به گزارش رسانه خبری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، شب شعر طنز «ترامپیت» سهشنبه ۱۵ مرداد ماه با حضور سعید اوحدی رییس و جمعی از مدیران سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران با اجرای شهرام شکیبا و شعرخوانی ناصر فیض، محمدرضا درخشان، محمد حسن صادقی، محمد مهدی سیار، میلاد عرفانپور، فرهاد موحدی، محمدرضا طهماسبی، ملیحه رجایی و محمدحسین مهدویان در فرهنگسرای اندیشه برگزار شد.
محمدحسن صادقی نخستین شاعری بود که برای شعرخوانی حاضر شد، بخشی از شعری که او خواند را در ادامه میخوانید:
دونالد عزیزم نئی مرد جنگی
که از جوجه اردک نیاید پلنگی
بگرید به حال تو مرغ هوایی
اگر با خروس زمینی بجنگی
شعرخوانی فرهاد موحد با لهجه قمی حال و هوای متفاوتی به این محفل بخشید:
نمدونم چرا گره مشکل ما وا نمیشه
من میخوام بازش کنم منتهی تنها نمیشه
با حقوق کارگری نمیشه هیچ کاری کنیم
پول تو جیب ما قد نون و حلوا نمیشه
تازه کار گیر نمیاد هر چه قدم زور بزنیم
کارگریوم گر نداشته باشی آشنا، نمیشه
هی میگیم پیره میره، جوونا میان رو کار
هی امید داریم بلندشه بره اما نمیشه
مثکه این صندلیا یخده سیریش بش مالیدن
هرکی پشت میز میشینه هیچ جوره پا نمیشه
هی میگن ایرانو دوست داریم ولی بچههاشون
واسه تحصیل اگ نرن شرق اروپا نمیشه
این وسط این یارو موبوره ترامپ وحشیُم
مث کنه افتاده رو هُوارِ ما، پا نَمیشه
هوی ترامپه، شوش تو که هی ما رو تحریم میکنی
یِخده آدم شو دیگه همهش که دعوا نمیشه
دیدی او نفکشه رو چه جور گرفتیم جِگره
دیدی او پهپادتون اوفتیده سرپا نمیشه
هوی ترامپه یه چی بهت میگم به دوستاتوم بگو
بچه شیعه کمرش بشکَنَدوم، تا نَمیشه
محمدرضا درخشان نیز در این نشست به شعرخوانی پرداخت که بخشی از آن در ادامه آمده است:
گفتا شبی ترامپ به بانو ملانیا
بانو ملانیا تو کماکان جوانیا
محض تکاندن عربستانیان بیا
لطف بکن دوباره تو پا درمیانیا
گفتا که دختران خودت را ببر گلم
با آن دو ورپریده برو میهمانیا
محمدرضا طهماسبی نیز شعری را تقدیم به ترامپ کرد:
تا پاره کرد کاغذ برجام را ترامپ
کشدار داد بر همه دشنام را ترامپ
باز او در آسیاب به سیا بازی آمده
کرده سپید روی عمو سام را ترامپ
ها با توام نتانیاهو از دیار قدس
زیتون بیار تا که خورد شام را ترامپ
شمشیر و حج واجب و خوشرقصی و شراب
بر تن نموده جامه احرام را ترامپ
محمدحسین مهدویان نیز در این محفل به شعرخوانی پرداخت:
پر از تضاد و تناقض ولی پر از قمپز
همیشه خوانده برای تمام خلق لغز
اگر که گفته شده قدر بز نمیفهمد
شما به فهم و کمالت ببخش حضرت بز
عجیب نیست از این یاوهگوی شیرینعقل
به جای فسفر اگر داشت مغز او گلوکز
میلاد عرفانپور شاعر شناختهشده و جوان نیز به شعرخوانی پرداخت:
آمریکا این روزها خوب است و سابق خوب بود
از زمان شاه این یار موافق خوب بود
بود قلبش پاک پاک آنسان که مغز پاک ما
نفت بدبو را بدون مزد برد از خاک ما
با محبت بود، تیغ خونچکان را دوست داشت
کودکان را کشت از بس کودکان را دوست داشت
محمدمهدی سیار نیز شعر معروف خود «مرگ بر» را خواند:
مرگ بر تازیانهها، تازیانههای بیامان، به گردههای بیگناه بردگان
مرگ بر مرگ ناگهانی صد هزار زندگی، در یکی دو ثانیه، با سقوط علم از آسمان
مرگ بر کشتن جوانهها، مرگ بر انتشار سم در زلال رودخانهها
مرگ بر فصاحت دروغ، مرگ بر بوقهای بوق، مرگ بر سیمهای خاردار و کشتزارهای مین
مرگ بر گورهای دستهجمعی و بندهای انفرادیِ زمین
مرگ بر بریدن نفس، مرگ بر قفس، مرگ بر شکوه خار و خس، مرگ بر هوس
مرگ بر حقوق بیبشر، مرگ بر تبر، مرگ بر شرارههای شر
مرگ بر سفارت شنود، مرگ بر کودتای دور، زندگی باد زندگی او، زنده باد زندگی من تو ما
یک کلام… مرگ بر آمریکا…
مرگ بر ابولهب، مرگ بر یزید و شمر و ابن سعد، مرگ بر زاده زیاد
بگو بلند: بیش باد
مرگ بر قطعنامههای بستن فرات، قحط آب، مرگ بر تیر مانده بر گلوی کودک رباب
مرگ بر قطع خندههای روشن علیرضا، مرگ بر گلولهای که خط کشید روی خاطرات آرمیتا
یک کلام… مرگ بر آمریکا…
عباس احمدی دیگر شاعری بود که این نشست به شعرخوانی پرداخت:
کشور ما میشود مانند تایوان غم مخور
این بیابان میشود روزی گلستان غم مخور
گرچه الان هست خالی بیگمان پر میشود
داخل بازار از اجناس ارزان غم مخور
نه فقط تسبیح و مهر و جانماز و دسته بیل
میرسد از چین کش مرغوبِ تنبان غم مخور
عرضه خواهد شد به زودی کل اجناس دوبی
نصف قیمت داخل بازارهامان، غم مخور
سال آینده هوای کیش برفی میشود
جملگی یخ میزنیم از باد و طوفان غم مخور
دست بردارند اگر از سفرههای انقلاب
وضع ملت نیز خواهد شد به سامان، غم مخور
ناصر فیض آخرین شاعری بود که در این محفل به شعرخوانی پرداخت:
هر جا سایهشون میافته به خیالشون بزرگن
اونا حتی هستیشون رو مدیونِ شیر گرگن
کرکسا عادتشونه سر هر سفرهای باشن
این گرسنههای وحشی همهشون از یه قماشن
توی برفا برف بهمن یخ جادو رو شکستیم
دیو رو که از خونه روندیم، قفل دروازه رو بستیم
یکیشون که وحشیتر بود یه نقاب به صورتش زد
شد یه دانکیشوتِ ناقص، با تفنگ و اسبش اومد
هرچی کردیم که بفهمه اینجا تگزاس قدیم نیست
دیگه وقت اینکه حالا به غریبه باج بدیم نیست
اما خب نخواست بفهمه، تازه خیلی فیس و فوس کرد
دید دل مرغو نداره، صداشو عین خروس کرد
فکر شومی تو سرش بود که کشوندش تا لب شط
این ور شط که ما رو دید دید رسیده آخر خط
هر کسی که قصه جنگ ویتنامو شنیده
میدونه کلاغ این قصه به خونهاش نرسیده
نه که خونهش، بلکه افتاده توی هزارتا مشکل
مثل اون حیوون معروف، رفته پاش تا زانو تو گل
اجرای موسیقی توسط علی نصیرنژاد خواننده نماهنگ طنز از دیگر بخشهای این برنامه بود.