به گزارش رسانه خبری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، کریم سلگی کارشناس نشستهای «بشنو از نی» در این جلسه به روخوانی و روایت داستان به زبانی ساده پرداخت و هرکدام از ابیات داستان را مطابق با اهداف و معانی مورد نظر شاعر مورد نقد و بررسی قرار داد.
کریم سلگی در ابتدا به خواندن اشعار مولانا پرداخت و گفت: مولانا سعی دارد تا با ابیات بسیار زیبا و اخلاقی خویش، هر انسان گمراه و از راه افتاده را دوباره به راه باز گرداند و اینگونه در پس پرده استعاره و کنایه داستان طوطی و بقال را نقل می کند.
سلگی ادامه داد: داستان "طوطی و بقال" بهانه ای می شود که مولانا، انسانهای ظاهر بین و کسانی را که مقایسه های بیجا وناروا می کنند را مخاطب قرار داده و آنها را آگاه کند و خطاب به آنها بگوید که هیچ وقت کار انسانهای پاک را با کار خودت مقایسه نکنند.
وی گفت: اگرچه املای شیر درنده و شیر خوردنی در ظاهر مانند هم است اما در باطن با یکدیگر تفاوت دارند. تمام انسانها به این دلیل گمراه شدند که با قیاس های نا به جا نتوانستند مردان حق و اولیا خدا را تشخیص دهند و آنها را مانند خود فرض کردند و گفتند آنها انسانند و ما هم انسان و به خاطر کوردلی نتوانستند درک کنند که میان آنها و اولیای حق تفاوت بسیار وجود دارد.
مولانا با چند مثال، داستان را به زیبایی توضیح می دهد و می گوید: هر دو نوع زنبور هم زنبور عسل و هم زنبور معمولی از یک گل تغذیه میکنند ولی از یکی عسل به دست میآید و از آن یکی نیش، صد هزار مثال این چنینی وجود دارد که در ظاهر یکی بوده و میان ذات آنها با هم فرق بسیار است.
سلگی ادامه داد: مولانا به همین شکل مثالهای مختلف آورده و در مورد هر کدام توضیح میدهد و مدام مخاطب را هوشیار کرده که حواست باشد که قیاس نابهجا نکرده و بر اساس ظاهر تصمیم نگیرید.
سلگی در پایان افزود: مولانا در مورد انسانهای منافق صحبت میکند که حواستان به آنها باشد چرا که آنها در ظاهر مومن هستند و تمام اعمال مومنان را انجام میدهند اما در حقیقت در باطن منافقند آنگاه درباره این دو گروه صحبت کرده و از خصوصیات آنها صحبت میکند و سرانجام به انسانهای مومنی میرسد که غرق و حیران حق شدهاند.
داستان «طوطی و بقال»روایت مرد بقالی است که طوطی بسیار زیبا و خوش صدایی دارد . یک روز وقتی طوطی در دکان پرواز میکرد باعث ریختن شیشه های روغن گُل شد، مرد بقال عصبانی شده و بر سر طوطی می زند و طوطی بر اثر این ضربه کچل شده و دیگر حرف نزد. همین اتفاق باعث پریشان حالی مرد بقال شد. روزی درویش کچلی از جلوی دکان مرد بقال میگذشت، طوطی آن مرد را دید و همان لحظه به حرف آمد و گفت: ای مرد کچل تو چطور به دسته کچلها پیوستهای؟ مگر تو هم شیشه روغن را ریختهای؟ این قیاس ظاهری که طوطی مرد کچلی را با خود مقایسه کرده باعث خنده دیگران شد.
این جلسه با پرسش و پاسخ حاضران و سخنان کارشناس این برنامه درباره مفاهیم برآمده از این شعر با اسثتناد با نمونه های آورده شده در قرآن در ارتباط با هدف اصلی داستان به پایان رسید.
علاقهمندان برای شرکت در این نشست میتوانند دوشنبه هر هفته ساعت 17 به نشانی نارمک، میدان هلال احمر، خیابان گلستان مراجعه کنند و برای کسب اطلاعات بیشتر با شماره تلفن 7784376 تماس بگیرند.