سه‌شنبه ۰۱ خرداد ۱۴۰۳
ساعت : ۱۱:۵۵
کد خبر: ۸۳۰۸۱
|
تاریخ انتشار: ۳۰ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۵:۳۱
احمدرضا دالوند
اینکه آثار درگذشتگانی چون: علی محمد حیدریان، صنیع السلطان، جعفر پتگر، فتح الله عباد، رسام ارژنگی و مسعود بهنام در کجا و چگونه حفظ و نگهداری می‌شود بر ما معلوم نیست. اما رویکرد سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران موجب شده تا بر این نکته تأکید شود که کلان شهری مثل تهران نیازمند برخورداری از سالن‌هایی است که به طور پیوسته در تمام طول سال به ارائه آثاری بپردازد که حالا دیگر به آثار تثبیت شده هنر معاصر ایران تبدیل شده‌اند. آثاری که به طور اجماع بر استادانه و ممتاز بودن آنها توافق وجود دارد.

با اقدام‌های هوشمندانه تبلیغی و رسانه‌ای می‌توان نام و آوازه این سالن‌ها و هنرمندان را در داخل و خارج از کشور به عنوان یک «نقطه توجه» که جذابیت فرهنگی و گردشگری دارد، به خوبی مطرح ساخت. کاری که سالهاست اروپاییان کرده‌اند. امروزه هر جهانگردی با اسم موزه «لوور» پاریس، یا «تیت گالری» لندن و «متروپولیتن» نیویورک آشناست. آژانس‌های هواپیمایی معتبر اروپایی با چاپ آثاری از هنرمندان فرانسوی، آلمانی، هلندی یا انگلیسی روی پوسترها یا بروشورهای خود، می‌کوشند تا از آژانس خود چهره‌ای فرهنگی، محترم و معتبر بسازند.
  
برنامه‌ریزی و هدایت پیوسته و مستمر سازمان‌های جلب سیاحان برای بازدید انواع و اقسام گردشگر از سالن‌ها و موزه‌های هنری در شهرهایی مثل پاریس، لندن، آمستردام و... در طول چندین دهه، موجب شده است که این تصور برای ما ساکنان کشورهای پیرامونی ایجاد شود که معیار و متر هنر و زیبایی را باید از لندن و نیویورک و پاریس به عاریت بگیریم و هر آنچه که آنان انجام می‌دهند به مثابه «میزان» و هر چه که ما می‌کنیم «گرته‌برداری» است. حالا دیگر، آنها چه بخواهند و چه نخواهند، ما مرعوب شده‌ایم. از چپق و صندلی و گوش بریده و اتاق خواب «ونگوگ» تا میکی ماوس ساخت دیسنی لندشان، سالهاست که به سهولت در جوامعی مثل ما تکثیر و تبلیغ می‌شود.
 
جوانان ما با شور و حال وصف ناپذیر داستان زندگی «ونسان ونگوگ» را می‌خوانند و کودکان ما با معصومیت و سادگی باید «میکی ماوس» را به جهان رؤیایی‌شان راه دهند. باید کاری کرد که یک آلمانی، چینی یا عرب قبل از ورود به تهران بداند که اگر فلان موزه یا سالن را نبیند، گویی دست خالی تهران را ترک کرده است. باید با پنجره نگاه استاد علی محمد حیدریان به طبیعت تهران نگاه کرد. فرانسویان سال‌هاست که با زیبایی شناسی «پیسارو» و «سزان» به تپه‌ها و کوه‌ها و دشت‌هایشان نگاه می‌کنند.

چنانچه مکانیزم این فرایند هنری را بشکافیم، خواهیم دید که نقاشان بزرگ تا چه میزان به ارتفاع  فهم جامعه خود می‌توانند یاری برسانند. میان چشمان گرسنه یک شهروند و همه امکانات طبیعی و مصنوعی اطراف او چه چیزهایی گذاشته‌ایم؟ این فاصله را چگونه پر کرده‌ایم؟ می‌خواهم بگویم، جاجرود اگر زیباست برای آن است که روزی به عنوان یک «سوژه» مورد پسند استاد حیدریان واقع شده است.

حیدریان، جاجرود را زیبا، دوست داشتنی، پاکیزه و خاطره‌انگیز به تصویر کشیده است. اگر ما بر جاجرود جفا کرده باشیم، اثر استاد به یک رؤیای دست نایافتنی تبدیل می‌شود، و اگر جاجرود، جاجرود جاری در منظره استاد را همچنان سالم و پاکیزه حفظ کرده باشیم، اثر استاد حیدریان به یک برداشت هنرمندانه از جاجرود تعبیر می‌شود. پیوند میان هنر، طبیعت، انسان و زندگی و رابطه ارگانیک میان آنها از جمله نشانه‌های رشد و توسعه متوازن، پایدار و علمی است.
آثار کلاسیک‌های مدرن دوران معاصر ما، حضور چندین نوع تلقی از مفهوم «رئالیسم» را نشان می‌دهند. یک قرن رئالیسم ایرانی، به تعبیری نشان دهنده دو قرن رئالیسم تجربه شده اروپایی است. سالم‌ترین و معتبرترین جریانی که پس از کمال الملک، به جذب و فهم هنر اروپایی پرداخت، در واقع همین جریان رئالیستی است. کافی است نگاهی دیگر به آثار کمال الملک، صنیع السلطان، حیدریان، رسام ارژنگی، جعفر پتگر و...  بیندازیم. هنوز هم دست نایافتنی به نظر می‌رسند و اگر چنین است به معنای عدم توانایی نسل‌های بعدی نیست. بلکه بیشتر به معنای ورود جریان‌های بی‌ریشه، حرامزاده و عاریتی به ساحت پاک هنر ایرانی است. جریان‌هایی که سرمنشأ زلال هنری که در دستان کمال الملک، حیدریان، جعفر پتگر، محمود جوادی‌پور و... در حال قوام یافتن بود را برای مدتی از نظرها پنهان کرد.

این سرزمین با قرن‌ها سابقه درخشان نگارگری، از دوره صفویه به این سو آرام آرام با هنر مغرب زمین آشنا شده که اوج این آشنایی و مکالمه، در هنر کمال الملک متجلی است. ورود مدرنیسم در نقاشی معاصر ایران نه از «در: لطفاً وارد شوید»، بلکه از «در: به داخل فشار دهید» صورت گرفته است.
نظر شما