جمعه ۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۳
ساعت : ۱۶:۵۳
نقش «تقویت منفی» در رفتار فردی و اجتماعی«آنتونی گیدنز» از چهره‌های شناخته شده‌ی جامعه شناسی معاصر، در خصوص مفهوم فرهنگ بیان می کند که وقتی جامعه‌شناسان از فرهنگ سخن می‌گویند، مقصودشان آن دسته از جنبه‌های جوامع بشری است که آموخته می‌شوند، نه آن‌هایی که به صورت ژنتیکی به ارث می‌رسند و اعضای جامعه همه در این عناصر فرهنگ سهیم هستند.

وی بر این نظر است  که ارزشها، باورها، رفتار، و سایر مولفه‌های سازنده‌ فرهنگ هر جامعه دائماً دستخوش تغییر و دگرگونی هستند.   از این رو، در بررسی تحولات فرهنگی هر جامعه، باید به تک تک افراد و عواملی که شرایط اکتساب رویکردهای خاص را برای هریک از آنها فراهم می‌آورند توجه شود.

 اما با فرض موثر بودن رفتار هرکدام از افراد حاضر در جامعه‌ای خاص و همچنین پویایی فرهنگ و تغییرپذیری آن؛ چه عواملی را می‌توان در تغییر شکل رفتار اعضای جامعه که در نهایت تعیین کننده‌ی فرهنگ حاکم بر کلیت آن جامعه است مؤثر دانست؟ آیا تغییراتی که مثلا در حوزه‌ی اخلاق فردی و اجتماعی، مناسبات خانوادگی، اهداف و انگیزه‌های مردم و رویکرد عام حاکم بر جامعه در مسائل خاص  و ... رخ می‌‌دهند کاملا خارج از دسترس قرار دارند و یا اینکه می‌توان با استفاده از عوامل موثر بر این تغییرات، رویکرد عموم در هرکدام از این حوزه‌ها را متناسب با وضع مطلوب صورت بخشید؟

«بوریس فردریک اسکینر» (1904-1990)  یکی از برجسته‌ترین چهره‌های مکتب رفتارگرایی در روانشناسی، با الهام از مطالعات «جان برادوس واتسون»  و نظریه «شرطی‌سازی کلاسیک»  «ایوان پاولف» ، معتقد است که رفتار امروز هر فرد برآمده از رویدادهایی است که در گذشته برای او رخ داده است و رفتار آینده‌ی او وابسته به حوادثی است که در زمان حال از سر می‌گذراند.

براساس این رویکرد روانشناسانه، قرار گرفتن در معرض حوادث گوناگون از اهمیت بالایی برخوردار است و با دستکاری و تغییر محیط و رویدادهای زندگی هر فرد، می‌توان رفتار او را به سمت و سوی دلخواه سوق داد. واتسون ادعا می‌کرد که می‌تواند با فراهم ساختن محیطی مناسب، هر نوزاد سالمی را به دلخواه خود دکتر، حقوق‌دان، هنرمند، گدا، یا دزد بار آورد. همچنین «اسکینر» معتقد بود که دستکاری و تغییر محیط، کلید تغییر و اصلاح رفتار آدمی است.

اسکینر ثابت می‌کند که مهم‌ترین پیامدی که هر رفتار برای انسان دارد «تقویت»  است. براساس این قاعده، اگر رفتاری در انسان تقویت شود، در آینده همان رفتار و یا رفتارهای مشابه آن بیشتر تکرار خواهند شد و در مقابل، میزان تکرار رفتارهایی که مورد بی‌اعتنایی قرار می‌گیرند و یا دارای پیامدهای تقویت کننده نیستند، افزایش پیدا نخواهد کرد.

به عنوان مثال، رفتاری همچون فریاد زدن در یک کودک، اگر با عوامل تقویت کننده‌ای همچون تحسین و یا افزایش کسب توجه از جانب اطرافیان پاسخ داده شود، در آینده فریادهای بیشتری را از کودک مورد بحث خواهیم شنید و بالعکس؛ اگر سرزنش دیگران را به همراه داشته باشد میزان تکرار این رفتار در آینده کمتر خواهد شد.
 
اما از نظر اسکینر «تقویت» تنها به معنای پاسخ مثبت به یک رفتار نیست. او از نوع دیگری از «تقویت» رفتار با عنوان «تقویت منفی»  نیز سخن می‌گوید که برخلاف «تقویت مثبت»  که  به معنای اضافه کردن چیزی به موقعیت پس از بروز رفتار تعریف شده است، چیزی را از ادامه‌ی رفتار مورد نظر حذف می‌کند. بنابراین، «تقویت منفی» به معنای حذف چیزی از یک موقعیت پس از بروز رفتار است. مثلاً اگر همان کودکی که عمل فریاد زدن را از خود نشان می‌داد را در نظر بگیریم؛ توجه و تحسین به عنوان امور خوشایند و مثبت (تقویت مثبت) در ادامه‌ی رفتار وی می‌توانند آن را تقویت کنند و احتمال تکرارش را در آینده افزایش دهند.

اما در «تقویت منفی»، با وجود اینکه چیز خوشایندی به ادامه‌ی رفتار اضافه نمی‌شود، در صورت حذف یک امر ناخوشایند همانند «تنبیه» یا «انجام تکالیف» در اثر فریادهای وی، بازهم رفتار مذکور در این کودک تقویت خواهد شد. همچنین اگر در اثر بروز این رفتار امر خوشایندی همچون توجه و تحسین اطرافیان از ادامه رفتار آن کودک حذف گردند، این رفتار به صورت منفی ضعیف‌تر خواهد شد و در آینده به مراتب تکرارهای کمتری از آن را مشاهده خواهیم کرد.

بنابراین باید توجه شود که هرگاه تقویت‌های مثبت و منفی به عنوان نتیجه‌ی یک رفتار عمل کنند، فراوانی آن رفتارِ بخصوص افزایش خواهد یافت و بالعکس؛ اگر رفتاری با تقویت مثبت و یا منفی مناسب همراه نباشد به مرور فراوانی آن کاهش می‌یابد و نباید تقویت منفی با مفاهیمی همچون تنبیه که موجب کاهش رفتار می‌شوند اشتباه شود.

اسکینر آنچه در خصوص تقویت مثبت و منفی رفتار ذکر شد را با لفظ «تشویق»  مشخص می‌کند و البته از روش دیگری با عنوان «تنبیه»  نیز به عنوان راه دیگر کنترل رفتار یاد می‌کند که از نظر او نسبت به «تشویق» وسیله‌ای نامطلوب برای این کار به شمار می‌آید و دقیقاً برخلاف مفهوم «تشویق» عمل می‌کند. او همچنین متناظر با انواع تشویق مثبت و منفی، به دو نوع تنبیه به همان ترتیب به صورت اضافه کردن یک تقویت کننده‌ی منفی و حذف تقویت کننده‌ی مثبت از دنباله‌ی رفتار اشاره می‌کند و معتقد است تنها در این صورت است که اصطلاح «تنبیه» به جا به کار برده شده است. برای نوع اول تنبیه می‌توان به سیلی زدن به یک کودک و یا سرزنش او پس از انجام رفتار نامطلوب و یا جریمه‌ی رانندگی برای انجام عمل خلاف قانون راهنمایی و رانندگی و موارد دیگری از این دست؛ و برای  مثال نوع دوم تنبیه می‌توان به محروم کردن کودک از تماشای تلویزیون یا انجام بازی مورد علاقه او، پس از انجام عمل ناشایست؛ یا کسر کردن حقوق یک کارمند، به دلیل  تأخیر او در ورود به محل کار اشاره کرد.

به طور خلاصه، اگر ما در پی  وقوع یک رفتار مطلوب یک چیز مطلوب برای انجام دهنده‌ی کار را به دنباله‌ی آن رفتار او اضافه و یا یک چیز نامطلوب برای انجام دهنده‌ی رفتار را از دنباله‌ی رفتار وی حذف کنیم، آن رفتار را اصطلاحاً «تقویت» کرده‌ایم؛ و اگر در پی یک رفتار ناشایست، چیزی مطلوب برای انجام دهنده را حذف و یا موردی که برای شخص انجام دهنده رفتار نامطلوب است را به دنباله‌ی آن رفتار اضافه کنیم اصطلاحاً شخص را مورد «تنبیه» قرار داده‌ایم. امّا باید توجه شود که تقویت‌ها و تنبیه‌ها لزوماً به صورت آگاهانه صورت نمی‌پذیرند و از نظر «اسکینر» تمامی رفتارهای انسان در اثر همین تقویت‌ها و تنبیه‌هایی که در طول عمر در پاسخ به رفتارهای متفاوت اتفاق می‌افتند، شکل گرفته و گسترش می‌یابند.

اگر شرح رفتارگرایانه اسکینر را حتی به عنوان روشن کننده عامل شکل دهنده بخشی از رفتارهای  افراد در جامعه در نظر بگیریم و رفتار تک تک افراد را مؤثر در عملکرد عمومی و حرکت کلی یک جامعه تلقی کنیم، آنگاه بررسی چگونگی توجه به هرکدام از عواملی که در این زمینه مورد توجه قرار گرفته‌اند در رویکرد آینده‌ی هر جامعه بسیار مهم و مؤثر خواهد بود.

 به نظر می‌رسد که در اصول تربیتی سنتی جوامع شرقی، بخصوص خانواده‌های ایرانی، به مقوله‌ی تنبیه بیش از تشویق توجه نشان داده شده است. در اینجا شاید این تصور به وجود بیاید که یادداشت حاضر خطابه‌ای در تحسین تشویق در نفی تنبیه در امور تربیتی است؛ امّا  باید توجه شود که در میان تنبیه‌ها و تشویق ها و تأثیر این عوامل در امور تربیتی، نکته‌ی ظریفی وجود دارد که ظاهراً مورد غفلت واقع شده است و آن نکته همان تنبیه ها و تشویق‌هایی است که در ظاهر به همین عنوان اعمال نمی‌شوند.

به این معنی که در مراودات روزمره افراد جامعه با یکدیگر در هر لحظه تنبیه‌ها و تشویق‌های نادیده‌ای اتفاق می‌افتند که رفتار آن افراد را دستخوش تغییر قرار خواهند داد و این عوامل عموماً در هیچ مناسباتی مورد بررسی قرار نمی گیرند. در نظر بگیرید چند شهروند سوار بر خودرو‌های خود پشت چراغ قرمز منتظر هستند؛ مسلماً توقف در زمان مشاهده چراغ قرمز راهنمایی و رانندگی (فارغ از هرگونه قضاوت در خصوص اینکه این قانون براساس درستی وضع شده است یا خیر که باید در محل دیگری مورد بررسی قرار گیرد.) قراردادی همگانی برای کنترل حرکت خودرو‌ها در سطح شهر است و بی توجهی به آن به هر نحو، از نظر قانون‌گذار دور نمانده و تنبیه‌هایی برای این قانون‌شکنی در نظر گرفته شده است.

تا اینجای قضیه همه چیز درست و مرتب است و تأثیر تنبیه و تشویق در شکل‌گیری رفتار نیز مورد توجه قرار گرفته است. امّا آنچه بدان توجه نمی شود حالتی است که یکی از این شهروند‌ها بدون توجه به این قرارداد از چراغ قرمز عبور می کند. در این حالت ممکن است افسر راهنمایی و رانندگی یا دوربین کنترل ترافیک موجود باشد و شخص خاطی با جریمه و یا هر روش دیگری مورد «تنبیه» قرار گیرد. حالت دیگر این است که  فرد خاطی بدون هیچ مخاطره و در حالی که دیگران پشت چراغ راهنمایی منتظر سبز شدن آن هستند، به راه خود ادامه دهد و برود.

در هر کدام از این دو حالت معمولا بیشتر به رفتار فرد خاطی، زمینه های بروز این قانون شکنی، نحوه جلوگیری از اینگونه رفتارهای و ... توجه می شود. اما نکته‌ی بسیار مهم تر از این امور، که اغلب مورد غفلت واقع می شود، افرادی هستند که هنوز پشت چراغ منتظر سبز شدن آن و حرکت بر اساس قانون هستند و این قانون شکنی را مشاهده می‌کنند. در ظاهر اتفاق خاصی نمی‌افتد، ولی بر اساس آنچه از نگرش «اسکینر» و مفهومی که با عنوان «تقویت منفی» بیان کردیم، باید در نظر بگیریم پس از مشاهده ی این قانون شکنی، قانون‌مداری در این افراد کاهش خواهد یافت.

تصور کنید شما یکی از آن افراد هستید و مشاهده می کنید که فرد قانون شکن بدون اینکه مخاطره‌ی خاصی را متحمل شود زودتر از شما به مقصد می‌رسد و شما صرفاً به دلیل رعایت قانون از او عقب افتاده‌اید، چند بار دیگر حاضر هستید در این موقعیت یا موقعیت های مشابه صرفا برای احترام به قانون پشت چراغ قرمز بمانید!؟

همینطور، چندی پیش واقعه‌ای توجه اغلب کاربران فضای مجازی را به خود جلب کرد که می‌تواند مثال جالبی برای این موضوع باشد. در یکی از مدارس کشور، به دانش آموزان اعلام شده بود که موی سر خود را مطابق قوانین اعلام شده کوتاه کنند و ظاهراً برای تنبیه دانش آموزان خاطی نیز تنبیه خاصی در نظر گرفته شده بود که واکنش‌های زیادی در فضای رسانه‌ای برپا کرد. جدا از اینکه آیا در تدوین این قانون و تنبیه متناظر با آن قوانین و قواعد آموزشی و تربیتی در نظر گرفته شده بود یا خیر ( البته بر اساس اظهارات مسئولین و متخصصین این حوزه، ظاهراً این طور نبوده است)؛ با توجه به اصل واقعه، در نظر بگیرید که تقریبا تمامی دانش آموزان آن مدرسه، برای اجتناب از تنبیه وضع شده و عواقب قانون شکنی، این قانون احتمالاً ناخوشایند برای خود را اجرا کرده‌اند و موی سر خود را مطابق موازین اصلاح نموده‌اند. روز موعود فرا می‌رسد و پس از باز بینی مشخص می شود که چند نفر متخلف، از قانون وضع شده شانه خالی کرده‌اند.

حال بیایید تصور کنیم که تنبیه پیش گفته در روز موعود اجرا نشود و دانش آموزان متخلف با بازخوردی ملایم تر، و یا شاید بدون برخورد مقتضی به کلاس درس بروند و هیچ عاقبت ناخوشایندی در پاسخ به این رفتار (قانون شکنی) به آنها داده نشود. معمولاً در چنین واقعه ای همان دانش آموزان خاطی و عواقب تنبیه کردن و یا تنبیه نکردن آنها در مرکز توجه قرار می‌گیرد.

امّا بیایید به مؤلفه‌ای مهمتر از خود خاطیان، یعنی سایر دانش آموزانی که در این واقعه قانون ناخوشایند وضع شده را برای اجتناب از پاسخ ناخوشایند تر پیش گفته اجرا کرده‌اند، توجه کنیم. اگر برای کسانی که به این قانون توجهی نکرده‌اند اتفاق خاصی نیفتد و با بهانه هایی همچون، مهربانی، عطوفت، بخشش، کمک و ... از قانون شکنی به هر نحو ممکن چشم پوشی شود، این پیام را به سایرین داده‌ایم که نتیجه‌ی قانون شکنی و قانون مداری تفاوت چندانی باهم نخواهد داشت. این دقیقا همان «تقویت منفی» است که در پاسخ به قانون شکنی انجام داده‌ایم و رخداد نامطلوبی که انتظار می‌رفت به دنبال این رفتار اتفاق بیفتد را از دنباله‌ی آن حذف کرده‌ایم.

بنابراین، تنها کاری که انجام شده است تقویت رفتار قانون گریزی در میان تمامی رانندگان خودرو در مثال اول؛ و تمامی دانش آموزان مدرسه‌ی مورد نظر و شاید در بلند مدت تمام دانش آموزان دیگر، در مثال دوم، است.

این نمونه‌های ساده را می توان به موارد و موقعیت‌های بسیاری تعمیم داد، متأسفانه در جامعه‌ی امروز ما نمونه های بیشماری از این نوع «تقویت منفی» رفتارهای نامطلوب و ناخوشایند اجتماعی در حوزه های متفاوتی همچون قانون مداری، اخلاق فردی و اجتماعی و ... قابل مشاهده است. بررسی اینکه آیا این رویکرد اتفاقاً و به صورت غیر عمدی سالها است در فرهنگ ما رواج یافته است، و یا اینکه دشمنان این مرز و بوم با توسل به مطالعات روانشناسانه، این رویکرد را ترویج می کنند؟ خارج از تخصص نگارنده و حوصله‌ی این یادداشت است.

اما باید بدانیم، در صورتی که درصد اندکی از بازدهی را برای رویکرد رفتارگرایی و یافته های اسکینر، و احتمالا نسخه های کامل تر و پیشرفته تر آن، در حوزه‌ی شکل دهی به رفتار قائل باشیم، این جریان، عمداً و یا سهواً، در حال از بین بردن زیر بنای فرهنگ و جامعه‌ی ایرانی است و به صورت ریشه‌ای تمامی مؤلفه‌های انسجام و تحرُّک این فرهنگ را نشانه گرفته است.

 همانطور که در ابتدای امر اشاره شد، واتسون و اسکینر اظهار می‌کنند که می‌توانند رفتار انسانها را آنگونه که می‌خواهد شکل دهند و باید توجه کرد که قصد مهندسی رفتار جوامع در این رویکرد‌ها به صورت جدی مد نظر قرار گرفته است. باتوجه به اینکه دستاورد‌هایی که در ابتدا به اندکی از آنها اشاره شد مربوط به سالهای دور است و مسلماً فهم رفتار انسان‌ها و شیوه های چکش کاری آن بدون پیشرفت و در همان سطح اولیه باقی نمانده؛ با حاکمیت این رویکرد، به مرور زمان مؤلفه‌های مطلوبی همچون اخلاق مداری، قانون مداری، تلاشگری   و...  در میان رفتارهای هر‌روزه‌ی مردم  کمرنگ و کمرنگتر خواهند شد و امروزه نشانه های تهی شدن از این مؤلفه ها را به وضوح می‌توان مشاهده کرد. مسلم آن است که مهندسی جوامع و رؤیای آن سالها است که مد نظر دانشمندان علوم جدید قرار گرفته است  و اینکه دستاوردی در این زمینه حاصل نشده باشد و یا اینکه از دستاوردهای پژوهشهای جدی در این زمینه هیچ استفاده‌ای در پیشبرد اهداف سیاسی و اجتماعی نشود دور از ذهن خواهد بود.

در پایان باید به این نکته توجه شود که آنچه در این یادداشت به آن اشاره شد، توجه به مبحثی بر اساس نگاهی سطحی و ساده به نسخه‌ی اولیه‌ی یکی از مکاتب روانشناسی است که اگر چه خود این مکتب از زمان اسکینر تا کنون دستخوش تغییرات زیادی قرار گرفته، همچنین نقدهایی هم به حوزه‌ی رفتارگرایی و نتایج آن وارد شده است. امروزه شاید نتوان تنها عوامل شکل گیری رفتار در افراد را «تقویت» های مثبت و منفی دانست. امّا آنچه اهمیت دارد توجه به این امر است که رفتار فردی و اجتماعی و شرایط موجود، مسلما ناشی از عوامل و موقعیت هایی است که خواسته و یا ناخواسته فراهم می‌شوند و متخصصین امر، چنان که احتمالاً همینطور هم هست، می‌بایست تلاش بیشتری در شناخت عوامل شکل‌گیری رفتارهای خاص و همینطور تضعیف رفتارهای مطلوب انجام دهند و راهکارهای مقابله با جریانات منفی در این زمینه‌ها را معرفی نمایند.

*کارشناس ارشد فلسفه
نظر شما