شنبه ۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۳
ساعت : ۰۴:۱۹
کد خبر: ۱۲۶۳۱۵
|
تاریخ انتشار: ۰۱ شهريور ۱۴۰۱ - ۱۳:۱۴
گفتگوی اختصاصی با آتسا شاملو نویسنده کودک
مطالعه کتاب تاثیرش در درون خواننده می گذارد. گاهی اتفاقاتی می افتد که برخورد ما ناشی از جمع تجربیاتی هست که در طول زندگی به دست آورده ایم و قطعا یکی از این تجربه ها، تجربه مطالعه و مواجه شدن شخصیت ها با مسائل و مشکلات هست.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی فرهنگ و هنر ، آتسا شاملو در سال 1345 به دنیا آمد و از سال 1380، براساس علاقه‌ای که داشت، در حوزه‌ ادبیات داستانی برای کودکان شروع به نوشتن کرد. شاملو دانش‌آموخته کارشناسی ادبیات نمایشی است و «جور و ناجور»، «شاه شاخدار»، «ننه سرما» ،«شهر خواب زده»، «عمو نوروز داماد می‌شود» و «پادشاه قله‌‌ قاف» تعدادی از عناوین کتاب‌های این نویسنده هستند.
آتوسا شاملو در سال 1382 دوره‌ی پرتلاشی را در عرصه سینما و تلویزیون گذراند و در تولید اثر مهمی حضور داشته است. اثر مهم آتوسا شاملو در این سال، فعالیت در سریال قصه های دارا به کارگردانی محمدرضا میرحبیبی محسوب می‌شودوی چاپ حدود 40 عنوان داستان و نمایشنامه در مجلات و هفته‌نامه دوچرخه و سه‌چرخه همشهری و گزارش را در کارنامه هنری خود دارد.

گفتگوی اختصاصی با آتسا شاملو ////

پایگاه خبری تحلیلی فرهنگ و هنر به مناسبت برگزاری جشنواره داستان کوتاه "قصه خانواده من" در فرهنگسرای خانواده گفتگویی با یکی از داوران این جشنواره کرده است که می خوانید .

شما از چه سنی کتاب خواندن را آغاز کردید و استعداد خود را از چه زمانی شناختید و برای آن تلاش کردید؟ آشنایی با کتاب را تا چه حد در زندگی خودموثر می دانید؟ 
قبل از اینکه مدرسه بروم ، از اشکال ابرها قصه میساختم. تصاویر کتابها و روزنامه ها برایم جالب بود و براساس آنها قصه ای سرهم میکردم. وقتی 5 سال داشتم برادرم به دنیا آمدومادرم وقتی خرید بالای سر برادرم می نشستم و مراقبش بودم. وقتی بیدار می شد برایش قصه میگفتم. آن روزهای خردسالی و کودکی خواهرهام برام کتاب می خواندند. دوران مدرسه کتاب فارسی را همیشه به خاطر داستان ها و شعرهایش جلوتر از کلاس می خواندم. 
تا حدی که هنوز هم اغلب شعرها و داستان های کتاب فارسی را به خاطر دارم. پدرم اغلب برای من و خواهرم که سه سال از من بزرگتر بود کتاب های معروف طلایی را می خرید (فندق شکن، جادوگر شهر زمرد، آلیس در سرزمین عجایب و کنت مونت کریستو و خیلی کتاب های دیگر) و بعد از ان وقتی نوجوان بودم پسرعمویم که علاقه ام را به کتاب دید مرتب کتاب هدیه می داد. یادمه اولین کتاب مروارید سیاه اثر جان اشتان بک بود و بعد از آن هم با پول قلکم کتاب می خریدم. 
کتاب های داستان همیشه مرا به دنیای ناشناخته ها می برد. آنقدر غرق در اکتشاف می شوم که اطرافم هر چه هست محو می شوند. نه صدا می شنوم نه حرف میزنم. حتی گوشیم را خاموش میکنم که هیچ چیز مانع لذت خوانش یا نوشتنم نشود.
این نکته را نباید فراموش کرد، مطالعه کتاب تاثیرش در درون خواننده می گذارد. گاهی اتفاقاتی می افتد که برخورد ما ناشی از جمع تجربیاتی هست که در طول زندگی به دست آورده ایم و قطعا یکی از این تجربه ها، تجربه مطالعه و مواجه شدن شخصیت ها با مسائل و مشکلات هست. اگر به بچه هایی که اهل مطالعه و اهل قلم هستند دقت کنیم تفاوت نگرش آنها نسبت به بقیه همسن و سالانشان را کاملا احساس می کنیم. «البته این هم نسبی است و گاهی از آدم رفتاری سر میزند که دیگران انتظارش را ندارند. (به ویژه بزرگسالان)»
به طور کلی در این بخش می شود گفت: بخش زیادی از تجربیات ما، نتیجه تجاربی است که از دیگران آموخته ایم. یا در کتابهای مختلف با آنها آشنا شدیم.


کتابهای امروز نسبت به قدیم هم دارای تنوع  چه در شکل و چه موضوعات گوناگون  است و گاها والدین را دچار سردرگمی می کند،  برای انتخاب یک کتاب خوب برای کودکان چه نکاتی را باید در نظر گرفت ؟
خواندن کتاب کاملا سلیقه ای است. باید اجازه دهیم بچه ها خودشان کتابشان را انتخاب کنند. به انتخاب انها اعتماد کنیم. یک بار در نمایشگاه کتاب کودکی در حال تورق کتابها بود و داستان ها و تصاویر را نگاه می کرد. مسئول غرفه خواست به کودک کمک کند ولی کودک گفت باید خودش انتخاب کند.
 همانطور که میگذاریم بچه ها کفش و لباس انتخاب کنند بگذاریم کتاب داستان مورد علاقه شان را انتخاب کنند. بگذاریم از این سفر اکتشافی لذت ببرند. گاهی دخالت بی مورد والدین باعث شود بچه از خواندن کتاب منصرف شود تا ترغیب. چون اغلب بزرگسالان آنچه را که دوست دارند پیشنهاد می دهند، بزرگترها می توانند بر اساس علائق فرزندشان پیشنهاد بدهند نه دستور. 

از طرفی به این هم اعتقاد دارم وقتی پدر و مادر اهل مطالعه نباشند نمیتوانند به زور بچه را کتابخوان کنند. باید الگویی باشد که بچه ها از همان کودکی به مطالعه تشویق شوند. شاید یکی از علت هایی که من به مطالعه کتاب تشویق شدم، این بود که پسرعمویم بر اساس علاقه ام برایم کتاب می خرید. و همینطور پدرم برای برادر کوچکم داستان های شاهنامه را تعریف میکرد. 
 از همان موقع به شاهنامه و ادبیات کهن، میانه و معاصر ایران بسیار علاقمند شدم. متاسفانه خیلی از والدین میگویند شاهنامه سخت است و همین نگرش غلط را به بچه ها منتقل می کنند. به جای آنکه روش خواندن شاهنامه را یاد بگیریم آن را حذف می کنیم. اینها آسیب هایی است که والدین یا مربیان به بچه ها وارد می کنند.  

به هرحال والدین می دانند برای خردسال که هنوز توانایی خواندن ندارد کتابهای مصور باید تهیه کنند. حتی می توانند با خلاقیت خود از فرزندشان بخواهند که با تصاویر داستانی دیگر از ذهن خود روایت کند. این تمرین خلاقیت کودکان است.  
پیشنهادم این است که اگر کتابخانه ای در نزدیکی منزل دارند حتما فرزندشان را در کتابخانه ثبت نام کنند و بچه زیر نظر مربیان کتاب های مناسب سن و درک خود را پیدا می کند. اگر هم نیست وقت بگذارند و از یک مربی ادبی سوال کنند.

بعضی کودکان به خواندن کتاب علاقه نشان نمی دهند و بازیهای رایانه ای و استفاده از فضای مجازی جایگزین و  ارجح بر کتاب خواندن می دانند آیا می توان راهی جهت هدایت کودکان به سمت مطالعه عنوان کنید؟ 
روزگاری که رادیو و تلویزیون به خانه ها آمد همه معترض بودند بچه ها به جای مطالعه و بازی با دوستان تلویزیون تماشا می کنند. وقتی رایانه ها به خانه ها و آپارتمان های کوچک و تک فرزند وارد شدند، باز هم والدین نگران بودند چرا بچه ها به جای مطالعه و تعامل با دوستان شبانه روز پای بازی های رایانه ای هستند. 

باید تلاش کرد که هر رسانه ای متناسب با مخاطبان خود به زندگی در کنار دیگر رسانه ها ادامه دهد و به نظرم هر چیزی نیاز به مدیریت دارد نباید هیچ رسانه ای به نفع رسانه دیگری کنار برود. 
سوال این بخش را روانشناسان و جامعه شناسان و همچنین کارشناسان و متخصصان آموزشی و تکنولوژی و متخصصان حوزه سواد رسانه ای بهتر می توانند پاسخ دهند. به نظر می رسد سوال که ریشه آن در نوع زندگی انسان امروزی است، آنقدر عمیق است که نیاز به مطالعه گسترده و میان رشته ای دارد.
باتوجه به برگزاری جشنواره داستان های کوتاه  قصه های خانواده من توسط فرهنگسرای خانواده و شناسایی افراد با استعداد در این زمینه  جهت پرورش و رشد استعدادهای این  نفرات چه پیشنهادی دارید؟
اغلب شرکت کنندگان خاطره نوشته بودند. درسته که ممکن است اساس یک داستان از یک خاطره یا خاطره جمعی نوشته شود. اما تفاوت خاطره نویسی و داستان را بچه ها از همین ابتدا باید بدانند. و این موارد در کلاس های ادبیات و ساعت انشاء میسر است.

دوره ما که زنگ انشاء بیشتر ساعت ریاضی و زیست و به اصطلاح معلم ها درس های مفید و ضروری بود. یعنی ما در ساعت هنر و انشاء درس های دیگر را که مثلا عقب بودیم میخواندیم. 
امیدوارم در مدارس ساعت انشاء واقعا ساعت نگارش باشد. چون نگارش به شیوه صحیح و مطالعه کتاب به مرور به دانش آموز یاد می دهد چطور کتاب بخواند، درک کند و از خوانش آن لذت ببرد. 
 مطالعه کتاب هم روش خودش را دارد. اینکه یاد بگیریم کتاب علمی را مانند کتاب داستان نخوانیم. یا نمایشنامه را مثل کتاب داستان نخوانیم. 
همچینین تجربه خواندن کتاب به ما یاد می دهد که چطور بنویسیم.

گفتگوی اختصاصی با آتسا شاملو ، نویسنده کتاب کودک


برگزاری چنین جشنواره هایی را توسط ارگان ها و سازمان ها را تا چه حد در شناسایی استعدادها و کمک به ترویج  فرهنگ مطالعه دربین کودکان و نوجوانان  موثر می دانید؟

جشنواره ها تاثیر خوبی در تشویق بچه ها به نوشتن و خواندن کتاب خواهد داشت اما فراموش نکنیم مخاطبان جشنواره کودکان و نوجوانان هستند. 
باید به این نکته توجه کنیم که با برگزاری این جشنواره ها، بچه ها چقدر به مطالعه کتاب تشویق می شوند؟ آیا بعد از جشنواره هم کتابخوانی تداوم دارد یا فقط صرف برگزیده شدن و بردن جایزه چیزی نوشته اند؟ از طرفی، اگر کودکی نتوانست در این رقابت برگزیده شود آیا به مطالعه ادامه می دهد یا برای همیشه کتاب را کنار می گذارد؟ درمورد نوجوانان کمتر این دغدغه وجود دارد که به خاطر برگزیده نشدن مطالعه را کنار بگذارند. اما برای کودک چنین تضمینی نیست. 

جشنواره یکی از عواملی است که میتواند بچه ها را به نوشتن و مطالعه تشویق کند ولی به عقیده من، عامل اصلی را در خانواده و سیستم آموزشی آموزش و پرورش بهتر است جستجو کنیم.
 به طور مثال همکاری آموزش و پرورش با بخش ادبی سازمان، ادارات یا ارگان هایی مانند فرهنگسراها، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، حوزه هنری و حتی دعوت از نویسندگان در ساعت انشاء و خیلی موارد دیگر می تواند کودکان و نوجوانان را به مطالعه تشویق کند. 
یا در همان مدرسه با همت معلم انشاء میتواند رقابت سالمی بین دانش آموزان برگزار شود. یا نقد کتاب و...... کارهای بسیاری می شود انجام داد تا بچه ها به خواندن کتاب علاقمند شوند یا لااقل درست خواندن را یاد بگیرند. 
تجربه ما فقط محصول تجربیات ما در زندگی نیست. بلکه چه بسا بخش زیادی از آن نتیجه تجاربی است که از دیگران آموخته ایم. یا در کتابهای مختلف با آنها آشنا شدیم.

سخن  ناگفته ؟
وقتی در کشوری که کتاب در سبد خرید خانواده جایی ندارد، وقتی الگوسازی کمرنگ است (والدین و بزرگترها و معلم ها کتابخوان نیستند یا آنقدری نیست که توجه بچه را جلب کنند)، یا وقتی به خاطر تحریم ها و گرانی کاغذ و چاپ خانواده توانایی خرید کتاب ندارد. وقتی تعداد کتابخانه ها در سطح شهر کم است و کتابخانه های مدارس هم با قفل بزرگی بسته است و از آن به عنوان انباری پرونده ها استفاده می شود، چه انتظاری می توان داشت تا بچه ها کتابخوان بشوند؟!
 به عقیده من مشکل اصلی را باید در سیستم آموزش و پرورش که خانه اصلی بچه ها برای آشنایی با کتاب است جستجو کرد. سازمان آموزش و پرورش انتشارات بزرگی به اسم انتشارات مدرسه دارد ولی دریغ از یک کتاب از این انتشارات در مدارس.
 کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان زیر نظر وزارت آموزش و پرورش است ولی دریغ از یک کتاب کانون... در مدارس.
 پس این همه چاپ کتاب برای چیست؟ اگر برای بچه هاست باید به دست بچه ها برسد نه اینکه سال ها در انبار انتشارات خاک بخورد تا بلکه روزی در نمایشگاه های کتاب به فروش برسند.
مدیر مدرسه با همکاری معلم فارسی یا مربی امور تربیتی می توانند کتابخانه های مدارس را با حمایت ناحیه آموزش و پرورش خود تجهیز کنند. این کارها به نظر ساده است ولی مدیران و امور تربیتی آنقدر درگیر مسائل مالی و کاغذ بازی می شوند که عطایش را به لقایش می بخشند. مسئله ترویج کتابخوانی ساده حل می شود ولی نداشتن علاقه و انگیزه و پشتوانه های حمایتی از آموزش و پرورش و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان این مسئله ساده را به کوهی از مشکلات تبدیل میکند.

نظر شما