نام فيلم | كارگردان | بازيگران | خلاصه داستان | پخش | فروش تهران (ميليونتومان) |
سينماهاي نمايش دهنده |
تهران 1500 | بهرام عظيمي | مهران مديري، بهرام رادان، محمدرضا شريفينيا، هديه تهراني، حبيب رضايي، گوهر خيرانديش | داستان اين انيميشن که در سال 1500 خورشيدي مي گذرد، درباره زندگي گذشته و حال شخصي به نام اکبر آقا است و به مسائل اجتماعي فرهنگي و شهرنشيني مي پردازد. | فيلميران | 857 | استقلال، آزادي، زندگي، سپيده، شکوفه، فرهنگ، فلسطين، ماندانا، موزه سينما، اريکه ايرانيان، پامچال، پرديس ملت، راگا، سمرقند، شاهد، فرهنگسراي خانواده، مرکزي، کارون، |
رژيم طلايي | رضا سبحاني | مهدي هاشمي، مريلا زارعي، امين حيايي، پروين ملکي، صنم سجاديان | اين فيلم که مضموني طنز در فضاي اجتماعي دارد به موضوع مهريههاي سنگين و غيرمعقول ميپردازد. | 235 | زندگي، آزادي، فرهنگ، ماندانا، اريکه ايرانيان، پرديس ملت، عصرجديد، مرکزي | |
قاعده تصادف | بهنام بهزادي | اشکان خطيبي، مهرداد صديقيان، بهاران بني احمدي، محمدرضا غفاري، الهه حصاري | «قاعده تصادف» روايتي از زندگي يک گروه تئاتري است که درگير آماده کردن اين نمايش و رساندن آن به اجرا هستند. | هدايت فيلم | 126 | زندگي، آزادي، ماندانا، اريکه ايرانيان، پارس، ملت، عصرجديد، مرکزي |
حوض نقاشي | مازيار ميري | شهاب حسينى، نگار جواهريان، فرشته صدرعرفائى، سپهراد | مريم و رضا با آدمهاي ديگر فرق دارند، آن هم نه يک فرق ساده، بلکه بسيار بزرگ و آنها بايد تلاش کنند تا به ديگران ثابت کنند اين تفاوت بزرگ را با معجزه عشق حل کردهاند. | آغاز اکران 23/12/91 | 694 | بهمن، زندگي، آزادي، شکوفه، فرهنگ، فلسطين، ماندانا، موزه سينما، اريکه ايرانيان، ملت، راگا، شاهد مرکزي، |
رسوايي | مسعود دهنمکي | اکبر عبدي، الناز شاکردوست، محمدرضا شريفينيا، کامران تفتي، مريم کاوياني | افسانه دختر جنوب شهري که به علت بدهي پدر زير فشار قرار دارد اقدام به دزديدن سفتههاي پدرش ميکند. حين فرار با روحاني زاهدي آشنا ميشود. | فيلميران | 1746 | بهمن، زندگي، آزادي، شکوفه، فرهنگ، فلسطين، ماندانا، آستارا، اريکه ايرانيان، ملت،راگا، سمرقند، شاهد، عصر جديد، فرهنگسراي اشراق و بهاران، مرکزي، ناهيد، کارون،سينما بلوار |
پله آخر | علي مصفا | ليلا حاتمي، عليرضاآقاخاني، علي مصفا | ليلي ستاره سينماست و به تازگي شوهرش را از دست دادهاست سر صحنه فيلمبرداري ناگهان مقابل دوربين خندهاش ميگيرد و از کار باز ميماند. هيچ کس نميتواند دليل خندههايش را حدس بزند. | هدايت فيلم | 258 | موزه سينما، پارس |