در جامعه ادبی کمتر کسی را میتوان یافت که شروع فعالیتش به یک پاتوق ادبی -در دل کانون و محفل ادبی- برنگردد. از آنجا که شعر گفتن نیاز به مخاطبی دارد که شعر را بشنود، معمولا نوجوانان و جوانان به دنبال جایی هستند که شعر و اثرشان شنیده شود. از این رو به دنبال محفل و جلسهای هستند که افرادی با دغدغههایی شبیه آنها حضور داشته باشند. به نوعی میتوان این ادعا را داشت که رشد یک فرد در زمینه سرایش شعر ارتباط مستقیم با چند عامل مهم دارد ؛ کتابهایی که میخواند، جلسههایی که حضور دارد، استادان و افراد مجربی که شعرش را نقد می کنند و دایره دوستانی که در جمع آنها ادبیات و شعر یکی از محورهای گفتوگوست و همه این عوامل در بیشتر مواقع در جلسات ادبی شکل میگیرند. نوجوانان در این جلسات به صورت هدفمند دوستیابی میکنند، استادانی پیدا کرده و بانک مطالعاتیشان هم تحت تاثیر همین جلسات و افراد روز به روز کاملتر میشود.
روزگاری نه چندان دور بهترین جلسات ادبی و کانونهای قابل تامل در فرهنگسراهای تهران مثل بهمن، اندیشه، معرفت، ملل(امیرکبیر)، فردوس(دختران)، رازی، ارسباران(هنر)، اشراق، ولا و حتی برخی از خانههایفرهنگ و کتابخانههای سازمان فر هنگی هنری تشکیل میشد. استادی حاذق که به دور از حواشی دلش برای ادبیات میتپید سکاندار جلسات بود. شاعران بنام در جلسات حاضر میشدند و چون محور اصلی شعر بود هر کسی در صورت تمایل میتوانست شعرش را بخواند و مورد نقد قرار بگیرد و به این دلیل که فرهنگسراها مراکزی محلی و قابل اعتماد بودند، هم خانوادهها به جهت امنیت فرزندان خیالشان راحت بود و هم بار علمی و ادبی جلسات بالا بود و افراد با توشهای از تجربههای مطلوب جلسه را ترک میکردند. کانونهای ادبی به صورت مستمر هفتگی تشکیل میشد و افراد خود را نیازمند حضور در آن میدانستند و گاهی هم شب شعری که رسمیتر بود در همان فرهنگسرا تشکیل میشد و افراد بر حسب رشدی که در زمینه شعر پیدا میکردند امکان حضور پشت تریبون مییافتند و همین میشد قدمهای موثر اعتماد به نفس.
بر این اساس فرهنگسراها و مراکز دیگر پاتوق افرادی بود که به نوعی با ادبیات سر و کار داشتند. کتابخانهها و نگارخانهها از حضورشان رونقی داشت. معمولا مراکز هم حواسشان به این محافل بود و با تهیه کتابهای شعر، تقدیرنامه، پذیرایی و... رونقی به آنها میبخشیدند و در شبهای شعر هم با در اختیار گذاشتن سالن و امکانات دیگر متولی برگزای یک جلسه رسمی ادبی بودند. اگر از هر شاعر بنامی در خصوص سابقه فعالیتش سوال کنیم حداقل عنوان سه فرهنگسرا را که به آنها رفت و آمد داشته و به محافل ادبیشان سری میزده نام خواهد برد. اینک اما به نظر میرسد از اهمیت تشکیل این جلسات کاسته شده؛ جلساتی که شاید بتوان گفت به نوعی دانشگاه تجربی مستعدان ادبی بود. البته به صورت انگشتشمار جلسات خوب هم تشکیل میشود اما پاسخگوی نیاز تمام مخاطبان ادبی به خصوص در سنین نوجوانی نیست. برخی از جلسات هم که به ندرت برگزار میشود به دلایل مختلف از حضور افراد تاثیرگذار بیبهره است. معمولا توسط علاقهمندان به شعر یا افرادی که تجربه چندانی ندارند اما دوست دارند محفلی ادبی را اداره کنند برگزار میشود. برای نوجوانی که تشنه یادگیری و کسب تجربه است در این پاتوقهای مزین به نام شعر خوراک مناسبی مهیا نمیشود. جلسات به صورت نامنظم و سلیقهای با دایره مشخصی از افراد برگزار میشود. دیگر این محافل رنگ و بوی جلسات قابل ذکر سالهای پیش را ندارد و این یک خلاء جدی است.
از این رو در این فقدان چشمگیر، جلسات در کافهها و گالریهای خصوصی تشکیل میشود که البته بارقه امیدی است اما شاید باز برای کسانی که شناخت کامل از جمع حاضر را ندارند، قابل اعتماد نباشد. جلساتی که بار آموزشی آن بسیار کمرنگتر از جلسات جدی ادبی در فرهنگسراهاست. جلساتی که روزی روزگاری با حضور محمدعلی بهمنی، اسماعیل امینی، رحیم زریان، تقی محمدی فکورزاده، رضا رضیپور، کامران شرفشاهی، محمد سلمانی، سهیل محمودی، سعید بیابانکی، بهروز یاسمی، کریم رجبزاده، شمس لنگرودی، حافظ موسوی، مهرنوش قربانعلی، رسول یونان، جواد خلیلی، مرحوم افشین یدالهی، مرحوم ابوالفضل زرویی نصرآبادی و بسیاری از شاعران بنام و استادان دیگر تشکیل میشد.
کانونهای ادبی به خصوص در این برهه از زمان که با سلطنت فضای مجازی روز به روز ترویج رسمالخطهای نادرست، بیاهمیتی به نکات نگارشی، اطلاعات نادرست و جعلیات در آن زیاد شده، میتواند یک فضای واقعی برای تربیت نسلی باسواد باشد. غفلت از تشکیل این کانونهای ادبی به صورت مستقیم و غیرمستقیم به سواد ادبی جامعه لطمه میزند. شاعران و ادیبان برای پویایی و حذر از ایستایی نیازمند حضور در محافل و جلسات ادبی هستند تا هم بخوانند و هم بشنوند، هم نقد کنند و هم نقد بشوند! برای اینکه از تازههای نشر در حوزه شعر و ادبیات باخبر باشند و در جمعهای تخصصی دانستههای همدیگر را به چالش بکشند.
از سویی بانیان این کانونها با برگزاری مسابقات و جشنوارههای شعر، کنگرههای ادبی، جلسات مشاعره و نقد ادبی و... پیکر ادبی جامعه را پرتپش و زنده نگاه میداشتند که با غفلت از حیات کانونها این تپش به شماره افتاده و اگر گروههای خصوصی و جمعهای تخصصی خودجوش که دغدغه ادبی دارند، گاهی جشنواره و نشستی برگزار نکنند این افول چشمگیرتر خواهد شد. صحبت از نقش سازمانها و ارگانهای مرتبط برای احیای کانونهای ادبی و اهمیت به کشف و پرورش استعدادهای ادبی است. صحبت از شایستهسالاری دبیری کانونها و جلسات ادبی است. صحبت از احیای جلساتی است که وزنههای سنگین ادبی –شاعران و منتقدان ادبی بنام- روشنگر آنها بود ! صحبت از ادبیات فارسی است؛ گنجینهای که باید به نسل فردا سپرده شود.