دوشنبه ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۳
ساعت : ۱۳:۴۸
کد خبر: ۸۴۵۸۴
|
تاریخ انتشار: ۱۷ آذر ۱۳۹۴ - ۱۶:۲۰
سلگی در نشست «بشنو از نی» مطرح کرد:
نشست «بشنو از نی» با موضوع شرح و تفسیر مثنوی معنوی روز دوشنبه ۱۶ آذر ماه در فرهنگسرای گلستان برگزار شد.
به گزارش رسانه خبری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، در نشست «بشنو از نی» کریم سلگی به تفسیر حکایات مثنوی، شرح جهان‌بینی مولوی و تحلیل اشعار او، برای علاقه‌مندان پرداخت.
 
سلگی در ابتدای این نشست، با اشاره به داستان «حکایت طوطی و بقال» گفت: مولوی در این داستان شرایطی را که انسان‌های عوام، در خلق زندگی خود پدید می‌آورند، در قالب داستان طوطی و بقال بازگو می‌کند. طوطی که نماد عوام است، با قیاس نابجا باعث خنده دیگران می‌شود. اگرچه این داستان در دل خود طنزی ظریف دارد، اما مهم‌ترین پیام آن این است که بسیاری از انسان‌ها بر اساس اندوخته‌های خود، سعی در تحلیل شرایط دیگران دارند آن هم در حالی که صلاحیت آن را به دلیل عدم آگاهی‌های لازم ندارند.
 
وی ادامه داد: سطح درک و دانش افرادی که از وضعیت دیگران آگاهی ندارند، یا در پی جبران ضعف‌های خود نیستند، باعث تحلیل غلط آن‌ها می‌شود. اینان هر آنچه را که در خود احساس می‌کنند با دیگری هم قیاس می‌کنند. در صورتی که قیاس نابجا باعث گمراهی انسان‌ها می‌شود و نمی‌گذارد که به تحلیل درستی از یک واقعیت دست یابند.
  
این مفسر مثنوی تقلید را عامل کم‌دانشی و نفاق دانست و افزود: کسانی که نه تنها از خود، آگاهی ندارند بلکه درک درستی از اتفاقات ندارند و قدرت خلاقیت آنان فقط در حد تقلید کورکورانه و اطاعت محض است، نمی‌توانند از خلاقیت‌های ذاتی خود بهره‌مند شوند. باید از انسان‌هایی که حرفی برای گفتن ندارند و فقط نگاه‌شان به دهان دیگران دوخته شده است، دوری کرد.
 
وی در ادامه گفت: درست است که منافق نیز مانند مؤمن به نماز می‌ایستد، ولی منافق از سر دشمنی و کینه‌توزی به نماز می‌ایستد و با تقلید منافقانه به زندگی خود ادامه می‌دهد. زندگی منافقانه هم درونمان را تهی می‌کند و هم باعث می‌شود زندگی با دیگران را با تزویر و ریا ادامه دهیم. این چنین انسان‌هایی بسیار خطر‌ناک و غیر قابل اعتماد هستند. 
 
«حکایت طوطی و بقال» از این قرار است که: طوطی زیبا و خوش آهنگی، در مغازه عطاری نگهبانی می‌کرد و با لطیفه‌‌گویی‌هایش به داد و ستد بقال رونق خاصی بخشیده بود. یک روز که صاحب مغازه برای استراحت به خانه رفته بود، طوطی شروع به پرزدن در مغازه کرد و با این کار باعث شد تا تعدادی از شیشه‌های روغن داخل مغازه از روی قفسه روی زمین بیفتد و بشکند؛ روغن همه جای مغازه را فرا گرفت. بقال که از همه جا بی‌خبر بود، وارد مغازه شد تا روی صندلی نشست، ناگهان متوجه اتفاقات داخل مغازه شد. او آنچنان با عصبانیت بر سر طوطی زد که موهای سر طوطی ریخت و طوطی از سخن گفتن افتاد. یک روز که بقال نا‌امیدانه در دکان نشسته بود، درویشی سر برهنه و بی‌مو وارد مغازه شد. طوطی تا درویش را دید به سخن آمد و از درویش پرسید: مگر تو هم روغن ریخته‌ای که کچل شده‌ای؟ مردم از قیاس نابجای طوطی خندیدند، چرا که درویش براساس اعتقادات خود سرش را تراشیده بود.
 
نشست «بشنو از نی» با حضور علاقه‌مندان ادبیات عرفانی روز دوشنبه ۱۶ آذر ماه در فرهنگسرای گلستان برگزار شد.
نظر شما