پنجشنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۳
ساعت : ۱۵:۴۹
کد خبر: ۱۲۳۲۰۶
|
تاریخ انتشار: ۲۲ اسفند ۱۴۰۰ - ۱۰:۱۶
كتاب "من بنيامين هستم" نوشته "مجتبي آباديان" در فرهنگسرای گلستان طي نشستی از سلسله نشست هاي "گلستان كتاب" معرفی و بررسی شد.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی فرهنگ و هنر، «گلستان كتاب» برنامه اي در راستاي ترويج فرهنگ مطالعه و كتابخواني و همچنين حمايت از نويسندگان جوان است. در اين نشست ، ضمن معرفي اين كتاب به ويژگي ها، نحوه نگارش اثر و پيدايش آن با حضور كارشناس برنامه «حميد بابايي» اشاره شد.

ابتدا مجتبي آباديان نويسنده كتاب به صورت مختصر به معرفي خود و نحوه خلق اين اثر اشاره كرد : چون بنا به شرايط زندگي ناچار به ترك تحصيل در دوم راهنمايي شدم و همه زمانم به كار كردن اختصاص يافت و همچنين بخاطر لكنت زبان و ناتواني در برقراري ارتباط با اطرافيانم، نوشتن شد ابزار و راه رهايي از فشارهاي زندگي و آرام كردن خودم و بيان تمام حرفها، آرزوها، اميال و تخيلاتم.

تا اينكه شرايط تغيير كرد و توانستم ادامه تحصيل بدهم و نوشتن برايم به يك هدف تبديل شد و با توصيه يكي از دوستان به حرفه اي تر نوشتن، باعث خلق بنياميني شد كه 31 سال در من و با من زندگي كرده است.

در ادامه عاطفه سهرابي دبير كانون كتاب گلستان از حميد بابايي، رمان نويس معاصر و منتقد ادبي دعوت كرد تا درباره كتاب، نگاه و نظرش را بيان كند.ا ميد بابايي كه به تازگي رمانش "رودخانه ماهي و نهنگ" كه درباره زلزله سال 1396 است، منتشر شده است، گفت:

تلاش مي كنم اثر را در دو بخش: ابتدا، نقد مبتني بر ژانر و گونه و در بخش دوم، به صورت كارگاهي يعني نقاط قوت و ضعف متن اثر را بررسي كنم و ادامه داد:

" من بنيامين هستم" روايت پسري است كوتاه قد كه لكنت زبان دارد و با پدربزرگ و مادربزرگش زندگي مي كند و روايت از اول ابتدايي او شروع مي شود و تا ازدواجش پيش مي رود.

مسئله اي نخست اينكه با چه گونه از متن مواجهيم؟ ما با يك اثر رومانتيك كه ويژگي هاي مكتب رمانتيسيسم را دارد، روبروييم. در آثار رمانتيك، مهم ترين مسئله، غلبه حس بر عقلانيت است يعني احساس گرايي افراطي و احساس زدگي، كه در اين اثر هم ديده مي شود. توصيفاتي كه راويي در نگاه به جهان دارد از فيلتر احساسات غليظ گذر مي كند. مثلا سؤالات پسرك از پدربزرگ كه متناسب سن و سال بنيامين 8-7 ساله نيست و گويي پرسش هاي يك دانشجوي ارشد و يا دكتري فلسفه مي تواند باشد. در واقع آن رابطه علي و معلولي و منطقي معمول كه در آثار ديگر شاهديم در اين اثر نيست و احساس گرايي صرف است.

نكته ديگر، اهميت دادن به فرديت و احساس نويسنده به جاي روابط منطقي است. كه د ر اين اثر هم در جاي جاي آن شاهدش هستيم. همچنين همانند آثار رمانتيك، شاهد نمايش صحنه هاي خيال انگيز و زيبا و نوعي حالت عارفانه و كشف و شهودي هستيم مثلا نوع نگاه بنيامين به عموهايش در حين تقسيم ارث و ميراث پدربزرگ كه مي گويد: مانند كفتارها افتاده اند به جان ماترك متوفي كه با عقوبت عمل خود هم كه بيماريست مواجه مي شوند كه به قولي " كليد اسرار ماجرا" عيان مي شود در حاليكه در جهان عقلايي اينگونه نيست و علت رخداد رويدادها كاملا منطقي است.

حميد بابايي در بخش دوم صحبت هايش گفت: حال اگر اين اثر را رمان فرض كنيم، خيلي خوش خوان است. فراز و فرودي ندارد متن؟ خير! چرا؟ به واسطه اينكه ما اينجا بجاي "ساخت داستاني" فقط "نَقل" داريم چون نويسنده مدام مي خواهد بيان مستقيم داشته و فقط تعريف كند كه چه و چه و چه و ...

در اين اثر همانطور كه در صاحت رمان مورد انتظار است، شخصيت ها ساخته و پرداخته نشده است. چرا اين اتفاق مي افتد؟ چون بيان بر نقل استوار است نه ساخت ولي در صاحت رمان بايد تك تك ويژگي هاي داستان را بسازي و مخاطب هيچ چيزي را پيش فرض قرار نمي دهد.

نكته ديگر اينكه وقتي ورود مي كنيد به عرصه رمان مدرن و امروزي، عرصه، عرصه ي درنگ است نه شتاب. تفاوت رمان امروزي با ساير متن ها و ابزار روايي مثل سريال و فيلم و ... در دعوت مخاطب به درنگ و توقف است تا بازه اي حتي كوتاه از زمان روايت را براي مخاطب باز كرده و عميق كند. حال وقتي به زندگي قرار است نگاه شود بايد عميق باشد. اما مسئله اصلي در اين اثر اين است كه متن، شتابزده است در عين اينكه خيلي خوش خوان است و خوشايند. اين، يك " گونه" است. شما مي توانيد طرفدارش باشيد يا نباشيد.


گمان مي كنم مجتبي آباديان خيلي غريزي مي نويسد و نيازمند آموزش بيشتر است تا با تكنيك هاي رمان نويسي آشنا شود و همچنين بهتر است با حوصله و صبوري بيشتري بنويسد زيرا مي تواند باعث بروز اتفاق هاي بهتري در نوشتن و صيقل يافتگي اين اثر و آثار آتي اش، بشود.

پس از صحبت هاي بابايي، خانم گوهري از اعضاي كانون گلستان كتاب كه كتاب را مطالعه كرده بود به ارايه نظراتش پرداخت:

آباديان در نوشتن، فرديت را اولويت قرار داده است و به ثبت اثر به مثابه ميل به بقاء را تمايل داشته است. نويسنده خواسته بگويد از خودم يك خود زندگينامه نوشتي به جا مي گذارم براي بقاء بعد از خودم.

در مورد كتاب:؛ متن با روايت خطي پيش مي رود. داستان روايت محور است و ما فقط صداي راوي را مي شنويم در همه جا. نثر كتاب ساده، بي تكلف و صميمي است. به نظرم ساده نويسي يك هنر است و شايد نويسنده به عمد ساده نويسي را انتخاب كرده و شايد امري غريزي است.

كتاب برخلاف فرم، از نظر محتوايي، حرف زيادي براي گفتن دارد. راوي مانند يك روانشناس كوچولو، آنجا نشسته و به خيلي از گره هاي شخصيتي ما كه در كودكي مان ريشه دارد، اشاره دارد. هرچندكه اين راوي خوب پرداخته نشده و در داستان گاهي شعار مي دهد و اثر را شعارزده مي كند. راويي برخي اطلاعات را ديرتر از بزنگاه اصلي داستان ارايه مي دهد همچنين براي خواننده سؤالاتي مبهم باقي مي گذارد.

به قول اساتيد بطور كل، عناصر داستاني بايد در خدمت داستان باشد در غير اينصورت اضافي است؛ نويسنده اين اصل را موفق شده پياده كند در خلق اثرش اما در جاهايي علت ها را بازنكرده است و دچار اختصارگويي شده است.

جاهايي از كتاب نويسنده به جاي راوي صحبت مي كند و مطابق كارهاي كلاسيك، قضاوت در كتاب زياد ديده مي شود. آدم هاي روايت، سياه و سفيد هستند در حاليكه آدم هاي رمان هاي مدرن، خاكستري اند تا مخاطب خودش تصميم بگيرد.

بخش هايي از داستان كه راوي فقط ناظر نيست، تاز تعليق بيشتري برخوردار است. در اين اثر با راوي اي مواجه هستيم كه از انزواي خود و دليل انزوايش مي گويد و ما را همراه خودش با جزييات زندگي خود و آدم هاي اطرافش آشنا مي كند. البته مطابق نظر آقاي بابايي، فضاسازي نداريم در اثر.

نكته ديگر اينكه؛ راوي با صبر و حوصله، جزييات را شرح مي دهد و با لحن قلمش، خواننده را وا مي دارد دست از دويدن بر دارد و آرام بنشيند و كتاب را بخواند. شايد همين لحن و قلم نويسنده است كه دعوتمان مي كند به تمرين آرامش.


در بخش پاياني نشست، بابايي لازم به توضيح دانست كه:

ما تمام آثاري كه مي نويسيم، آثار فردي ما هستند اما مسئله اي كه وجود دارد اين است كه اين اثر فردي بايد تبديل به يك اثر جمعي بشود يعني مخاطب وقتي آنرا مي خواند بگويد بله اين مسئله من هم هست. اين ويژگي در" من بنيامين هستم"غايب است كه اگر حضور داشت به رماني جدي تبديلش مي كرد.

نكته ديگر اينكه؛ ظرف اثر خيلي مهم است در زبان. در اين روايت چند جا تخطي دارد از آن زبان. وقتي از زوايه نگاه يك بچه به جهان مي نويسيم، آن جهان و ادبياتش هم بايد در حد همان بچه باشد اما وقتي شماي نويسنده از آن قالب عبور مي كني، متوجه مي شوم فرم روايت برايت مهم نيست و فقط محتوا مهم است و اين يعني اثر از صاحت رمان خارج شده و تبديل به يك متن اخلاقي مي شود.

و نكته آخر اينكه اگر اين اثر، كمي رنگ طنز مي گرفت، مي توانست كار خيلي بهتري شود.

نظر شما