به گزارش شهر، صد و سی و دومین شب بخارا به شب جلال آل احمد اختصاص داشت. در این مراسم که عصر روز دوشنبه (اول مهرماه) برگزار شد، علی دهباشی برگزارکننده این مراسم گفت: 44 سال از خاموشی جلال آل احمد، نویسنده و روشنفکر ما، میگذرد. با گذشت هرچه بیشتر زمان، حضور اندیشههای وی در عرصه فکر و نقد مسائل اجتماعی، بویژه رابطه ما با غرب، روشنفکران و وظایف آنان و آزادی قلم مطرح میشود. از فردای تشکیل جمهوری اسلامی تحقق برخی از نظریههای آل احمد به نوعی در برداشت جنبه سیاسی و اجتماعی دکترین وی مورد توجه قرار گرفت و شاید بتوان گفت که جنبه ادبی شخصیت و آثار وی در حاشیه قرار گرفت.
دهباشی با اشاره به عمر کوتاه جلال اظهار کرد: جلال 46 سال زندگی کرد و بیش از 38 اثر از او به جا مانده است. آثار آل احمد بسیار متنوع است. در حوزه رمان و داستاننویسی آثار ماندگاری به جا گذاشته است. در زمینه سفرنامهنویسی از آل احمد چندین سفرنامه داخلی و خارجی باقی مانده است. در زمینه مقالهنویسی که اوج نثرنویسی آل احمد را بیشتر در این زمینه میتوان یافت، آثار به یاد ماندنی باقی مانده است. در زمینه ترجمه هم باید از کتاب «بازگشت از شوروی» اثر آندره ژید، «دستهای آلوده» از ژان پل سارتر و «عبور از خط» ارنست یونگر که با همکاری دکتر محمود هومن انجام داد و «کرگدن» از اوژن یونسکو و چند کتاب دیگر نام برد. یکی دیگر از زمینههای نوشتههای آل احمد مسائل سیاسی و اجتماعی است که بسیار بحثانگیز و محل داوریهای تند و تیز از سوی مخالفان و موافقان نظریههای او شده است. آثاری همچون «غربزدگی» و «در خدمت و خیانت روشنفکران» در بین کتابهای سیاسی و اجتماعی بیشتر محل منازعه قرار گرفته است.
در ادامه این مراسم، سیدعبدالله انوار درباره زندگی 46ساله جلال گفت: مادر جلال خواهر بزرگترین فقیه عالم شیعه بود که از اواخر دوره قاجارها تا اواسط دوره پهلوی دوم زیست و جلال با این پیشینه مادری از پدری بود که عمر در امام جماعت یکی از مساجد بزرگ شیعه گذراند و به رتق و فتق امور شرعی مسلمانان پرداخت. جلال کودکی خود را در دامن چنین مادر پرهیزکار و حجره پدر چنین شریعتمداری گذراند، اما او ناخواسته در موجی قرار گرفت که از پیدایی مشروطیت این موج پس از سالها خفا به آشکارا درآمده بود و مرتب بر قدرت خود میافزود به نام مدرنیت و از سالهای نخستین حکومت پهلوی اول که سالهای آغاز عمر جلال را دربرمیگرفت، بر شدت این موج مرتب افزوده میشد و چنانکه خود میگفت، تقابل مذهبگرایی خاندان و این مدرنیته اجتماعی او را به کارهای احمد کسروی کشید و روزگار دبیرستان او را این تقابل پر کرد.
آیدین آغداشلو هم در این مراسم با اشاره به روایتهای مختلف درباره جلال گفت: در طول سالهای پس از درگذشت جلال آل احمد، روایتهای متعدد به انواع و اقسام بیان شده و مخصوصاً بعد از انقلاب تحسین جلال آل احمد آشکارتر، بارزتر و گستردهتر بوده، ولی انتقاد از او به قول خودش در پسله انجام میشده و این حساب نیست.
این هنرمند نقاش افزود: مسأله زندگی آل احمد است به عنوان یک چالشگر. آدمی که اصلاً اهل چالش، اهل درگیری و اهل تندی بود در بسیار مواقع. این تندی را من هیچ وقت با بیادبی و بیحرمتی در او ندیدم. ولی تندی میکرد، یعنی حرفش را با شدّت و حدّت میگفت و باکی هم از چیزی نداشت و این شجاعت آل احمد از همان جوانی برای من الگو شد، از او آموختم، با وجودی که به شجاعت او حتا ذرهای هم نزدیک نشدم. ولی دانستم که این امر بسیار پرقدری است؛ هر چند که من نتوانم آن را با خودم حمل کنم.
او خاطرنشان کرد: این که سعی شد از جلال اسطورهای بسازند، سعی باطلی بود. او خودش اسطوره بود. آدمی بود که در طول حیاتش همانطور زندگی کرد که فکر کرد.
آغداشلو دو اثر شاخص آل احمد را «مدیر مدرسه» و «سنگی بر گوری» خواند و گفت: «مدیر مدرسه» در دوره خودش با استقبال خیلی زیادی مواجه شد. به نظر اثر تند و گستاخی آمد که بود؛ ولی من کمتر در اینباره خواندم که به جوهره کتاب توجه کرده باشند. اما وقتی او «سنگی بر گوری» را نوشت، صداهای مختلفی در ضدیت با او بلند شد. «سنگی بر گوری» به نوعی حکایت و روایت دیگری است از نومیدی. آل احمد اصلاً نویسنده نومیدی نیست. ولی وقتی به آثار او مینگریم، میبینیم چطور خودش را جستوجو میکند. برای اینکه به خودش برسد، مخصوصاً در «سنگی بر گوری»، چطور پنجه خودش را در درون خودش فرو میکند و پاره پاره میکند خودش را، عیان میکند خودش را؛ بدون اینکه بخواهد چیزی را مخفی کند. هر چیزی که ممکن است عیب و ایرادی باشد، خودش در باب خودش میگوید. «سنگی بر گوری» همیشه من را به یاد «بوف کور» میاندازد، به یاد اولش. یعنی نویسندهای که برای سایه خودش مینویسد. مکالمه آل احمد در «سنگی بر گوری» مکالمه با خودش است، با سایه خودش است.
او ادامه داد: تمام این کتاب در کنار قصههای دیگری که در آن هست، حوادث، برخوردها، حتا قصههای فرعی، مثل فوت خواهر سیمین، همه اینها حول یک محور اصلی عمل میکنند. حول آدمی که از پس چیزی که عظیمتر و عمدهتر است، برنمیآید. اینجا فقط یک مدرسه و یک سیستم در دوره محمدرضا شاه پهلوی نیست. اینجا مسأله خیلی خیلی گستردهتر است. اینجا آدمی است که به خودش میگوید تو در این چرخه حیات چه میکنی، عقیمی. تمام سعی باطل و دیوانهکننده این آدم که میخواهد از عقیم بودن بگریزد، میخواهد این چرخه حیات را ادامه بدهد، نمیخواهد به خاطر عقیم بودن از این چرخه حیات بیرون بیفتد. این سعی باطل و کوشش فوقالعاده که در تمام این کتاب هست، لرزاننده است. آدمی که به هر چیزی تمسک میجوید، به داروهای خرافی، به پزشکان و حتا در جایی اگر ما قصه را جدیتر بگیریم، این ماییم که از پس عقیم بودن خودمان در یک دوره تاریخی برنیامدیم، پناه بردن او به فلان پزشک در سوییس و زوریخ هم احتمالاً اثر زیادی هم نخواهد کرد. این چیزی است که آل احمد میخواهد به ما بگوید. به آن فکر میکند، مسألهاش است. آیا ما میتوانیم در جای دیگری علاج خودمان را پیدا کنیم؟ نمیتواند پیدا کند. سعی میکند خودش را قانع کند، سعی میکند همسرش را قانع کند. این کتاب یکی از تکاندهندهترین، یکی از عمیقترین کتابهایی است که آل احمد نوشته. شاید به نظر خودش یک کار سرسری و غیرجدی بوده؛ ولی اینطور نیست.
در این نشست همچنین پیام همایون کاتوزیان از سوی غلامرضا امامی خوانده شد. او در این پیام از گذشته و آشناییاش با جلال و آْثار جلال سخن گفته و در پایان آمورده بود: «اما شاهکار آل احمد که سالها پس از مرگش منتشر شد، همان «سنگی بر گوری» است، زیرا حدیث نفسی است که با آن صراحت و صداقت و صمیمت فقط ممکن بود که در جهان معاصر غرب نوشته شود، و جوهره آن با شعار غربزدگی در تضاد بود. بیجهت نیست که دیگر مجوز انتشار نیافت».
غلامرضا امامی هم درباه جلال گفت: جلال آنچنان که از نامش برمیآید، روشنی بود و شکوه. باغبان بود و بیش از همه انسانی مهربان. دریغ که عمر کوتاهی داشت و نتوانست تمامی آنچه را میاندیشید و به آن دل بسته بود، عرضه کند.
هرچند جلال در زندگیاش خوش درخشید، اما شهرتش پس از پایان حیاتش فزونی گرفت. به گمان من ویژگی بزرگ جلال آن بود که در هنر با خود و مردمش صادق و صمیمی بود و جانش ز هر چه رنگ تعلق پذیرد، آزاد بود. با دکانهای دونبش بیگانه بود. کلام را به زر و زور و تزویر نفروخت و مهمتر آنکه همیشه خودش بود.
این نویسنده تأکید کرد: هرگز از جلال قدیسی نسازیم بینقد، اما از یاد نبریم که او همیشه دل به مردمش داشت و در راه آگاهی و آزادی همدلان و همزبانانش به جد و جان کوشید. از او بیاموزیم که چگونه میتوان گوهر کلام و آزادی را پاس داشت.
احسان شریعتی هم قرار بود در این مراسم حضور داشته باشد، اما عنوان شد، به دلیل تصادف ماشینش نتوانسته در این شب حضور داشته باشد. او هم در پیامی نوشته بود: « میدانیم امروزه نسبت به آل احمد از دو سو اجحاف میشود: از سویی، تصویری مصنوعی است که رسانههای رسمی از او بهعنوان روشنفکری ضدروشنفکر، گرویده به سنت و... ارائه میکنند، و از دیگر سو، روشنفکرانی که او را کمابیش به همین دلیلها میکوبند؛ در حالیکه هر دو گروه نیک میدانند که آل احمد در زمان خود چهرهی نمادین و گل سرسبد روشنفکری غیرمذهبی ایران در دهه 40 بوده است. مطرحترین نویسندهی صاحب «سبک»، سخنگوی کانون نویسندگان و از همه مهمتر نماد روشنفکر «متعهد»، بهمعنای سارتری مفهوم».
در پایان این برنامه هم فیلمی مستند از مصطفی آل احمد دربارهی جلال به نمایش درآمد.