لباس پوشيده‌اند و همانند او زندگي مي‌کنند. به همين دليل وقتي مقابل اين نقاشي‌ها مي‌ايستاد گويي جادو مي‌شد؛ ‌ولي هرگاه نمايشگاه گذاشتم، يک عده هنرمند و اهل هنر خوش سر و تيپ همان روز اول آمدند و به‌جاي اين‌که به تابلوها نگاهي بکنند، تمام وقت مشغول خودنمايي بودند و هيچ‌يک حتي يک دقيقه هم جلوي يکي از تابلوها نايستاد تا سعي کند کمي آن را درک کند.

وي تاکيد کرد: به همين دليل است که در ارزيابي خود مي‌بينم بهترين بيننده‌ام سيدعلي بود و من مي‌فهميدم که او نقاشي‌هايم را مي‌فهميد؛ همان‌طور که مردم عادي احساسات رمانتيک چاپلين به فقرا را در آثارش درک مي‌کنند و آن را مي‌فهمند.


حوزه تاثيرگذاري هنر واقعي وسيع است

اين هنرمند اظهار داشت: به نظر من هنر واقعي هنري است که حوزه تاثيرگذاري‌اش وسيع باشد؛ يعني از طرفي نکاتي براي کشف اهل فن داشته باشد و از طرف ديگر مردم عادي با آن ارتباط برقرار کنند و از آن لذت ببرند. فکر مي‌کنم هنرمنداني که خيال مي‌کنند جهان با آن‌ها تمام شده، خودشان را گول مي‌زنند؛‌ درحالي که امثال مکرمه قنبري در همه جاي جهان وجود دارند و کشف مي‌شوند. نمونه اروپايي آن، هانري دوآنيه روسو يا همان روسوي گمرکچي بوده که يک نقاش عامي و بدون تحصيلات حرفه‌اي است؛ ولي در تاريخ هنر مي‌درخشد. بنابراين باز هم مي‌گويم که امور جهان را بايد در قاب خودشان ديد و نبايد مردم عادي را مسخره کرد.

هنر بايد از کودکي آموزش داده شود

وي درباره روش ارتقاي سطح سواد بصري مردم گفت: مردم کشورهاي توسعه‌يافته و پيشرفته در هنر، از کودکي آموزش مي‌بينند؛ به همين دليل مي‌توانند ارتباط بهتري با هنرمندان و آثارشان برقرار کنند. چند وقت پيش که به يکي از مهم‌ترين موزه‌هاي مادريد رفته بودم، مي‌ديدم که بچه‌هاي دبستاني را به موزه آورده‌اند و راهنماي موزه بچه‌عا را پاي تابلوها مي‌برد و درباره آن‌ها توضيح مي‌دهد.

وي ادامه داد: آيا ما در ايران چنين کاري مي‌کنيم که توقع داريم مردم هنر را درک کنند؟ علاوه بر آن، اگر هم بخواهيم چنين کاري کنيم، براي مثال اگر بخواهيم آثار سهراب سپهري را به کودکمان نشان دهيم، کجا بايد برويم؟ آيا موزه‌اي وجود دارد که آثار يک هنرمند را به‌طور دائم نگهداري کند و بتواند درباره آثار او اطلاع‌رساني مناسب داشته باشد؟ 


در همين زمينه بخوانيد:

اصيل هم مي‌تواند نو باشد/منتظر نباشيم حراج‌ها برايمان تعيين تکليف کنند
هنر بايد دوباره با زندگي مردم عجين شود/ نظر کسي که آموزش نديده نمي‌تواند معيار باشد 

هنرمند بايد جزئي از هنرش باشد/ دائما نمي‌توان مردم را فريب داد 

خلاقيت حرف اول را در هنر مي‌زند/ رسانه‌ها تفاوت سره و ناسره را به مردم نشان دهند 

وظيفه هنرمند فهماندن اثرش نيست/ مردم بايد قد بکشند

ارزش هنر را آيندگان تعيين مي‌کنند/ سليقه رفيق ندارد 

نظر شما