دوشنبه ۲۴ ارديبهشت ۱۴۰۳
ساعت : ۰۸:۴۴
کد خبر: ۷۹۳۱۲
|
تاریخ انتشار: ۱۸ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۰:۰۰
بهزاد بهزادپور از یک دهه اجرای بزرگ‌ترین نمایش ترکیبی میدانی ایران می‌گوید
«شبی در کهکشان‌ها» روایت‌هایی برگزیده از داستان‌های قرآنی، مذهبی و تاریخی است. نمایش با داستان خلقت انسان و تمرد شیطان از سجده مقابل مخلوق برگزیده پروردگار آغاز می‌شود و با ظهور امام زمان(عج) به پایان می‌رسد.
به گزارش رسانه خبری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، این نمایش با برش‌هایی از داستان انبیای اوالعزم الهی حضرت ابراهیم، نوح، موسی، عیسی و پیامبر اکرم(ص) ادامه می‌یابد و پس از آن به بخشی از زندگی اولیاءالله امام علی(ع)، امام حسن(ع) و امام حسین (ع) کامل می‌شود. نمایش سقوط محمدرضا پهلوی و پایه‌ریزی جمهوری اسلامی ایران، هشت سال دفاع مقدس و پس از آن رحلت امام خمینی(ره) و مردم آخرالزمان پایان‌بخش دو ساعت و نیم اجرای میدانی است؛ نمایشی که شما با درج کد ملی در سایت رسمی نمایش حق تنها یکبار دیدن آن را دارید. مردمی که علاقه یا حتی توانایی خریدن بلیت‌های گرانقیمت تئاتر و کنسرت را ندارند، هر روز ساعت 21 رایگان نمایشی سرشار از موسیقی و جلوه‌های ویژه بصری و میدانی را به تماشا می‌نشینند. ما پس از پایان یکی از همین اجراها با بهزاد بهزادپور کارگردان نمایش گفت‌وگو کردیم.

 
چه شد که شب آفتابی به شبی در کهکشان‌ها تغییر نام داد؟
این تغییر به پیشنهاد دوستان بود و من پذیرفتم چون بر مبنای یکی از دیالوگ‌های فیلم خودم «خداحافظ رفیق» انتخاب شد. کسانی که دو سال پیش نمایش شب آفتابی را دیده‌اند پس از دیدن شبی در کهکشان‌ها متوجه تفاوت این دو خواهند شد. تغییر و ارتقایی که در نوع ارائه، میان‌پرده‌ها و تکنیک‌ها داشته‌ام و همچنین استفاده از فناوری‌های روز، تفاوت‌های بسیاری را نسبت به اجراهای گذشته ایجاد کرده است. می‌توانم ادعا کنم نمایش خیلی روان‌تر و بصری‌تر شده و میان‌پرده‌ها هم تغییرهای گسترده کرده است.
 
در تغییر میان‌پرده‌ها چه چیزی را دنبال می‌کردید؟
میان‌پرده‌های شبی در کهکشان‌ها به یک موضوع واحد ختم می‌شود و آن هم امام زمان(عج) است. در واقع این میان‌پرده‌ها آیتم‌های دیگر را معنا می‌بخشند. ما می‌خواستیم این نکته را در ذهن بیننده تداعی شود که در روزگار ما هم کسی حاضر است از جنس انبیا و اولیا و ما باید مراقب باشیم در همین دوره دچار اشتباه‌ها و خسران گذشتگان نشویم.
 
پایان‌بندی نمایش انگار از جنس آیتم‌های دیگر نیست! آیا این پایان هر سال بر اساس اتفاق‌های روز تغییر می‌کند یا ثابت است؟
بگذارید اعتراف کنم که قسمت پایانی برای من هم به معنای پرداخت نهایی باب دل نیست. در نمایش‌های گذشته هم دقیقا ماجرای آخرالزمان به همین نحو اجرا می‌شد، یعنی کسانی که روبه‌روی امام زمان می‌ایستادند با پرچم‌ اسرائیل و همین صحنه‌پردازی‌ها بود و تنها لباس‌هایشان تفاوت کرد. در اجراهای قبل ما برای پوشاندن صورت‌ها از ماسک‌های ضد شیمیایی استفاده می‌کردیم تا اینکه همکارانمان در ارتش این لباس‌های استتار را به ما نشان دادند. این پرده ارتباطی به اتفاق‌های اخیر و گروهک‌های تکفیری و داعش و... ندارد؛ اتفاقا خودمان هم علاقه‌مند بودیم این اتفاق بیفتد اما تصور کنید بازیگران ما می‌خواستند با پرچم داعش روی صحنه بروند؛ چه چیزی روی این پرچم‌ها حک شده است؟
 

از 13 سال اجرا کردن یک نمایش خسته نشده‌اید؟
من از سال دومی که این نمایش روی صحنه رفت سناریوی دوم را داشتم که هم از نظر ساختار هم از نظر ارائه با این نمایش متفاوت بود. اجرای آن به جای آنکه سه‌ضلعی باشد، هشت‌ضلعی بود و هر ضلع آن یک پرده را روایت می‌کرد. این اتفاق به تو بی‌نهایت امکانات می‌دهد، می‌توانی روایت موازی داشته باشی اما اجرای این نمایش با همین سه ضلع هم با کمبود مواجه است؛ مگر اینکه اراده حق تعلق بگیرد ما این نمایش را اجرا می‌کنیم و اگر نشود می‌بینیم که سه سال می‌گذرد و این کار اجرا نمی‌شود.

تنها دلیل اجرایی نشدن سناریوی دوم کمبود بودجه است؟
خیر. مشکل دیگری این است که من برای این نمایش شاهد دارم. می‌توانم نمایش‌های گذشته را نشان بدهم و بگویم که این است آنچه تعریف می‌کنم اما زمانی که از اجرا در هشت ضلع حرف می‌زنم، به دلیل نداشتن هیچ‌گونه زمینه ذهنی، اصلا متوجه چرایی ماجرا نمی‌شوند.
 
سال اول که می‌خواستید نمایش را به صحنه ببرید، از این مشکلات نداشتید؟
چرا، هیچ پس‌زمینه ذهنی از آن وجود نداشت، اپرا اجرا شده بود، اما اپرا در یک ضلع است و نمایش من در سه ضلع اجرا می‌شد. قصه‌گو است، موسیقی دارد. نقاط قوت سینما، تئاتر، اپرا و کنسرت موسیقی را گردآوری و این نمایش را ابداع کردم. این نمایش در واقع یک تئاتر است با ریتم سینمایی. کار سختی بود اما اجرایی شد. الان هم اجرای سناریوی دوم برای من تبدیل به آرزو شده است. من 10 سال است این آرزو را با خودم حمل می‌کنم.

 
نمی‌ترسید به دلیل اجرایی نشدن سناریوی دوم، نمایش تکراری شود و مخاطب خودش را از دست بدهد؟
نه واقعا، این نمایش بیننده دوباره و سه باره و 10 باره دارد. امسال در تهران تماشاگر بر اساس کد ملی به تماشا می‌نشیند و حق دارد فقط یکبار کار را ببیند، اما در ایلام ما یک ماه این کار را اجرا کردیم و یک نفر 28 بار تماشاگر کار ما بود. برای او حتی برای بار 28ام هم نمایش جذابیت داشت. شاید باور نکنید اما از 11 میلیون جمعیت تهران یک میلیون نفر هم این نمایش را ندیده‌اند. دو سال پیش 114 هزار نفر از این نمایش دیدن کردند و کل تهران از چنین اتفاقی بی‌خبر بودند. حالا تصور کنید آدمی که هیچ شناختی از تئاتر سه‌ضلعی ندارد، به تماشای تئاتر هشت‌ضلعی بنشیند؛ خیلی سخت است بتواند فضا را درک کند. یعنی یکی دیگر از دلایلی که من چندان بر اجرای هشت‌ضلعی اصرار نمی‌کنم همین قضیه است.
 
حتی حالا که سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران بانی برگزاری نمایش است شرایط اجرای سناریوی دوم فراهم نیست؟
سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران با پشتیبانی از این نمایش در واقع مردانگی کرد. حالا اینطور می‌تواند مردانگی را در حق ما تمام کند که اجازه بدهد نمایش با همین شکل و شمایل سه ماه دیگر ادامه داشته باشد تا مخطبان بیشتری همین شبی در کهکشان‌ها را ببینند. بعد از آن می‌توانیم با فقط تغییر دادن سوله، نمایش هشت‌ضلعی را اجرا کنیم.
 
چطور انتخاب می‌کنید که آیتم‌ها در کدام سمت مخاطبان اجرا شوند؟
من باید به شدت با ذائقه و حال تماشاچی هماهنگ باشم، باید نبض تماشاچی‌ها در دستانم باشد. مثلا ما المانی را در سمت چپ صحنه ایجاد می‌کنیم برای اینکه مخاطب ببیند و اگر نخواهد به سمت چپ بچرخد من مخاطبم را از دست داده‌ام. من باید درام و مفاهیم و آرمان‌ها را جوری کنار هم قرار بدهم که مخاطبم با میل قلبی بچرخد و پرده‌ها را نگاه کند.
 

این اتفاق تا چه حد در شبی در کهکشان‌ها افتاده است؟
خوشبختانه تا حد زیادی. مخاطب ما دو ساعت و نیم روی زمین نشسته و من هم مدام می‌خواهم چشم بگرداند، من می‌خواستم برایشان صندلی‌های پایه‌کوتاه طراحی کنم که هم از صحنه پایین‌تر باشد هم تماشاگر نمایشم بتواند راحت تکیه دهد اما باز هم به دلیل کمبود بودجه نتوانستم. من ناراحتم از معذب نشستن او اما او مرا خوشحال می‌کند و تا آخر نمایش را می‌بیند؛ نه به این دلیل که من به خودم ببالم که عجب نمایشی ساخته‌ام، به این دلیل که همه فکر‌ها و زحماتم نتیجه داده است.
 
چطور بعد از این همه سال اجرا هنوز هم هر روز تمرین می‌کنید؟
ما برای لحظه به لحظه نمایش فکر می‌کنیم. مثلا اگر احساس کنم آیتمی حتی 40 ثانیه اضافی دارد، روز بعد همان 40 ثانیه را کم یا مثلا دو دقیقه فلان آیتم را خلاصه می‌کنم. دو دقیقه در کار ما خیلی زیاد است، بچه‌ها باید جانمایی‌شان را روی صحنه پیدا کنند چون همه چیز به هم می‌ریزد.
 
به نظر خودتان دلیل این همه استقبال از نمایش چه چیزی است؟
تماشاگر نمایش ما احساس می‌کند به او کلک نمی‌زنند، مثل سینما نیست که یک ابعاد بسیار بزرگ اما دروغ است. مردم واقعا می‌دوند، اسب‌ها واقعی‌اند، انفجار‌ها جلوی چشم اتفاق می‌افتد و حتی گرمای آن را روی صورتش حس می‌کند، بوی اسفند می‌آید و... تماشاگر در تمام صحنه‌ها حضور دارد و این با فطرت‌اش هماهنگ است.
 
چطور به این ایده رسیدید؟
رسانه‌ها در زمینی بازی می‌کنند که مال خودشان است و ما اگر می‌خواهیم بازی را از آنها ببریم باید در زمین خودمان بازی کنیم. من بسیار به اینکه زمین ما کجاست فکر کردم. محرم‌ها اگر تلویزیون دیده باشید همه شبکه‌ها دارند سینه‌زنی پخش می‌کنند با بالاترین کیفیت، کات‌های آنچنانی، موسیقی و ضرباهنگ آنچنانی اما تلویزیون حال شما را خوب نمی‌کند؛ باید حتما شال و کلاه کنید و بیرون بروید و تا با چشم خودت نبینی و آن بوی اسفند به مشامت نرسد، انگار محرم نیست! یک سِرّی در این حضور وجود دارد. فکر کردم تماشاچی را در حضور اتفاق‌ها قرار داردن یعنی چه و به این نتیجه رسیدم که یعنی تالار وحدت را با آن همه نور و تشکیلات در یک بیابان احداث کنی. خدا را شکر چیزی که بعضی‌ها فکر می‌کردند توهم است به وقوع پیوست. یک جمله‌ای یکی از تماشاگران برای من نوشته بود که همین یک جمله همه خستگی را از تن به در می‌برد. نوشته بود: «شبی در کهکشان‌ها خودش یک رسانه دیگر است.»
نام ستون: نمای نزدیک
یک دنیای کاملا متفاوت

شما را بیشتر با بازی‌ها و کارهای سینمایی‌تان می‌شناسند، چرا سینما نماندید؟
سینما خیلی متفاوت است. من «خداحافظ رفیق» را می‌سازم در تیتراژ اسمم اول از همه می‌آید، اینجا اصلا تیتراژی وجود ندارد، اصلا اگر کسی اهل مطبوعات نباشد نمی‌داند کارگردان این کار چه کسی است. پولی که در سینما به دست می‌آید پنج‌برابر اینجاست اما زحمتی که کارگردان در سینما می‌کشد، یک‌چهارم کاری که ما می‌کنیم هم نیست اما تاثیر کار در سینما هم خیلی کمتر است. اینکه مردم کارم را می‌پسندند و می‌گویند بالاخره توانست چیزی را که می‌خواست به نمایش بگذارد خیلی خوشحالم می‌کند.

 

در میان 600 بازیگر نمایش بازیگر حرفه‌ای هم دیده می‌شود؟
همه بازیگران من سربازند، پنج یا شش نفر از بچه‌ها بازیگرند و از بین آنها هم فقط سه نفر تئاتری‌اند آن هم نه بازیگر حرفه‌ای، در مدرسه تئاتر بازی می‌کردند. در عرض 25 روز سرباز‌ها را تحویل می‌گیریم و برای نمایش آماده‌شان می‌کنیم. هر اجرا هم سربازها تفاوت می‌کنند. تا به حال 12 گروه آمده و رفته‌اند. حتی چند تا از بازیگران قدیمی در همین کار آخر تماشاگر نمایش بودند.
 
چطور اینقدر سریع از سرباز، بازیگر می‌سازید؟
مدریت این سربازها کاملا با سینما و تئاتر متفاوت است. سربازها را از لحاظ روحی در شرایطی قرار می‌دهیم که بدون اینکه متوجه بشوند یک دفعه می‌بینند دارند بازی می‌کنند. چون ما نمی‌توانیم برای تک تک آنها تحلیل شخصیت بکنیم. جوری از سربازها بازی می‌گیریم که همه خیال می‌کنند وای اینها چقدر خوب بازی می‌کنند، در حالی که خودشان نمی‌دانند چون ناگهان بازی احاطه‌شان می‌کند. بچه‌های گروه کارگردانی خیلی کار سختی بر عهده دارند، بازیگرها باید اسب‌سواری کنند، بجنگند؛ باید مراقب باشند شمشیر در چشم کسی نرود و کسی صدمه نبیند و این خیلی کار سختی است.
 
کسی هم تا به حال صدمه دیده است؟
نه خدا را شکر تا به حال هیچ اتفاقی نیفتاده، فقط چند روز پیش یکی از بمب‌ها که منفجر شد دست یکی از بچه‌ها خیلی سطحی آسیب دید.
 

در بین این سربازها کسی را دیده‌اید که استعداد ویژه داشته باشد؟
بله. بچه‌هایی هستند که فوق‌العاده بااستعدادند. به نظر من ما بی‌نظیرترین، بااستعدادترین و عجیب‌ترین هنرمندان را در کشورمان داریم. اگر امکانات محله برادوی آمریکا را ما داشتیم می‌دیدید که چقدر بچه‌های ما می‌درخشیدند. مثال هم بخواهید بزنم بچه‌های موسیقی پاپ را مثال می‌زنم که خودشان روی پای خودشان ایستادند و چه اعجوبه‌هایی هم شدند. جوان‌های سینمایی‌مان هم همین‌طور.
 
چرا در ماجرای خلقت و هبوط، حوا را حذف کرده‌اید؟
ما می‌توانستیم حوا را بیاوریم اما چیزی که ضمیمه ذهن تماشاگر است و روایت‌های مختلفی که می‌گوید بعد از خوردن میوه ممنوعه چه اتفاقی می‌افتد باعث شد حضور حوا با چالش مواجه شود. حوا هم انسانی است که مورد مکر شیطان قرار گرفته و اگر این را نمایش می‌دادم مخاطب فکر می‌کرد من اشتباه می‌کنم. چون نمی‌خواستم با زمینه ذهنی تماشاگر درگیر بشوم و او از همان ابتدا درگیر درست و غلط بودن روایت ما باشد، حوا را نیاوردم و ماجرای اصلی را تعریف کردم.
 

خیلی‌ها می‌گویند جای داستان حضرت یوسف خالی است. معیار انتخاب داستان‌های پیامبران چه بود؟
ما داستان پیامبران اولی‌العزم را روایت کردیم، اتفاقا داستان سوره یوسف هم جذاب است هم خیلی دراماتیک اما اگر یوسف را می‌آوردم باید پیامبران دیگر را هم روایت می‌کردم. چرا قصه زیبای یونس را روایت نکردم که اینقدر داستان جذابی است و اگر مردم بدانند خداوند پیامبرش را به خاطر بندگان توبه‌کرده‌اش مجازات می‌کند چقدر حال خوبی پیدا می‌کنند. همین حالا ما دو ساعت و نیم نمایش داریم و خیلی حیف است که وقت و مجال بیشتری برای روایت داستان این پیامبران ندارم.
 
نمی‌شود شرایطی را ایجاد کرد که این روایات همراه همین نمایش باشد؟
در سناریوی دوم این اتفاق را پیش‌بینی کرده‌ایم چون روایت هشت‌ضلعی کاملا به نمایش سرعت می‌بخشد و ما می‌توانیم اینقدر این روایت‌ها را با هم به نمایش بگذاریم که بیننده را گیج کنیم و همین گیج شدن هم جذابیت‌های خودش را دارد.
 
چرا از خود حامد جلیلی، حامد زمانی و علیرضا روزگار که بازیگران روی قطعات آنها لب می‌زنند استفاده نکردید؟
این عزیزان چون خودشان کنسرت اجرا می‌کنند، شاید اصلا درخواست اینکه فقط یک میان‌پرده بخوانند، اسائه ادب به آنها باشد. از طرف دیگر، من چون به فضای کلی نمایش فکر می‌کنم، کار آنها را ویرایش می‌کنم و واقعا دلم نمی‌خواهد چیزی به وجود بیاید که از من برنجند. فقط خبر می‌دهم که از کارهایشان در این نمایش استفاده شده است.

نظر شما