به گزارش رسانه خبری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، برنامه هفتگی به تماشای سرو این هفته به بهانه فرارسیدن ماه مبارک رمضان به یک شهید قرآنی اختصاص داشت؛ پاسدار جاویدالاثر «علی سلطان مرادی» متولد سال ۱۳۵۷ که در بهمن ماه ۱۳۹۲ در جنوب سوریه به دست تکفیریها به شهادت رسید و پیکر مطهرش هنوز به مهین باز نگشته است.
روایتی از پدر شهید علی سلطان مرادی:
علی حیف شد از دستم رفتی!!
پدر غم سنگینی در دل دارد و هر لحظه که میگذرد آهی از ته دل میکشد و داستان رفتن علی به سوریه را برای ما تعریف میکند: «علی قبل از شهادتش دو بار دیگر به سوریه رفته بود اما سری آخر به ما نگفت و رفت. فقط در یک مهمانی به یکی از برادرانش گفته بودکه من دو هفته دیگر شهید میشوم.»
پدر در ادامه از فعالیتهای قرآنی شهید برای ما میگوید: «من ۶ فرزند دارم و علی فرزند دوم من بود. او از سن کم به خواندن قرآن و نمازگرایش داشت. وقتی هم سنش بالاتر رفت در بسیج مسجد رسول اکرم (ص) در محله خلیج فارس عضو شد و در کلاسهای قرآنی مسجد شرکت میکرد. علی هم خودش در زمینه قرآنی مساجد فعالیت میکرد و هم برادرانش را به کار تشویق میکرد. خودش هم استاد تجوید و تفسیر قرآن بود. از من اجازه خواست تا در خانه کلاسهای قرآنی برای بچههای محله برگزار کند. از زمانی که علی نوجوان بود تا قبل از شهادتش در منزل ما کلاسهای قرآن برگزار میشد. بعد از علی هم برادرش مهدی این وظیفه را به عهده گرفت.»
پدر از لحظه شنیدن خبر شهادت علی میگوید: «وقتی خبر شهادتش را شنیدم خیلی متاثر شدم تا جایی که حالم خراب شد و مرا به بیمارستان بردند. علی پسر خوب و مهربانی بود و ازاینکه او را از دست داده بودم به شدت ناراحت بودم. بعد ازاینکه فهمیدیم پیکر علی هنوز در دست تکفیری هاست و او رابه ما تحویل نداند، بیشتر ناراحت شدم اما ته دلم قرص بودکه علی نزد حضرت زینب (س) است. من او را هدیه داده بودم نباید بیشتر از این بیتابی میکردم.»
پدر نگاه زیبا و معنا داری به عکس علی میاندازد و زیر لب میگوید: «علی! حیف شد که تو را از دست دادم...» حالا اشک در چشمانش حلقه زده به ما میگوید: «هیچ وقت یادم نمیرود که علی در زمان بیماری من یک ماه از من پذیرایی کرد. خوابش را نمیبینم ولی همیشه جلوی چشمانم است و از خواب به من نزدیکتر است.»
روایتی از مادر شهید علی سلطان مرادی:
مرا به آموختن قرآن تشویق کرد
مادر شهید خاطرهای از رفتن شهید در ذهن دارد که وقتی به یاد میآورد، خیلی متاثر میشود. او میگوید: «همیشه وقتی برای خودشان خرید میکرد، کمی هم برای منزل ما آذوقه میخرید. یک بار که به منزل ما آمده بود و کمی وسایل خریده بود، احساس کردم نگاه سنگینی به من میکند و میخواهد چیزی بگوید. رفتم برایش چای بیاورم اما وقتی برگشتم علی رفته بود. دو هفته بعد از آن فهمیدیم به سوریه رفته است.»
مادر به حال و هوای قرآنی علی اشاره میکند و میگوید: «علی انگار از کودکی با قرآن عجین شده بود. خیلی دوست داشت که همه خانوادهاش قرآنی باشند. وقتی هم که سنش کم بود به من گفت مادر برو نهضت سواد یاد بگیر تا بتوانی قرآن بخوانی. آن قدر مرا تشویق کرد تا به نهضت رفتم و قرآن خواندن را آموختم. خودش در خانه به برادرانش قرآن یاد میداد و میگفت مبادا در این خانه قرآن خواندن ترک شود. خانه را کلاس قرآن کرده بود. بعد ازدواجش مهدی ادامه دهنده راه برادرش در کلاسهای قرآنی بود.»
مادر بر خلاف انتظار ما خیلی آرام بود و از اینکه پیکر علی برنگشته ناراحت به نظر نمیرسید. او در این باره میگوید: «من راضی نیستم پیکر علی را به کشورمان بیاورند. علی در خاک حضرت زینب (س) است و همان جا بماند بهتر است. شاید باورتان نشود ولی من اصلا در خانه گریه نمیکنم. فقط وقتی به گلزار شهدا میروم برای مظلومیت همه شهدا گریه میکنم.»
وصیت شهید علی سلطان مرادی به برادرش:
مبادا کلاسهای قرآنی فراموش شود
مهدی سلطان مرادی که حالا وظیفه سنگینی بر دوش دارد و باید رسالت برادر را در برگزاری جلسات قرآنی ادامه دهد، در مورد وصیت برادرش میگوید: «علی همیشه به من تاکید میکرد که مبادا جلسات قرآنی فراموش شود. از زمانی که علی را شناختم او را در کلاسهای قرآنی دیدم. از دوران کودکی هم همیشه مشوق من بود. چند سالی در مسجد فعالیت میکرد و بعد دارالقرآنی در محله خلیج فارس به نام دارالقرآن رسوال اکرم (ص) تاسیس کرد. علی خودش به سه زبان عربی، انگلیسی و فرانسوی مسلط بود. خودش هم این اواخر در دارالقرآنی در محله رسالت آموزش تجوید و ترجمه قرآن به زبانهای انگلیسی و فرانسوی را میداد.»
مهدی یاد خاطرهای از برادرش میافتد ومی گوید: «همیشه در کارهایش دلسوزانه قدم برمی داشت. یک بار که رفته بود پلاکارد دارالقرآن را روی تیر چراغ بلوار خلیج فارس نصب کند، برق فشار قوی او را میگیرد و دستها و قسمتی از بدنش میسوزد. همان زمان هم خدا علی را دوباره به ما داد.»
مهدی اولین کسی بوده که خبر شهادت برادرش را شنیده بود. او در این باره میگوید: «یکی از هم رزمانش خبر شهادتش را به من داد و همان زمان هم از شبکههای ماهوارهای تصویری از شهادت علی در درعا منتشر شد. البته اخبار ضد و نقیضی مبنی بر اینکه علی زخمی شده و زنده است، منتشر میشد. ۲۰ روز بعد از شهادتش، یک عکس واضح منتشر شد که برای ما مشخص شد علی واقعا شهید شده است. او در عملیاتی که طراحش خودش بوده است، همراه با شهید عبداللهی درکمین دشمن میافتند و هردو شهید میشوند.»
گفتنی است تکریم و بزرگداشت خانواده معظم شهدا به منظور پاسداشت آرمانهای اصیل انقلاب اسلامی از وظایف همه ماست. از این رو فرهنگسرای رضوان روزهای دوشنبه با حضور در منزل خانواده معظم شهدا در برنامه هفتگی «به تماشای سرو» با تاکید بر سبک زندگی اسلامی ایرانی به ثبت و ضبط خاطرات و زندگینامه شهدا از زبان پدران و مادران میپردازد تا ضمن بازتولید و نشر این خاطرات ارزشمند در قالب بروشور و توزیع آن در گلزار مطهر شهدا و محل زندگی خانواده معظم آن شهید والامقام، توانسته باشد نسل امروز را بیشتر و بهتر با سیره اخلاقی و رفتاری شهدا آشنا سازد.
علاقمندان برای بهرهمندی از برنامههای فرهنگسرای رضوان میتوانند به نشانی بهشت زهرا (س)، ورودی گلزار شهدا، مقابل جایگاه تاریخی جلوس امام خمینی (ره) مراجعه کنند و برای دریافت اطلاعات بیشتر با شماره تلفن ۵۵۲۰۲۲۱۸ تماس بگیرند.