«قدمعلي سرامي» شاعر و پژوهشگر در گفتوگو با خبرنگار شهر با بيان اين مطلب گفت:نسل جوان بايد با تاريخ و گذشته خود آشنا شود،تجربه كسب كند و عبرت بگيرد و با گامهاي استوار قدم در راه آينده بگذارد و بخشي از اين وظيفه برعهده شاعران و نويسندگان است.
شاعر مجموعه «تا زادن سپيده دم» بازنويسي و بازآفريني ادبيات كهن ايران زمين را يكي از روشهاي موثر براي آشنا كردن نوجوانان و جوانان با هويت و پيشينه تاريخيشان دانست و افزود: بازنويسي،معادل فارسي «رايت كردن» است و بازنويس به روان كردن متن ميپردازد،بدون آنكه به دگرگون كردن ساختار توجه كند.براي نمونه فردوسي در اثر بزرگ خود«شاهنامه» به بازنويسي منظوم«خوتاينامك» پرداخته و شخصيت ها را متحول نكرده است.
سرامي در پاسخ به اينكه چه تفاوتي بين بازنويسي و بازآفريني وجود دارد و نويسنده در بازآفريني داستانها و افسانهها تا چه اندازه ميتواند پيش رود،بيان كرد:بازنويسي و بازآفريني،اگرچه در پاره اول مشترك هستند اما بين آفرينش و نوشتن،تفاوتي اساسي وجود دارد.به اين معنا كه در بازآفريني،نويسنده اثر را معيار و مبنا قرار داده و آن را براساس سليقه و ذهنيات خود دوباره ميآفريند و ميتواند پيام داستان و حتي شخصيت قهرمانان آن را تغيير و خلاقيت و نظر خود را در يكايك عناصر قصه دخالت دهد.در حاليكه بازنويسي تنها به روان كردن اصل داستان با دخالتهاي بسيار اندك توجه ميكند،اگرچه هنوز مردم فرق ميان اين دو را ندانسته و اهالي رسانه هم با آن به طور تخصصي برخورد نكردهاند.
نويسنده كتاب «از رنگ گل تا رنج خار» كه به شكلشناسي داستانهاي شاهنامه ميپردازد،همچنين گفت:كساني كه به بازآفريني آثار ميپردازند،اگرچه داستاني را مبناي كار خود قرار ميدهند،اما لازم نيست كه در نوشتههاي خود به آن اصل اشاره كنند،همانگونه كه بسياري آثار پائولو كوئيلو از داستانهاي مثنوي گرفته شده اما او اصل را از خوانندگان خود پنهان ميكند چراكه داستاني ديگر با زباني متفاوت پي افكنده است.براي مثال شاهنامه،بازنويسي است اما شاعري چون نظامي به بازافريني داستانها پرداخته است؛بهگونهاي كه شيرين در شاهنامه،زني است كه با زهر هلاهل خودكشي ميكند اما نظامي او را زني عفيف و پيرو موازين شرع و عرف معرفي كرده است.