شنبه ۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۳
ساعت : ۱۴:۴۰
کد خبر: ۱۲۰۸۴۳
|
تاریخ انتشار: ۲۳ آذر ۱۴۰۰ - ۱۱:۳۳
این کتاب روایت زندگی شهید مدافع حرم، علی‌اکبر شیرعلی است که صورت داستان منتشر شداست.
کتاب «سیگاریا رو سوریه نمی‌برن»زندگی منتشر شد
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی فرهنگ و هنر،  کتاب «سیگاریارو سوریه نمی‌برن» منتشر شد. این کتاب روایت زندگی شهید مدافع حرم، علی‌اکبر شیرعلی است. این کتاب را مهری غلامپور به نگارش درآورده و موسسه حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس آن را در هزار نسخه منتشر کرده است.

در بخش‌هایی از این کتاب آمده؛ «مادر صبح زود بیدار می‌شود. بچه‌ها را بیدار می‌کند و صبحانه‌شان را می‌دهد. ساندویچ برای زنگ تفریحشان می‌گذارد و خودش هم حاضر می‌شود. علی اکبر در حال پوشیدن کفش‌هایش است که مادر چادر سر می‌کند و از خانه بیرون می‌رود.

علی‌اکبر به سمت مدرسه  شهیدآور می‌رود. در میانه راه به خانه یکی از دوستانش که می‌رسد، در می‌زند. قرار گذاشته‌اند که با هم به مدرسه بروند. مادر پشت سر علی اکبر می‌رود. هر چه به مدرسه نزدیکتر می‌شوند، تعداد بچه‌های مدرسه بیشتر و خیابان هم شلوغ‌تر می‌شود. یک از پسرها، دوست علی اکبر را صدا می‌زند. دوستش بر می‌گردد و چشمش به مادر علی اکبر می‌افتد. مادر می‌پیچد توی یک کوچه. چند لحظه بعد از کوچه بیرون می‌آید و باز دنبال علی‌اکبر می‌رود. دوست علی اکبر به او می‌گوید: علی اکبر، یه خانمه شبیه مادرت پشت سرمون بود.»

«اتوبوس‌هایی که نیروهایشان را سوار می‌کنند، یکی یکی راه می‌افتند. هر اتوبوس که می‌رود، انگار امیدش کمتر و نگرانی‌اش بیشتر می‌شود. بالاخره اعتراض دوستانش جواب می‌دهد و مسئولان تصمیم می‌گیرند اعزامشان کنند. علی‌اکبر با پشت دست، اشک‌هایش را پاک می‌کند. ساک و وسایلش را بر می‌دارد و همراه عباس کیانی و ولی‌الله کی‌شمس سوار اتوبوس می‌شود. ساکتتر شده و توی فکر است. همه صلوات می‌فرستند و اتوبوس به سمت تهران حرکت می‌کند. علی‌اکبر هیچ وقت اتفاقی را که پای اتوبوس برایش افتاده برای خانواده‌اش و حتی فاطمه نمی‌گوید. هیچ وقت خانواده‌اش نمی‌فهمند که علی‌اکبر برای رفتن چقدر گریه کرده و آسمان و زمین بهبان را به هم ریخته است. اتوبوس که از پادگان بهبهان خارج می‌شود، علی اکبر سرش را به سمت شیشه اتوبوس می‌چرخاند و خیره می‌شود به منظره‌هایی که به سرعت از کنارشان می‌گذرد.»

در انتهای کتاب هم آمده است؛ «حدود یک سال بعد، مادر به دیدار عمومی با رهبر می‌رود. سردار سلیمانی برایشان سخنرانی می‌کند و می‌گوید که خانواده‌ها را به دیدار خصوصی با رهبر می‌برند. چند وقت بعد، اسم اعضای خانواده را می‌خواهند. چون بابا به خاطر دردهایش نمی تواند برود. اسمش را نمی‌فرستند. می‌گویند که حتما باید پدر و مادر شهید باشند. در غیر این صورت نمی‌شود بقیه هم بیایند. نوبت را به دیگران می‌دهند.

مراسمی با عنوان «آبروی لین» برای علی اکبر مقابل حسینیه چهارده معصوم برگزار می‌شود که دوستان و همرزمانش در این مراسم شرکت می‌کنند. مادر و بقیه خانواده، برای اولین بار در این مراسم خیلی از اتفاقات مربوط به اعزام و شهادت علی اکبر را می‌شنوند. مادر چند سال است که هنوز بی‌تابی می‌کند اما خوشحال است که علی اکبر نه تنها آبروی لین شده بلکه آبروی آغاجاری و آبروی خوزستان شده است.»

در انتهای این کتاب وصیت‌نامه شهید آمده است. در فرازی از سخنان شهید می‌خوانیم؛  «سلام و درود فروان بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی، امام خامنه‌ای و درود بر تمام کسانی که جان و جوانی خویش را فدای اهل بیت و انقلاب اسلامی خود کردند. سلام به پدر و مادر عزیزم که تمام وجود و هستی خود را فدای تربیت فرزندانشان کردند. از شما ممنونم که ما را با حب علی و فرزندانش آشنا کردید، چون رمز موفقیت بشر است. انشالله که زمینه‌ساز حضور حضرت مهدی (عج) باشیم. از پدر و مادرم که به بنده اجازه خادمی حضرت زینب (س) را داده‌اند نهایت تشکر را دارم.»

در انتهای کتاب عکس شهید به همراه همرزانش آمده است. ویراستاری «سیگاریا رو سوریه نمی‌برن» را مجتبی پیرهادی انجام داده و کتاب به قیمت ۳۰ هزار تومان در کتاب فروشی‌های به فروش می‌رسد.
نظر شما