به گزارش پایگاه خبری تحلیلی فرهنگ و هنر، دلداده بارانی نویسنده و مدیر کانون ادبی فرهنگسرای اشراق در نشست انس با کتاب روز شنبه 9 اردیبهشت ماه که به معرفی کتاب «من او» نوشته رضا امیرخانی که در این فرهنگسرا برگزار شده است. گفت: «من او» از پرفروشترین رمانهای فارسی است که در سال ۱۳۷۸ به چاپ رسیده است. این کتاب توسط باستیان زولینو ، به زبان اندونزیایی و توسط الکساندر اندروشکین به زبان روسی منتشر شده است. رمان من او در دومین جشنواره مهر مورد تقدیر قرار گرفت و یکی از سه کتاب برگزیده منتقدان مطبوعات و سه کتاب برگزیده جوایز سال ۱۳۷۹ است.
وی درباره داستان کتاب اظهار کرد: داستان مربوط به زندگی فردی به نام علی فتاح است و عشق پاک او با دختر خدمتکار خانواده اش به نام مهتاب که به دلیل اعتقاد علی به عشقی پاک تا زمانی که از عشق راستین خود مطمئن نشده از ازدواج امتناع میکند و در خلال داستان از راهنماییهای درویشی مصطفی نام، از سلسلهای نامعلوم کمک میگیرد که نقش مهمی در داستان نیز دارد. مهتاب و علی هر دو عاقبت ناکام از دنیا میروند تا در جهان آخرت با یکدیگر ازدواج کنند. دو راوی در داستان هستند، یکی خود رضا امیرخانی و دیگر قهرمان داستان (علی فتاح) و این دو ماجراهای زندگی علی فتاح را از کودکی تا لحظهٔ مرگ، ازدواج، روایت میکند.
این نویسنده با بیان اینکه ویژگی بارز «منِ او»، مانند سایر رمانهای این نویسنده، قصه است اظهار کرد: بیتردید برای اینکه نویسنده بتواند مخاطب را جذب کند، کتابش باید به خوبی قصه بگوید و تمایل انسان به قصه شنیدن را که هزاران سال است با اوست، بتواند اقناع کند. امیرخانی راه و رسم قصه گفتن را به خوبی میداند. میداند از کجا شروع کند، چگونه مخاطب را با شخصیتهایش آشنا کند، چطور بدون اینکه بخواهد از آنها قهرمان بسازد، خواننده را مجذوبشان کند.
وی ادامه داد: در قصههای امیرخانی، اخلاق و انسانیت بسیار مهم هستند. شخصیتهای اصلی کتابهای امیرخانی، عمدتا انسانهای خوبیاند. ممکن است دچار خطاهایی شوند کوچک یا بزرگ، اما به هرحال انسانهای خوبیاند. این نکته باعث میشود، خواننده بیشتر درگیر شخصیت و آنچه که برای او اتفاق میافتد بشود. باعث میشود که آدمهای معمولی، بیشتر با شخصیتها هم ذاتپنداری کنند و در نهایت به آنها علاقهمند شوند.
مدیر کانون ادبی فرهنگسرای اشراق با اشاره به اینکه شخصیتهای رمانهای امیرخانی اغلب انسانهایی هستند مذهبی، تاکید کرد: اما این عقاید، نه خود امیرخانی و نه شخصیتهای قصهاش را به دام ریا نمیکشاند. آنها هرچه که هستند، واقعیاند. مثل خود امیرخانی که هرچه هست، خودش است. در مورد نام کتاب منِ او، در نگاه اول به نظر میرسد با اسمی خاص و نشانگر مفهومی عمیق روبرو هستیم. امیرخانی اما به سادگی به جای اینکه بخواهد از موجی که میتوانسته نام این کتاب ایجاد کند، استفاده کند، واقعیت را میگوید، اینکه زمانی که در اواخر دهه هفتاد، مشغول نوشتن کتاب با کامپیوتر قدیمیاش بوده، با توجه به حافظه کم آن کامپیوترها قدیمی و بنا به توصیه دوستی، هر فصل را در یک فایل ذخیره میکند؛ از آنجا که نام هر فصل به این شکل بوده: یکِ من، یکِ او، دویِ من، دویِ او و...، و تمامی فایلها را در نهایت در یک پوشه میریزد، نام این پوشه را میگذارد من-او، و نام کتاب هم میشود منِ او. به همین سادگی و به قول خود نویسنده هیچ خبری از یک نام عجیب و غریب و عرفانی نیست.
بارانی در پایان صحبتهای خود بخشی انتخابی از رمان «من او» را خواند: به دلت شک نیار! این کار هم حکماً حکمتی دارد. هیأتِ محبانالحسین، خاصِ محبانِ حسینه، چرا؟ چون آدمِ خداپرست، خدا را میپرسته. اگر خط و ربطش را نفهمیدی، بدان هیچ نفهمیدی؛ بلکه اصلاً نفهمی. محبِ حسین، گریهاش برای حسینه. با توام: فعلهٔ اصفهانی! از فتاح یاد بگیر: اگر برای پسرش حالِ گریه پیدا کرد، فیالفور گریهاش را وصل میکند به کربلا. راهش این است. این جور اشکتان مقدس میشود و چشمتان، ضریح. حکماً به چشمِ همچه آدمی میشود دخیل بست. یا علی مددی